مطهری دنبال خودِ حقیقی در مقابل خودباختگی بود

حجت‌الاسلام جهان، با اشاره به دیدگاه و اندیشه فکری شهید مطهری نسبت به مولفه امید و ترویج خوداتکایی در ابعاد مختلف به ویژه جنبه فکری در سطح حوزه و دانشگاه گفت: آن شهید جهالت را روح ناامیدی و یاس می‌دانست و همواره به دنبال خودِ حقیقی در مقال خودباختگی بود.

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: بذر تلاش و کوشش و امید به شکوفایی و جوانه زدن این بذر را معلم و استاد در دل دانش‌آموز و دانشجو می‌کارند؛ این رویکرد ممکن نمی‌شود مگر آنکه نوع نگاه معلم همواره سرشار از امیدآفرینی و محبت به شاگردان باشد. در تاریخ ایران اسلامی بسیاری از استادان در رشته‌های مختلف بودند که چنین نگرشی دادند و یک نسل را تربیت کردند اما شاید در در عصر حاضر یکی از بهترین نمونه‌ها استاد شهید مرتضی مطهری باشد که سالروز شهادت او را روز معلم نامگذاری کردند.  

بر آن شدیم در راستای بررسی نگاه امیدآفرین در سیره شهید مطهری و اهمیت بسط این رویکرد در محیط‌های علمی و آکادمیک برای پیشرفت روزافزون علوم به ویژه عرصه علوم انسانی گفت وگویی با حجت‌الاسلام «مهدی جهان» عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی داشته باشیم. در ادامه بخش دوم این مصاحبه را می خوانید:

حجت الاسلام «مهدی جهان» در گفت وگو با خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان، با بیان اینکه امید محصول آگاهی بوده و نقطه مقابل آن یاس و ناامیدی است که از جهالت حاصل می شود، اظهار کرد: بنابراین مساله یأس و امید؛ مساله دانستن و جهالت است که از ابتدای خلقت و ابتدای تاریخ اندیشه وجود داشته است، در زمان سقراط در زمان اساتید سقراط و یا در زمان شاگردان سقراط؛ مساله علم و جهل به یک پارادوکس قدرتمند تبدیل شده بود و سوفسطاییان دانشمند بودند و در مقابل مردم خودنمایی می کردند؛ در مقابل فیثاغوریان یا خود فیثاغورث درون گرایی داشتند.

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: جریان سوفسطایی از جهالت مردم سوءاستفاده می‌کرد، مَثَل معروفی وجود دارد مبنی بر اینکه: استاد سوفسطایی به شاگرد فن فلسفه را می آموخت، شاگرد گفت من این مبلغ را به شما می‌دهم تا این فن را به من بیاموزید و وقتی که یاد گرفتم مبلغ دومی را هم پرداخت می‌کنم و بعد از مدتی استاد خطاب به شاگرد گفت: تو درس را یاد گرفتی و صاحب فن در سفسطه هستی، شاگرد پاسخ داد که چنین نیست! استاد سوال کرد چرا؟ پاسخ داد چون من اگر بتوانم اثبات کنم که شما به من فن سفسطه را یاد داده‌اید محکوم هستید و باید دوباره به من درس بدهید و اگر شما اثبات کنید که من فن سفسطه را یاد نگرفتم ناتوانی من معلوم می‌شود و شما باید دوباره به من فن را یاد بدهید. استاد در مقابل گفت : بله همین است و اگر من اثبات کردم که شما فن سفسطه را یاد گرفتید پس معلوم است که یاد گرفتید و باید پول مرا بدهید و اما اگر نتوانم اثبات کنم و تو غالب شوی نشان می دهد که تو فن سفسطه را یاد گرفتی و باید پول مرا بدهی و در هر دو صورت باید پول مرا پرداخت کنی!

وی افزود: این کاری بود که سوفسطایی می کرد یعنی با دروغ‌پردازی و حیله‌گری یک چیزی به نام علم را به مردم انتقال می داد. در زمان فیثاغورس دینی به اسم «اورپیدوسی» وجود داشت که مجموعه‌ای از خرافات در آن وجود داشته و هر حکم و نظری از این دین را به عنوان اندیشه اجتماعی ارایه می‌کردند و سال‌ها جامعه یونان باستان گرفتار این شکل از کار و جهالت بود تا جایی که جهالت دین اورپیدوسی باعث شده بود که جهالت یونان باستان دچار درون‌گرایی افراطی شود، همین بلا در قرون وسطا بر پیروان مسیحیت نازل شد و اربابان کلیسا مجموعه‌ای از ناعلم‌ها را به عنوان راه علمی برای مردم گسترش می‌دادند و می‌گفتند این موارد راه علمی است ولی کاری که اروپایی‌ها می‌کردند این بود که قسمتی از طبیعیات را به مردم آموزش می دادند و قسمت زیادی از طبیعیات را غیرلازم و اصلا ناخواندنی می‌دانستند؛ آنها ادبیات را که به ظاهر در الفاظ ارتباط داشت به مردم می‌آموختند و قسمتی از الهیات که بدون استدلال بود را انتخاب و به مردم خوراندند تا کسی به پرسش اساسی نرسد پس نتیجه کارشان این شد که جهل را یک تکه به مردم زمان خود هدیه دادند و اصطلاحا دیگر مردم پرسش اساسی نداشتند که بخواهند از آن صحبت کنند.

تقابل بین علم و جهل در دوره حیات شهید مطهری به اوج رسیده بود

این پژوهشگر گفت: همانند این مساله در جهان اسلام هم اتفاق افتاده و گروه‌های سلفی و تکفیری مثل القاعده و گروه داعش که افراطی بودند یا جنگ های پاکستان و حتی همین مکتب تفکیک در ایران با انکار و محدود کردن علم و دانش گفتند ما با این کار یک اندیشه مورد تایید خدایی را قرار می‌دهیم و آن اندیشه‌ای که مورد تایید خدا نیست را از شما بری می کنیم که گرفتار آن نشوید و در نتیجه سعی کردند با اندیشه محدود پیروان خودشان را گسترش دهند، به هرحال خروجی این گروه جهل است و علم نیست؛ همچنین آموزش‌هایی که ابن‌تیمیه داشت باعث شد تا حدود جهل گسترش یابد؛ باز در دوره‌های بعدی و برای مثال در دوره حیات استاد مطهری این مساله به طور مفصل وجود داشت یعنی در ابتدای سالهای ۱۳۰۰ می بینیم که به شدت این تقابل بین علم و جهل وجود داشت و جاهلانی بودند که از نادانی های مردم استفاده می کردند؛ در این بین جهل به دین باعث شد که اندیشه بهاییت و بابیت پدید آید، جهل به دین باعث شد که افراط در مهدویت پدید آید تا به عصر حاضر رسید و همین افراط‌ها به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی تبدیل شد.

وی تصریح کرد: در عصر استاد مطهری این تقابل و تضاد پدید آمد و جهالت برای انسان تبدیل به یک درجه و رتبه شد، اما این جهالت چه خصوصیت و کاربردی داشت؟ مهمترین خصوصیت این جهالت این بود که پیروان این اندیشه را به یک نوع تابعیت بدون فکر تبدیل می‌کرد که در علم فلسفه یا در علم اندیشه به آن دگماتیسم می‌گویند و معتقدند که در یک مساله فقط همین است که ما می‌گوییم و بس! یا آنها را موظف به ایمان می کردند و می گفتند که اگر ایمان داشته باشید موفق هستید و اگر نداشته باشید غیر موفق هستید و بعد برای آنکه ظاهر خودشان را موفق نشان دهند خود را یک شخص با ایمان و موفق نشان می دادند و می گفتند که اگر تو موفق نمیشوی علت آن است که ایمانت ضعیف است یعنی توهم ایمان را در افراد ایجاد می کردند و آن قدر این مساله افزایش یافت که فرد با خیال ایمان بیشتر از ایمان زندگی می کرد.  

حجت الاسلام جهان ادامه داد: استاد مطهری در کتاب‌های خود به ویژه کتاب « ﻧﻈﺎم ﺣﻘﻮق زن در اﺳﻼم» در مورد جهالت صحبت کرده است؛ آن شهید در این اثر بحث حقوق زن را بررسی می‌کند و سپس در ذیل آن در مورد حقوق بشر صحبت می‌کند و می‌نویسد اینکه عده‌ای گفته‌اند که حقوق بشر مساوی و اینچنین است مورد نقض دارد چون حقوق انسان ها مساوی است، سوال شد که چرا این مورد نقض است، جواب این بود که هرچیزی را باید با منطق خودش اثبات کرد. وقتی خلاف طبیعت به شی نگاه کردید و خلاف طبیعت به شی و چیزی قانون گذاشتید قانون دچار نقض می شود؛ مطهری در این کتاب می گوید اگر قانون گذاشتید و گفتید حقوق بشر این طور است که همه انسان ها مساوی هستند اما برخی انسان ها درجات اجتماعی بالاتری دارند نمی شود گفت مساوی هستند، برخی انسان‌ها مرد و برخی زن هستند، مردها یک خصوصیاتی و زنان یک خصوصیاتی دارند ...؛ او همچنین در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در مور گرانش فقاهت در علم و جهل صحبت می کند، فقاهت مجموعه‌ای از احکام است. برای درک بهتر موضوع مثالی را مطرح می کنم؛ مثلا در لیوانی که مقابل ماست نمی دانیم چه چیزی وجود دارد اما فقیه می‌گوید اگر چیزی که در آن است مسکر است خوردن آن حرام است اما اگر چیزی که در آن است مسکر نیست خوردن آن حلال است، استفاده از غذایی که متعلق به ماست حلال است و استفاده از غذایی که مالکیت اش برای شخص دیگر است حرام است.

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: همراه شدن و استفاده کردن از وسیله نقلیه‌ای که ملکیت آن برای من است حلال است اما استفاده کردن از وسیله ای که ملکیت آن متعلق به شخص دیگری است بدون اذن صاحب و مالک حرام است. در مقتضیات زمان احکام گرانشی از علم و چهل پیدا می کنند و مسایل مجهوله‌ای پدید می آید پس باید مقتضیات زمان را در این مورد درک کنیم. برای مثال در مورد بحث دختر رشیده؛ در گذشته دختر رشیده دختری بود که پدرش از دنیا رفته بود یا حتی مادرش، وقتی والدین از دنیا می‌رفتند او تنها بود لذا حکم رشیده بودن می دانند اما اکنون دختری که وارد دانشگاه شده و در فعل و انفعالات دانشگاه موفق است و گروه و جریان برای خودش درست کرده و صاحب نظر و تاثیرگذار است و حرکت اجتماعی برای خودش ایجاد کرده آیا او عنوان رشیده می گیرد؟ این دختر در حالی که والدین اش در قید حیات هستند شغل اش چیز دیگری است و منزل مسکونی غیر از منزل والدین اش است، آیا او رشیده است؟ اقتضائات زمان گذشته این بود که می گفتند این دختر متعلق به والدین اش است حتی اگر بزرگ شده باشد و سنی از او گذشته باشد تا والدین در قید حیات هستند این دختر متعلق به آنهاست و رشیده نیست اما اکنون چنین نیست و دختر ۲۴ ساله مستقل در شهر دیگری زندگی می کند و شغل و رفت و آمد دارد و خانه مستقل دارد، اتومبیل مستقل دارد و همه مسایل اجتماعی خودش را کنترل می کند و کمک هایی هم به والدین اش انجام می دهد؛ در نتیجه این را باید مقتضیات جدید حکم معلوم کند، این را گرانش فقاهت در علم و جهل می گویند، یک مساله فقهی علم و جهلی را داشته است، به اقتضای علم خود حکم می دادیم. بنابراین مساله اقتضائات زمان و همچنین علم و جهل مطرح می شود؛ شهید مطهری در بسیاری از آثار خود در مورد این موضوعات صحبت کرده است و اینکه علم و جهل چه نسبتی با یکدیگر دارند. آن شهید از جمله در کتاب‌هایی چون «شرح مبسوط منظومه»، «درس‌های الهیات شفا» و ... به مساله می پردازد.

مطهری جهل را مایه و ابزاری برای جمود و تحجر می‌دانست

وی تصریح کرد: بنابراین شهید مطهری در آثار مختلفی در مورد علم و جهل سخن گفته است اما اشاره و تاکید من نسبت به این مساله از آن جهت بود تا بتوانم وجه امید را در نگاه شهید مطهری مطرح کنم. اگر امید را نقطه مقابل جهل بدانیم برخی مفاهیم دوگانه شناخته می شوند، تا خوبی نباشد بدی شناخته نمی شود، تا جهلی نباشد علمی شناخته  نمی‌شود، نسبت‌ها این‌گونه است خصوصا به جهت اجتماعی که اجتماع در مقابل عقل ضعیف است و در نتیجه باید دید چگونه شناخته می شود، شهید مطهری جهل را مایه و ابزاری برای جمود و تحجر می‌دانست و به تعامل این دو مفهوم اعتقاد داشت یعنی همواره جهلی وجود دارد که با جمود تحجر ارتباط دارد و هرجا که جهلی پدید آید ضرورتا در آنجا جمود و تحجرهم پدید می‌آید، پس تحجر امتداد جمود فکری است، شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه امام علی (ع)» می‌نویسد: وقتی که علی تکفیر بشود تکلیف دیگران روشن است؛ بوعلی سینا، خواجه نصیر الدین طوسی، صدرالمتألهین شیرازی، فیض کاشانی، سید جمال الدین اسد آبادی و اخیرا محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعه‌ای به کامشان‌ ریخته شده است.

حجت الاسلام جهان افزود: پس شهید مطهری با اشاره به فضای جهالت در جهان اسلام اشاره می‌کند که این جهالت چیزی به نام جمود و تحجر را پدید آورده و این مساله باعث شده که نحوه ای خودباختگی و تنفر و نحوه ای از نمی‌توانم‌ها وناتوانی‌ها پدید آید. شاید نمونه بارز آن انقلاب اسلامی باشد که بعد از انقلاب مردم به سوی توانایی و می توانم و علم گرایی حرکت کردند اما همین مسلمانان در پنجاه سال قبل از نمی‌توانیم و نمی‌شود صحبت می‌کردند. در واقع کاری که امام خمینی (ره) بعد از انقلاب اسلامی انجام داد این بود و رویکرد امام (ره) نیز با شاگردانش و به ویژه شاگردی چون مطهری نسبت داشت. یکی از این کارها و فعالیت‌ها این بود که تلاش شود فضای علم پدید بیاید چراکه در بستر علم است که امید و پیشرفت رشد پیدا خواهد کرد و اگر جامعه گرفتار آن جمود و تحجر باشد یعنی گرفتار جهلی شده  این جهل جامعه را زمین‌گیر کرده است؛ پس مطهری اشاره به این علم دارد که می تواند جامعه را نجات دهد البته اینکه شاید عده ای بگوید که این علم را مطهری از کجا تبیین می‌کرد که ما در پاسخ می گوییم این علم نسبتی با معارف اسلامی دارد چون در آثار مختلفی از مطهری به اهمیت آگاهی‌ها و خدمات متقابل علم و آگاهی در مقابل جامعه و پیشرفت اشاره شده است.

وی ادامه داد: شهید مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در مورد فقه پویا و تولیدکننده صحبت می‌کند؛ در کتاب «حماسه حسینی» از جهالت حاکم بر برخی از جوامع مذهبی صحبت می‌کند و و از سازنده بودن حماسه حسینی صحبت می‌کند؛ امام حسین (ع) را برای مخاطب تبدیل به وجود امیدزا، پیشرفت دهنده و متعالی کننده جامعه معرفی می کند. در مورد شمر گذشته و شمر در جامعه فعلی و اینکه جامعه امروز هم با این مشکلات مواجه است، شمری که قرنها قبل امام حسین (ع) را به شهادت رساند؛ همچو شمری اکنون نیز با شکل و لباس و ابزار دیگری در میدان است؛ همان یزید دروغگو در جامعه امروز پیدا می شود، فردی که تجلی از همان یزید است، چنانکه ما امروز می بینیم که نیروهای یهودی چگونه مردم مظلوم غزه را می کشند. بنابراین شهید مطهری می خواهد فساد حاکم در دستگاه حکومتی گذشته را تبیین کند و بگوید همان فساد حاکم که منجر به آدم کشی شد هنوز هم هست؛ از سوی دیگر البته که جمود معنی به جهالت است یعنی از جهالت است که جمود حاصل شده اما همین جمود که از جهالت به دست آمده و همین تحجر که از جهالت به دست آمده خودش جهالت جدیدی درست می کند که به اعتقاد مطهری این جهالت دوم به واسطه اینکه امر درون دینی است یک امر مقدسی را پدید می آورد و آن امر مقدس تبدیل به مقدس‌گراییِ افراطی می شود؛ به بیان دیگر مقدس‌گرایی افراطی معلول جهالتی است که یک جمودی را پدید آورده است. در اینجاست که مطهری از پیشانی نشان‌دار خوارج صحبت می کند که با وجود چنین پیشانی اما علی بن ابیطالب را تکفیر کردند.

مطهری؛ جهالت را روح ناامیدی و یاس می‌دانست/دنبال خودِ حقیقی در مقابل خودباختگی بود

این پژوهشگر افزود: امروز گروهی را به اسم سنت‌گرایی در مقابل مدرنیسم داریم، یک سنت‌گرایی در جهان اسلام داریم که به سمت سلف و سنت‌ها حرکت می کند که نسبت جدی با سنت‌گرایی مسسیحیت دارد؛ این سنت‌گرایی نوعی تحجر معنوی است که از جهالت دومی پدید آمده که این جهالت دوم از جمودی حاصل شده که از آن جمود از جهل به متن دین اسلام وارد شده است. وقتی انسان نسبت به متن دین اسلام جهالت دارد، انسان وقتی نتواند قرآن را بشناسد جمود ایجاد می‌شود؛ به هر حال امروز انواع سلفی‌گری‌ها را در جهان اسلام می‌بینیم و شخص مطهری؛ جهالت را روح ناامیدی و یاس می‌داند.  شهید مطهری دنبال خود حقیقی در مقابل خودباختگی بود؛ خود حقیقی در عین حال که خودی است که دارد کار انجام میدهد در عین حال خود قدرتمندی است؛ این بدان معناست که ما خودهای اعتباری و خیالی داریم، ما خودی داریم که می گوید من اگر چنین باشم، اگر در چنین جایی باشم چنین می‌شوم و چنان می‌شوم؛ از سوی دیگر خودی را داریم که انسان را به طرف دیگری می برد؛ همچنین جامعه خود حقیقی دیگری هم دارد که از یک سو رهبر جامعه است و از سوی دیگر در بالاترین پست سیاسی ایران است و همچنین بنده عابدی است که در مقابل خدا حالت عبادت و بندگی دارد و ما همه این ویژگی ها را در مقام معظم رهبری می بینیم که با وجودی که که پست سیاسی بالایی دارد و در مقام رهبری جامعه است اما در مقابل خداوند، خود را بنده خدا می داند؛ انسانی که این طور شود می‌خواهد خود حقیق اش را ثابت کند و با خود حقیقی اش کار دارد. یعنی از طرفی خود آن فرد است و از طرف دیگر در مقابل خداوند بنده خدا است. پس امید به آینده ناشی از علم و آگاهی است، از جهل پیشرفت پدید نمی آید. در بخشی از کتاب آشنایی با قرآن جلد چهارده آمده است: قرآن می گوید اهل ایمان و اهل سعادت همیشه وقتی به هم می رسند یکدیگر را توصیه می‌کنند که بردبار و صبور باشند. یعنی غیر از اینکه همواره یکدیگر با به اصل حق توصیه می کنند توجه به مشکلات هم دارند اما ادامه راه از شروع راه هم مشکل تر است.  

توسعه نگاه شهید مطهری در سطح حوزه و دانشگاه مبتنی بر گسترش علم و آگاهی است

حجت الاسلام جهان گفت: پس این اندیشه مطهری در مورد امید مبتنی بر تلاش و کوشش است، مگر می شود انسان نسبت به چیزی جهل داشته باشد و بعد برایش تلاش و کوشش کند؟ وقتی که نسبت به چیزی علم و طلب نداشته باشد نمی تواند به تلاش و کوشش برسد، شرط تلاش آگاهی است و من فکر می کنم امیدآفرینی در نگاه شهید مطهری و توسعه امیدآفرینی در سطح حوزه و دانشگاه بر اساس نگاه آن شهید گسترش علم و گاهی است که در متن اسلام باشد، نه علم و آگاهی نسبت به امور اجتماعی. این علم و آگاهی که یک طرف اش در اندیشه اسلامی باشد برای هرکسی درجه ای دارد. اینکه دانشجوی ما از فلاسفه غربی بداند خوب است اما چه قدر توانستیم او را نسبت به علوم اسلامی آگاهی ببخشیم؟ در برخی کلاس های درسی دانشجویان و حتی طلاب جوان آگاهی خوبی نسبت به فلسفه غربی دارند اما چه قدر از اندیشه اسلامی مطلع شان کرده ایم؟  آیا آقا علی مدرس طهرانی، ملا علی مدرس زنوزی و ... معرفت هایی که آنان به جامعه ارایه کردند را شناسانده‌ایم؟ آیا تلاش کرده ایم تا به منابع حدیثی آگاه باشیم؟ به هرحال اهمیت دارد که به همان اندازه که به منابع دست اول اسلامی آگاهی ایجاد می شود به همان اندازه به منابع دسته اول شرق و غرب علم ایجاد شود و این راه نخبگی باز شود و نحوه مواجهه مطهری با اندیشه های مختلف هم چنین بود، او انسان امیدوار به آینده بود و با این روش تلاش می کرد تا حرکت کند.

کد خبر 1816000

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha