خبرگزاری شبستان: عدالت یکی از مفاهیم انتزاعی است که در ذیل مباحث فلسفه سیاسی ـ اجتماعی مورد بحث و ملاحظه قرار میگیرد و همانگونه که مباحث مربوط به فلسفه سیاسی ـ اجتماعی واجد بعد هنجاری است، خواه ناخواه این بعد هنجاری بر ارائه تعریفی جامع، دقیق و شفاف از عدالت تأثیرگذار است و باعث میشود مفاهیمی که در ذیل آن میآیند مانند آزادی، صلح، امنیت و سعادت ... نیز مناقشهبردار و جدلبرانگیز شوند. این مفاهیم مرتبط با فلسفه سیاسی ـ اجتماعی، تا حدّی پارادوکسیکال و تناقض برانگیزند؛ لذا ارائه تعریف جامع و مانع از آن مشکل است و تعابیر و عبارات مختلفی هم که از سوی اندیشمندان در این باره ارائه شده است گر چه بخشی از این حقیقت را باز مینمایاند و اغلب، تعریف به مصداق است و بیشتر نگاه آنها به نزدیکشدن به هنجارها و دوری از آسیبهای اجتماعی است، امّا به هر صورت شناخت هنجارها مصادیق خوبی برای شناخت عدالت خواهند بود.
تعابیر گوناگون از عدالت
در اینجا گذشته از معنای لغوی عدالت به نظر گاهها و تعاریف مهمّ عدالت خواهیم پرداخت:
افلاطون و ارسطو، توجّه به مفهوم مرتبت و تناسب را در معنای عدالت دارای اهمّیت ویژهای دانستهاند و در نگاه آنان، عدالت قرار گرفتن هر چیز در مقام و منزلت و مرتبت طبیعی خویش،بر اساس شایستگیها و استعدادها است. باز گرداندن موجودات بدین مقام و مرتبت، کاملترین معنای عدالت است.[1] این نوع نگاه به عدالت، قرائتی انطباقگرایانه است که نوعی سنخیت و موزونیت و در ارتباط با دیگری قرار گرفتن و خود را با شرایط محیطی وفق دادن، شاکله اصلی تعریف عدالت را تشکیل میدهد. افلاطون انسانها را ذاتاً نابرابر میداند و نابرابریها را به اصل طبیعت ارجاع میدهد که در طبیعت برخی طلایی، برخی نقرهای و برخی دیگر برنج گونهاند و جابجایی هر یک از گونهها مخالف با عدالت طبیعی است.
دیدگاه دیگری که در برابر دیدگاه اول قرار داد. تعاریف و دیدگاه مساواتطلبانه و تقریباً مارکسیستی از عدالت است که اغلب به حوزههای اقتصادی نظر دارد؛ در این دست از تعاریف، خلقت برابر انسانها و سهم یکسان آنها و نیز تقسیم منافع بین آنان به طور یکسان مورد توجّه میباشد.[2]
نوع نگاه دیگر به عدالت، نگاه لیبرالی است که در تعاریف مربوط به آن نیز عدالت به عنوان امری قرار دادی، تأسیسی و فردی تلقّی میشود. در این نوع تعاریف که نقش دولت تا حدّ نظارت صرف تنزّل مییابد، آزادی نقش اساسی را دارا است و تنها عدالت در پیوند با آزادی قابل فهم است. متفکّر برجسته این دیدگاه نیز جان رالز میباشد.[3]
از جمله دیدگاههای دیگر درباره عدالت که نوع تعریفهای خود را هم بدنبال دارد، دیدگاه شایستهگرایی است. شاید بتوان در اندیشه افلاطون این نوع نگاه را نیز استفاده کرد، زیرا وی نیز بر اساس خلقت نابرابر افراد، قائل به نوعی شایستهگرایی است. دیدگاههای داروینیسم اجتماعی نیز که به دنبال تعمیم قوانین طبیعی حاکم بر حیات زیستی انسان بر سرنوشت اوست نیز از جمله این رویکرد قلمداد میشود[4] که عدالت را بر پایه شایستگیها و برتریهای طبیعی تفسیر و تببین مینماید.
و بالاخره دیدگاهها و تعاریف حقگرایانه عدالت، که بیشتر در فرهنگ دینی ما با تعاریف متفاوت و در گرایشهای گونهگون مورد استفاده قرارگرفته است؛ و اساساً توضیح و تعریف از این مفهوم، از زاویه نظر هر اندیشمند در علمی خاص برگرفته میشود که البته در نهایت با منبعی قدسی در پیوند است. به عنوان مثال فقیهان که بیشتر در احکام، توجه به عدالت فردی دارند، عدالت را ملکهای نفسانی میدانند که به سبب آن انسان به انجام فعل واجب وادار و از گناهان بزرگ و اصرار برمعاصی کوچکتر و آنچه منافی مروّت است باز نگاه داشته شود.[5]
عدالت در اسلام...
برخی اسلام، ایمان و عدم ظهور فسق را ملازم عدالت دانستهاند. این قول منسوب به عدهای از اندیشمندان شیعه از جمله شیخ مفید، ابن جنید و شیخ صدوق میباشد . در کتاب «الهدایة» و «الخلاف» آمده است:
وَ الْمُسْلِمُونَ کُلُّهُمْ عُدُولٌ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُم؛ همه مسلمانان عادلاند و شهادتشان پذیرفته است.[6]
برخی دیگر مانند مرحوم شهید، مرحوم محقق و دیگران قائلند عدالت همان حسن ظاهر و ظهور صلاح است.[7]
البته ناگفته نماند که برخی از این تعاریف فقط راهی برای شناخت عدالت میباشد نه اینکه خود عدالت باشد.
میتوان گفت همه این تعاریف که در دیدگاه حقگرایانة عدالت مطرح شد، بازگشت به تعبیر بلندی دارد که در کلام حضرت امیرالمومنین(ع) آمده است:
الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا؛ عدل هر چیزی را در جای خود مینهد و جور هر چیز را از جهت خود بیرون میبرد.[8]
در مفهوم کلّی، این معنا که در تعبیر امام علی(ع) آمده است منطبق بر رعایت تمام حقوق، اولویتها و شایستگیها است که فطرت پاک آدمی نیز در همة عرصهها خواهد توانست آن را مبنا و اصل در همه کنشهای فردی و اجتماعی خود قرار داد.
در دیدگاه حقگرایانه عدالت که در واقع دیدگاهی است که بیشتر، از روایات منقول از ائمه اطهار علیهمالسلام استفاده شده است و سازگاری بیشتری با دلیل عقل و فطرت دارد و در آن «حق» معیار تعریف و عمل عادلانه است؛ تعادل، توازن، رساندن صاحب حق به حق خود و نشاندن هر چیز بر جایگاه اصلی خود مورد ملاحظه است.
علامه طباطبایی عدالت را چنین توصیف میکند:
«عدالت آن است که هر صاحب حقی به حق واقعی خود برسد و هر چیز بر جایگاهی که سزاوار آن است نهاده شود.»[9]
در جای دیگر میگوید:
«حقیقت عدالت، بر پا داشتن مساوات و برقراری موازنه بین امورات، به طوری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد.»[10]
از آنجا که تعریف اشیاء را به ضد مخالف آن میتوان شناخت و عدالت، اغلب در مقابل ظلم قرار دارد، لذا از تعریف ظلم بیشتر میتوان معنای واقعی عدالت را فهمید. در تعریف ظلم آمده است:
«قرار دادن اشیاء در موضعی که بدان اختصاص ندارد، که این وضعیت به سبب چند چیز میتواند رخ دهد از جمله: نقصان، زیاده، عدول از وقت و مکان و غیر آن؛ ظلم در حقیقت تجاوز از حق است.»[11]
ملاحظه میشود که معانی و مفاهیمی همچون عدالت و ظلم، همواره دایر مدار «حق» در گردش است لذا بر اساس آن میتوان عدالت را اینگونه خواند: «عدالت، قرار دادن هر چیز در جایگاه خود که براساس آن رعایت استحقاقها و ایفای اهلیّتها بشود و با فطرت انسانی ملائمت داشته باشد.»
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: جمهوریت افلاطون، ترجمه فواد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب برهان.
[2]. کمالی، علی، مقدمهای بر جامعهشناسی نابرابریهای اجتماعی، تهران، 1379، چاپ اول، نشر سمت، ص 75ـ 62؛ بهرام اخوان کاظمی، عدالت در نظام سیاسی اسلام، نشر موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، تهران. 1381، ص 56ـ55.
[3]. ر.ک: محمودی، سید علی، عدالت و آزادی، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، تهران. 1376، ص 112ـ 105؛ توسّلی، حسین، مبانی عدالت در نظریه جان رالز، نقد و نظر، سال سوّم، شماره 2و3، بهار و تابستان 1376، ص 129.
[4]. توسلی، غلام عباس، نظریههای جامعهشناسی، نشر سمت، چاپ هشتم، 1380، تهران، ص 99ـ98.
[5]. ر.ک: طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 1، نشر اسماعیلیان، چاپ دوم، قم، ص 13و 630؛ موسوی، آقا سید علی موسوی ( 1298ق) رسالة فی العدالة، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419 ق، قم، ص 29 ـ 20؛ شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، ترجمه دکتر مهدی صانعی، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1372، ج2، ص 250.
[6]. شیخ صدوق، الهدایة، ص 75، شیخ طوسی، الخلاف، 6، 247.
[7]. ر.ک: موسوی، آقا سید علی، همان، ص 29 20، الخویی، ابوالقاسم، الاجتهاد و التقید، ص 166و 165.
[8]. نهجالبلاغه، حکمت 437.
[9]. طباطبایی محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 371.
[10]. همان، ج 12، ص 353.
[11]. الاصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، قم، دارالمعرفة، ص 315.
نوشته شده توسط سید حسین فخر زارع، مدیر گروه مطالعات بنیادی مرکز مطالعات فرهنگی-اجتماعی
منبع: ایسکا
پایان پیام/
نظر شما