خبرگزاری شبستان، گروه بین الملل: وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا، جملهای معروف دارد که میگوید: «اگر بریتانیا صد سال بر کشوری حکومت کند، سیاستهایش پس از خروج، ۲۰۰ سال دیگر بر آن کشور حاکم خواهد بود.» این گفته، تنها بازتاب یک تجربه تاریخی نیست، بلکه پرده از الگوی تازهای از استعمار و سلطه برمیدارد؛ الگویی که پس از جنگ جهانی دوم، با انتقال میراث استعمار بریتانیا به ایالات متحده شکل گرفت، بیآنکه به معنای پایان کامل نفوذ لندن، بهویژه نفوذ فرهنگی و نهادی آن باشد.
این الگو بهخوبی بر منطقه خلیج فارس منطبق است؛ منطقهای پهناور که در طول تاریخ با نامهایی چون «خلیج بصره»، «خلیج فارس»، «خلیج شرقی» و «شرق سوئز» شناخته شده و هر نام، نشانه نوعی از سلطه استعماری بوده است. تا نیمه نخست قرن بیستم، این منطقه صحنه اعمال قدرت بریتانیا بود؛ دورانی که با افول امپراتوری از شبهقاره هند و برجا ماندن شکافهای جغرافیایی و قومی میان هند و پاکستان همراه شد.
پس از آن، موج استقلالخواهی به آسیا و آفریقا رسید. بسیاری از کشورها، استقلال نظامی را بهمثابه رهایی تلقی کردند، بیآنکه متوجه باشند این همزمانی، آغاز شکلهای تازه و خشنتری از استعمار بود: قیمومیت، مناطق نفوذ، توافقنامههای حمایتی و اشکال پیچیدهتری از سلطه.
در خلیج فارس، همین الگوها بنیان دولتهای کنونی را شکل داد؛ از یمن و عمان تا امارات، قطر، بحرین، کویت و عراق. این روند تنها به تجزیه جغرافیایی محدود نشد، بلکه به طراحی نظام قضایی، تأسیس نیروهای پلیس و امنیتی، شکلدهی آموزش رسمی و اعطای امتیازات اقتصادی در حوزه نفت، مروارید و دیگر منابع طبیعی انجامید.
برای آنکه سیاست بریتانیا به تعبیر چرچیل ۲۰۰ سال دیگر نیز ادامه یابد، لندن با کاهش توان اداره مستقیم مستعمرات، به سیاست «حکمرانی غیرمستقیم» روی آورد. در این الگو، به جای حاکم نظامی، «مستشار» در دربار یا دیوان محلی مینشست و سیاستها را دیکته میکرد، در حالی که حاکم بومی تنها نقش ویترینی از قدرت را ایفا میکرد.
به این ترتیب، بریتانیا با کمترین هزینه سیاسی و نظامی، نفوذی گسترده را حفظ کرد؛ نفوذی که از طریق وابستهسازی ساختارهای اداری و اقتصادی به منظومه امپراتوری اعمال میشد. مستشاران بریتانیایی در کاخها مستقر شدند و بیآنکه رسماً حاکم باشند، شالوده دولتها و جهتگیری آنها را شکل دادند.
این گزارش در پی آن است که سازوکار این قدرت پنهان را بررسی کند؛ از الگوی قیمومیت غیررسمی در خلیج فارس و نقش مستشاران سیاسی و امنیتی، تا پیوند آن با شکلگیری اقتصادهای رانتی و وابستگی مزمن به خارج، حتی در حوزه امنیت و اقتصاد. همچنین، گذار از استعمار مستقیم به شبکه شرکتهای مشاوره جهانی بررسی میشود؛ شرکتهایی که امروز، با عنوان «تجربه جهانی»، مسیر تحولات اقتصادی و اداری را هدایت میکنند.
حمایت در سایه استعمار
اسناد تاریخی نشان میدهد که ورود بریتانیا به خلیج فارس، با هدف حفاظت از خطوط تجاری میان هند و بریتانیا آغاز شد. برای تأمین این هدف، مناطق واقع در مسیر این خط تجاری به اشغال درآمد و پس از تثبیت سلطه، نوبت به شناسایی منابع و ظرفیتهای هر سرزمین رسید.
در کنار موقعیت راهبردی و کشف نفت، امضای توافقنامههای حفاظت با بریتانیا عامل کلیدی نفوذ بود؛ توافقهایی که این مناطق را عملاً تحت وصایت نیمهرسمی لندن قرار میداد. نمونه بارز آن، توافق ۱۸۲۰ میان شیخ عبدالله بن احمد آلخلیفه و بریتانیا بود که بحرین را زیر چتر نظارت لندن قرار داد.
بحرین به دلیل پیشگامی در این مسیر، به مرکز اداری «مقیم سیاسی بریتانیا در خلیج فارس» بدل شد؛ جایگاهی که با کشف نفت در دهه ۱۹۳۰ اهمیت دوچندان یافت و این جزیره را به کانون کنترل و نظارت بر شیوخ منطقه تبدیل کرد.
در همین چارچوب، امارات متصالحه(شیخنشینهای مستقر در سواحل جنوبی که با بریتانیا پیمان صلح داشتند)، کویت و قطر نیز با توافقهای حفاظتی مشابه، سیاست خارجی و امنیتی خود را عملاً به بریتانیا سپردند.
در عمان، اگرچه به دلیل قدرت متمرکز سلطان و تأخیر در کشف نفت، شکل حضور متفاوت بود، اما نفوذ سیاسی و مشاورهای لندن همچنان برقرار ماند.
بلگریو؛ فراتر از یک مستشار
ورود چارلز بلگریو به بحرین در سال ۱۹۲۶، نقطه عطفی در تاریخ این کشور بود. او که با عنوان «مستشار» وارد شد، بهتدریج تمامی شئون قضایی، امنیتی، آموزشی و اقتصادی را در دست گرفت؛ تا جایی که بسیاری او را «حاکم واقعی» بحرین میدانند.
بلگریو نهتنها قوانین مدنی و کیفری را بر اساس الگوهای سودانی و هندی تنظیم کرد، بلکه نیروی پلیس را با تکیه بر نیروهای خارجی سامان داد و زمینه استخراج نفت را برای شرکتهای غربی فراهم ساخت. استقلال بحرین، در این دوره، بیش از آنکه واقعی باشد، ظاهری و تشریفاتی بود.
سرکوب قیامهای مردمی، بهویژه خیزش غواصان در ۱۹۳۲ و جنبش گسترده دهه ۱۹۵۰، چهره واقعی این قیمومیت را آشکار کرد. هرچند در نهایت، فشارهای مردمی و تحولات منطقهای به کاهش نقش علنی بلگریو انجامید، اما ساختاری که او بنا نهاد، باقی ماند.
هندرسون؛ حکومت با ترس
پس از بلگریو، بریتانیا دریافت که حضور چهرههای پررنگ سیاسی، هزینهساز است. بنابراین، ابزار سلطه به حوزه امنیت منتقل شد. ایان هندرسون، افسر بریتانیایی با سابقه سرکوب در کنیا، به بحرین آمد و معمار دستگاه امنیتی شد که ترس، ستون اصلی آن بود.
او بیش از سه دهه، حتی پس از استقلال رسمی بحرین، عملاً زمام امنیت کشور را در دست داشت و به دلیل نقش مستقیمش در شکنجه و سرکوب، به «قصاب بحرین» شهرت یافت. ساختاری که هندرسون بنا کرد، بعدها به الگویی برای دیگر کشورهای منطقه بدل شد.
ویلیام لوئیس و لاندون؛ مهندسان پشتپرده
در امارات متصالحه و عمان نیز، مستشارانی چون ویلیام لوئیس و تیموتی لاندون، نقش مشابهی ایفا کردند.
لوئیس در شکلدهی به امارات متحده عربی و لاندون در کودتای درونقصری عمان و تثبیت قدرت سلطان قابوس، نقشی تعیینکننده داشتند.
این چهرهها، بدون آنکه مستقیماً حاکم باشند، مسیر سیاست، امنیت و اقتصاد را ترسیم کردند و وابستگی ساختاری به غرب را نهادینه ساختند.
دولتهای مستقل با قالبهای استعماری
اگرچه کشورهای خلیج فارس در دهه ۱۹۷۰ استقلال یافتند، اما مرزها، قوانین، ساختارهای امنیتی و حتی الگوی اقتصادی آنها، میراث مستقیم استعمار بود. اقتصاد رانتی، وابستگی امنیتی و تداوم نفوذ خارجی، نتیجه همین میراث است.
امروز، نقش مستشاران بریتانیایی را شرکتهای مشاوره جهانی بر عهده گرفتهاند. نامها تغییر کردهاند، اما کارکرد همان است: هدایت سیاستها و اقتصاد از بیرون، با زبان «توسعه» و «تحول».
تجربه خلیج فارس نشان میدهد که استعمار، با خروج نظامی پایان نیافت؛ بلکه در قالب قیمومیت نرم، نهادی و اقتصادی بازتولید شد.
غرب همچنان امنیت را تضمین میکند و سیاستها را مینویسد، و دولتهای ملی، در چارچوبی از پیش تعیینشده، اعمال حاکمیت میکنند.
این، استعمار بیمستعمره است؛ سلطهای که نه با توپ و تفنگ، بلکه با «مشاوره»، «توافق» و «وابستگی ساختاری» تداوم یافته است.
نظر شما