خبرگزاری شبستان: فهیمه رحیمی، نویسنده شهره ادبیات عامه پسند در ایران، روز گذشته در گذشت. رحیمی که آثارش، در زمره پرفروش ترین کتاب های پس از انقلاب است، خود کمتر در انظار ظاهر می شد و به خبرنگاران و رسانه ها روی خوش نشان نمی داد. آن چه در پی می آید گزارشی است که در تاریخ 31 فروردین سال 90 در خبرگزاری شبستان منتشر شد و از زاویه ای جالب توجه به زندگی فهیمه رحیمی می پردازد:
هر روز از در و دیوار این شهر درندشت که سال هاست به "ابرشهر" شهرت یافته، هزاران عکس و تراکت تبلیغی و خبری و ... آویزان می شود بیلبوردهایی که گاهی نمی دانیم برای چه چیزی برافراشته می شوند تصویرهایی که حامل پیامهای گوناگون هستند.
آدم در وهله نخست به خود می گوید که این ها به چه دردی می خورند وقتی برای یک لحظه نمی شود در خیابان ها و بزرگراه ها توقف کرد، بعد تصویر پشت تصویر ، قدم به قدم بیلبوردها و تراکت هایی که بر دست و گردن پل ها و پله هاو تیرهای چراغ برق تاب می خورند. واقعیت چیز دیگری است چون کارشناسان فن خوب می دانند که در پی این برهم ریختگی رازی پنهان است رازی که هیچ یک از شهروندان از حضور این تصاویر در پس زمینه ذهنشان مطلع نیستند.
این روزها بعضی از بیلبورهای شهر بزرگ تهران تبدیل به قاب تصویر یکی از معروف ترین نویسندگان عامه پسند ایران سالهای پس از انقلاب شده است نویسنده ای که سال ها در خلوت و دوراز هیاهوی ژورنالیستی زندگی کرد و همین شیوه در سایه زیستن سبب شد تا مخاطبان و حتی برخی از روزنامه نگاران و منتقدان، افسانه ای برای او بسازند.
تصویری که همراه این یادداشت است بی شک می تواند برای بسیاری از شهروندان پیامی برای کتابخوانی در هر شرایط و هر سنی را به همراه داشته باشد و کسانی که آن را می بینند تعابیری مختلفی را در ذهن خود می سازند که بانویی با این شرایط سنی دارد چندین کتاب را از جایی به جایی دیگر می برد یا می خواهد آنها را بخواند و یا آنها را خوانده است.
به هر حال شهروند موردنظر ما می داند هدف این تصویر در این روزهای بهاری و نزدیک شدن به برپایی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، چیزی جز تبلیغ و اعلام وجود یک نشریه پایتختی نیست، اما نکته ای در این عکس نهفته است که نه تنها شهروندان بلکه صاحبان نشریه و شرکت های تبلیغی نسبت به آن بی توجه اند. نکته جالب، تصویر خود این بانوست، بانویی که نه این کتاب ها را خوانده و نه می خواهد بخواند چون او نویسنده همان کتاب هایی است که در دست دارد و می خواهد از جایی به جای دیگر ببرد.
نویسنده ای که خیلی از مخاطبان و دوستدارانش مشتاق دیدن حتی یک عکس از او بوده و هستند، نویسنده ای که ترجیح داده هیچگاه در محافل ادبی و رسانه ای شرکت نکند و وسواسی که دیدن چهره و یا خواندن مصاحبه ای از او را برای خیلی ها تبدیل به یک راز کرده است.
سال ها پیش از آنکه برای اولین بار مصاحبه ای از او در روزنامه ای پرتیراژ منتشر بشود، این شک و شبهه هنوز درباره او وجود داشت که آیا این نویسنده همان " ر، اعتمادی " نویسنده معروف داستان های عامه پسند و سردبیر اطلاعات هفتگی است که در این سالها با این نام زیر کتابهایش امضا می کند!؟
گرچه گوشه گیری نویسندگان داستان های عامه پسند معروف به "رمان های عشقی" در ناشناخته ماندن آنها تاثیر گذاشت اما نباید فضای شبه روشنفکری و شبه ژورنالیستی حاکم بر رسانه های مکتوب را هم نباید نادیده گرفت چون بسیاری پرداختن به ژانر داستان های عامیانه از قبیل عاشقانه ها ، پلیسی و .... را نه تنها امری بیهوده می دانستند بلکه آن را مایه سطحی نگری نیز تلقی می کردند. سال ها گذشت تا توجه روزنامه نگاران و منتقدان ادبی و خصوصاً ناشرانی که کتاب های جدی منتشر می کردند جلب شود این روزها نقد رمان های عامه پسند و گفتگو با نویسندگان این داستانها تقریباً امری عادی شده است و روزنامه نگاران و منتقدان چندان واهمه ای با رویارو شدن این پدیده ادبی ندارند.
آیا واقعاً باید سال ها بگذرد تا برای خیلی ها این موضوع روشن بشود که عامه پسند نویسی یکی از جریان های ادبی کشور است و باید از آن به همان اندازه که از رمان های جدی و روشنفکری که در تاریخ ادبی معاصر یاد می شود، یاد کرد؟
روزی روزگاری خواندن آثار ذبیح الله منصوری مطالعه تاریخی محسوب می شد اما رشد علم تاریخ و توجه علمی به اسناد تاریخی موجب شد که نگاه عامه به مستندبودن محتویات تاریخی کتابهای منصوری تغییر کند و تا حدی به شان این نویسنده بزرگ خدشه وارد شود اما اگر ذهنی هوشیار، کارهای منصوری را دنبال می کرد بی شک متوجه می شد که او توانسته ژانری بزرگ را یک تنه در ادبیات معاصر ایران خلق کند؛ ژانری تحت عنوان "رمان تاریخی". بسیاری از ناشران و کتابفروشی های قدیمی و با سابقه معتقدند در سالهای رکود چاپ و نشر کتاب اگر آثار آثار ذبیح الله منصوری نبود بی شک این صنعت با ورشکستگی روبرو می شد.
حال بگذریم دوباره برگردیم پای بیلبوردهای این روزهای شهر و تصویر نویسنده ای که هیچگاه نخواست با مخاطبان میلیونی کتابهای خود روبرو شود و یا اینکه اجازه بدهد ناشران و بنگاه های چاپ و نشر مراسمی جهت بزرگداشت او برگزار کنند.
اما جالب است بدانیم پرهیز و دوری جستن این نویسنده ودیگر نویسندگان داستان های عامیانه از فضای خبری و رسانه ای، خلاصه پایان یافت .سال گذشته کتابی تحت عنوان "معجون عشق" تالیف یوسف علیخانی ، توسط نشر آموت چاپ و روانه بازار شد. کتابی جالب و خواندنی که به نوعی تاریخ شفاهی رمان نویسی عامه پسند محسوب می شود، گفتگو با چهره های سرشناس این ژانر از" ر، اعتمادی" گرفته تا" حسن کریم پور"، "یزدان عشیری" که پیشکسوتان این وادی هستند تا "فهمیه رحیمی" و نویسندگان جوانی چون "نرگس جورابچیان"
"معجون عشق" مانند رمان های عام پسند فقط یک کتاب سرگرم کنند نیست بلکه به نوعی اعتباری برای این ژانر و آغاز تاریخ نویسی جدیدی برای عامه پسند نویسی و عامه پسند نویس هاست. غرفه نشر آموت در نمایشگاه کتاب امسال تهران نه تنها میزبان این کتاب بلکه میزبان نویسندگان داستانهای عامه پسند و رمان جدی با عنوان جشن امضای کتاب توسط نویسندگان خواهد بود.
اما نکته پایانی، آنهایی که این کتاب جالب و خواندنی را مطالعه کرده اند بی شک صاحب تصویر بیلبوردهای این روزهای شهر را خواهند شناخت "فهمیه رحیمی" نویسنده ای که اکثرماها با کتاب های او خاطره داریم؛ تنها نویسنده زنده ای که تصویرش بر دیوارهای شهر قاب شده است.
نویسنده: علی خوشتراش
پایان پیام/
نظر شما