به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، "علیرضا ایزدی"، مدیرکل ثبت آثار و حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی در این یادداشت اختصاصی نوشت: آنچه در این مجال پیشروی خوانندگان محترم قرار میگیرد، جستاری آزاد ـ و شاید متفاوت ـ در بیان کیستی و چیستی ایرانیان و ارتباط دیرینه آنان با یهودیان است؛ هرچند بهصورت بسیار مختصر و مجمل.
چهار واژه: ایران، ایرانیان، یهودیان، صهیونیسم، هرکدام مجالی مفصل برای تحلیل میطلبند و باید براساس دادههای علمی و تاریخی و واقعیتهای پیشینهدار مورد واکاوی قرار گیرند.
ایران، سرزمینی است که در گذر تاریخ، از پارس تا پرشیا، دیار نجیبزادگان و شریفزادگانی بوده است که به احترام آنان، این سرزمین نام «ایران» را برای خود برگزیده است. دیاری که اهل علم آن را مهد تمدن بشریت دانستهاند، و جهانیان مدیون ساکنان این جغرافیای مقدساند.
ایرانیان در گسترهی تاریخ پرفراز و نشیب ـ و صد البته پرافتخار ـ خود، افزون بر تمدنسازی، به یکتاپرستی شهرت دارند؛ انسانهایی موحد که برای جهانیان، صلح، عمران و آبادانی به ارمغان آوردهاند و گاه در نقش ناجی، مأمنی برای دیگران ساختهاند تا از گزند اغیار در امان باشند.
شاید نمونهی بارز این رفتار که ریشه در باور به خداوند و ارزشهای انسانی دارد، نجات قوم یهود در دوران هخامنشیان باشد؛ نقطهی عطفی در تاریخ که بیشک، یهودیان را مدیون طبع بلند و انساندوستانهی کوروش هخامنشی کرد.
اما اگر از زاویهای دیگر به ایران بنگریم: سرزمینی که پس از افول هخامنشیان، مورد تهاجم یونانیان قرار گرفت و در نهایت، سلوکیان بر آن چیره شدند. ایران، پس از ساسانیان، قرنها دگرگونی و آشوب را تجربه کرد. بیتردید، حملهی مغول و ویرانی گستردهی آن دوران، یکی از تلخترین صفحات تاریخ این سرزمین است. حتی گاه چنان سقوط تلخی را تجربه کرد که محمدعلی افغان را چیره بر مام وطن دید؛ دردی که حتی برق شمشیر نادر، فصاحت و بلاغت فردوسی و سعدی نیز نتوانست از تلخیاش بکاهد.
تا رسیدیم به دوران آشفتهی قاجار و پادشاهی که خود را شاعری توانا میپنداشت؛ مستیِ یک شبِ او، شهادت امیرکبیری را رقم زد که ایران عمریست در داغ نداشتن او میسوزد. و سپس، دوران پهلوی که در سایهی غرور پوشالیِ «ژاندارم منطقه بودن»، غیرت و خاک این سرزمین را به حراج نهاد. بهعنوان فعال حوزهی میراث فرهنگی، بهتر از هرکس میدانم بر سر این سرزمین چه آمده و چه تاراجهایی، بهدست درباریان، بر پیکرهی نحیف وطن وارد شد.
بماند که گفتن اینها، دردیست جانکاه. اما چه میتوان گفت؟ که به مدد زرقوبرقِ بنگاههای بزککردهی خبرپراکنی، دیدیم که چگونه پلیدی به نیکی بدل شد و حقیقت تاریخ، تحریف گشت؛ دستپخت همانها که برای بقای حتی جعلی خویش، به هر قیمتی، به استعمار و استحمار و انحراف افکار عمومی متوسل شدند.
دوباره بازگردیم به دوران هخامنشیان؛ همان عصری که در باور ایرانیان، میهماننوازی از اصول بنیادین انسانیت بود. یهودیان وارد ایران شدند و با حضور پیامبرانی چون دانیال، حبقوق، قیدار و دیگران، آزادانه به فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی پرداختند. این رفتار ایرانیان، مسبوق به سابقه است: از دربار هخامنشیان و اشکانیان تا دوران صفویان، این تعامل همیشه جاری بوده است.
همواره بر این باور بودهام که اعتقاد به اصل اعتدال در عمق جان ایرانیان نهادینه شده، و شاید همین امر دلیل پذیرش مذهب تشیع توسط ایرانیان باشد.
گرچه بسیاری بر این باورند که اسلام با شمشیر اعراب گسترش یافت، اما نگاهی به تاریخ و روحیات ایرانیان نشان میدهد که آنان هرگز در برابر شمشیر سر فرود نیاوردند. نمونهی بینظیر آن، چگونگی مواجهه با چنگیزخان مغول و سپس، ذوب شدن توحش مطلق ایلخانان در فرهنگ متعالی ایرانی بود.
گواه حقانیت این اندیشه، آن است که ایرانیان یکتاپرست، همواره پرچمدار صلح و آزادی در جهان بودهاند. در برابر قرائتهای غلط و متعصبانه، با منطق، هویت، و ایدئولوژی خویش ایستادهاند. ترکیبی بینظیر از مذهب و ملیت، که نهتنها ایرانیت را در برابر اسلامیت قرار نداد، بلکه الگویی روشن از تعامل فرهنگی مبتنی بر آموزههای قرآنی ارائه کرد؛ چراغی روشن برای آزادی جوامع بشری.
بیفایده نیست اگر به ماجرای مهاجرت تاریخی یهودیان به ایران و شیوهی تعامل ایرانیان با آنان نگاهی دوباره بیندازیم. ماجرای دوران خشایارشاه و وزیر خردمندش، و بازی تلخ تبدیل «هدسه» به «استر»، و خلق جشن پوریم، با هدایت مردخای و نفوذ دربار، قرائتی نادرست از میهماننوازی ایرانیان بود؛ خوانشی تحریفشده که پایهگذار افسانهای ویرانگر شد، همانند آنچه در زایش داعش نیز دیدیم: دینی که برای حفظ کرامت انسان مبعوث شده بود، به نام خشونت معرفی شد.
هر دو قرائت ناصواب، ریشه در جهل و تعصب داشتند. همانگونه که داعشیان با تفسیرهای منحرف، چهرهی اسلام را مخدوش کردند، صهیونیستها نیز با انحراف قوم یهود، خون هزاران بیگناه را بر زمین ریختند.
اما در میانهی این رخدادهای تاریخی، نباید فراموش کرد که ایران و ایرانیان، سرزمینی مقدس و مردمانی موحد و متمدناند؛ آنان هرگز رسالت تمدنسازی، کفرستیزی، صلحطلبی و بشردوستی خود را فراموش نکردهاند.
اکنون، در این ایام آشفته، که پیروان همان قرائتهای انحرافی، در سودای توسعهی جغرافیای جعلی خود تا دجله و فرات ـ حتی همدان و تویسرکان ـ پای از گلیم خویش فراتر نهادهاند و خیالبافی میکنند، باید یادآور شد که:
اینجا ایران است؛ و تنها ایرانیاناند که شایستهی نفس کشیدن در این گسترهی مقدساند.
اینجا، «ارض موعود» شما نیست؛ اینجا، سرزمین ندبهخوانانی است که چشمانتظار طلوع خورشید از افق جمکران نشستهاند؛ مردمانی که خدا را عاشقانه میپرستند؛ مردمانی که نگذاشتهاند در این خاک اهورایی، بتی ریشه بدواند. در این سرزمین، تنها پاکی میروید.
ما شاعری داریم که نگران گلآلود شدن آب است. او گفته:
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...
بله، چشمهایتان را بشویید و جور دیگر ببینید؛
ما نیز «ستارهی داوود» را دیدهایم، «گوسالهی سامری» را شنیدهایم، مفهوم شمعدانهایتان را میدانیم.
و دستبرقضا، جشن پوریم را هم از بَر هستیم.
برایمان آشناست امضا پادشاهی که در سحرگاهی، امیری را در فین به خون نشاند؛
و دیگرانی که «هامون» را قربانی تعصب و تحجر کردند.
اما بگذریم...
اینجا کهندیاری است که بشریت، مدیون و مرهون آن است.
سرزمین پیروان علی، که شما آن را با خاطرهی خیبر میشناسید.
فقط به یاد داشته باشید:
ایران، ققنوسها و سیمرغهای بسیار دارد.
علیرضا ایزدی در یادداشت اختصاصی برای خبرگزاری شبستان با نگاهی عمیق و متفاوت به رابطهی تاریخی ایرانیان و قوم یهود میپردازد و می نویسد: ایران سرزمینی که نهتنها پناه یکتاپرستان بوده، بلکه قرنها نماد صلح، تمدن و انساندوستی در جهان مانده است و امروز، بار دیگر در برابر قرائتهای انحرافی، ایستاده است.
کد خبر 1824729
نظر شما