سینمای دینی کار کردن با دل و جان می‌خواهد

قنبری، با اشاره به اهمیت آشنا بودن کارگردان با مفاهیم و مباحث دینی و از سوی دیگر ظرافت و حساسیت کار کردن در این عرصه گفت: اساسا سینمای دینی کار کردن با دل و جان را طلب می‌کند.

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: ساختن فیلمی درباره روحانیت و کسانی که در این کسوت در سطح حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و البته مساجد مشغول به تدریس و فعالیت می‌شوند کار ساده‌ای نبوده و نیست به ویژه در دهه هشتاد که کمتر کسی از اصحاب سینما این موضوع به مخلیه‌اش وارد می‌شد یا حداقل بهتر است بگوییم به خاطر حساسیت‌های ویژه آن دوران ریسک نمی‌کرد تا فیلمی با این محور بسازد.

البته که در این میان همواره باید برخی استثناها را در نظر گرفت چرا که در همان دوران بود که به تعداد انگشتان یک دست و حتی کمتر فیلم در مورد روحانیت ساخته شد و چه‌قدر جامعه از این آثار استقبال کرد و نباید از یاد ببریم که برخی بی‌آنکه فیلم‌ها را دیده باشند سریعا موضع‌گیری کرده و انگشت نقد را به سوی کارگردان و تهیه‌کننده نشانه گرفتند.

در هرحال سال‌ها و بیش از دو دهه از آن دوران می‌گذرد و ما بهانه‌ای پیدا کردیم تا سراغ یکی از کارگردانان برجسته‌ای برویم که در کارنامه کاری خود فیلمی به نام «او» محصول سال ۱۳۸۱ با موضوع روحانیت دارد. قطعاً که چه بهانه‌ای که بهتر از روز سینما و این کارگردان کسی نیست جز «رهبر قنبری»؛ در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار شبستان را با این هنرمند می‌آید که گرچه مختصر و جمع و جور است اما خواندن‌اش خالی از لطف نیست؛ با ما همراه باشید.

جناب قنبری! سال‌ها از ساختن فیلم «او» می‌گذرد، اثری که با محور موضوعی یک شخص روحانی ساختید. اما قبل از اینکه بخواهم وارد داستان و روایت اصلی فیلم شوم اولین سوال را از این نقطه آغاز می‌کنم که چرا کوه‌های سبلان را برای ساختن این فیلم انتخاب کردید؟ ساخت فیلم در مناطقی با شرایط عبور و مرور بهتر فراهم نبود؟

راست‌اش را بخواهید اردبیل و کوه‌های سبلان زادگاه خودم است. آدم‌هایش و آداب و رسوم و سنت‌هایشان را می‌شناختم. می‌دانستم که در هر موقعیت چه رفتارها و کنش و واکنش‌هایی دارند بنابراین ساختن فیلم و اساسا کار فرهنگی با زیست‌بومی که می‌شناسی نتیجه بهتری دارد به ویژه که قصد فیلم‌ساز استخراج یک اثر از دل یک محیط روستایی باشد.

نکته دیگر در مورد این منطقه کوهستانی که لازم می‌دانم به آن اشاره داشته باشم این است که من فیلم‌ام را عمدا در چله زمستان ساختم. کار مشکل شد آن هم در جای صعب‌العبوری مثل کوهستان با شرایط برفی ... اما واقعیت این است که من برف را دوست دارم. برف همان صفحه سفیدِ بدون آلودگی است و در مورد این فیلم و این محیط، من بودم و گذشته‌ام که جایی که می‌شناختم و اگر نقطه‌ یا نقاطی میان آن همه برف بود مربوط به عوامل فیلم و صحنه بود. پس این برف و سفیدی مطلق یک فرصت بود.

مساله دیگر اینکه از قصد این فصل را انتخاب کردم چون گویی در سردی در زندگی بسته می‌شود. می‌خواستم امید و زندگی را کنار هم به نمایش بگذارم آن هم از دریچه نگاه یک روحانی.
از سوی دیگر فکر می‌کنم به اندازه کافی دیگران در محیط شهری فیلم ساخته باشند، من همواره دوست داشتم و دارم که کلمات و صحنه‌های فیلم‌ام زلال، رسا و تراشیده باشند، پس در هر حال منطقه کوهستانی سبلان بهترین انتخاب بود.

فیلم «او» یکی از اولین آثار در مورد شخصیت و زندگی یک روحانی است، با این وجود در فضای مجازی هم اطلاعات چندانی در مورد آن وجود ندارد، حتی فیلم در سایت‌ها و پایگاه‌های اطلاع‌رسانی اختصاصی فیلم نیز بارگذاری نشده است تا مخاطب امروز که در آن روزها شاید اصلا هنوز متولد نشده بود بتواند این اثر را ببیند، البته این یک بُعد ماجرا است، حتی در مورد داستان این فیلم نیز اطلاعات بسیار اندکی وجود دارد، بنابراین در فرصتی که دست داده است، اشاره‌ای در مورد ماجرای فیلم داشته باشید

بله! به سبب شرایط و اتفاقاتی که در آن دوران رخ داد خودم خواستم که هیچ رد و نشانه‌ای در فضای مجازی از این فیلم باقی نماند، از جمله آپلود اثر در سایت‌ها؛ البته این نکته را لازم می‌دانم اشاره کنم که فیلم «او» در زمان خودش بسیار مورد استقبال مخاطبان و مسئولان قرار گرفت اما بعدها من از سوی همکاران خودم در فضای هنری مورد بی‌مهری واقع و اصلا زده شدم و همان‌طور که دیدید بسیار گزیده کار کردم اما همه کارهایم از عمق جان و با پشتوانه فکری عمیق اجرا شد.  

در مورد داستان فیلم او، ماجرا از این قرار است که روحانی شهر مجاور از دنیا می‌رود. در همسایگی این شهر یک روستا واقع شده و فرماندار شهر و با همراهی چندتن دیگر نزد او می‌روند و به او می‌گویند به شهر ما بیا و برای مردم سخنرانی کن و امور مسجد و تبلیغ را دست بگیر اما آن روحانی قبول نمی‌کند و می‌گوید من با ادبیات مردم آنجا آشنا نیستم و به قول معروف سواد شهری‌ها را ندارم؛ با این وجود فرماندار می‌گوید اگر بیایی همه چیز را به تو می‌سپاریم و دخالتی در کارت نخواهیم داشت، هر امکاناتی بخواهی در اختیارت قرار می‌دهیم و تو فقط باید صحبت کنی و به وظایف‌ات به عنوان روحانی برسی اما باز هم جواب منفی می‌شوند و حتی این روحانی می‌گوید: اگر واقعا من چنین آدمی هستم که این توانایی‌ها را دارم خودم باید بدانم که چنین ویژگی‌هایی دارم؛ در نهایت هم می‌گوید در همین روستا راحتم اما بگذارید چند روز فکر کنم.

از سوی دیگر مردم روستا به او مراجعه می‌کنند و حتی از روستاهای اطراف می‌آیند و از مشکلات‌شان می‌گویند و او را تهییج می‌کنند، می‌گویند: اگر تو بیایی مصائب و سختی‌های ما تمام می‌شود، برایمان خانه بهداشت و حمام می‌سازند و ...؛ اما در این بین اتفاق دیگری برای کاراکتر روحانی در این فیلم می‌افتد. دختر ۷ ساله‌اش بیمار می‌شود و در روند درمان او نیازهای مالی او وسیع می‌شود تا جایی که برای تامین این نیازها به حوزه علمیه‌ای که در آن درس خوانده بود می‌رود تا سَری به رفقای قدیم بزند و ضمن مرور خاطرات از آنها کمک بخواهد اما واقعیتی که در حوزه علمیه قدیمی با آن مواجه می‌شود دردناک‌تر است چراکه اولا هیچ‌یک از دوستان هم‌دوره‌ای او به عنوان طلبه سطوح بالاتر و یا مدرس حضور ندارند و ثانیا اگر هم باشند هریک پُست گرفتند و دسترسی به آنها وجود ندارد لذا شب‌هنگام با حالتی درمانده به روستا باز می‌گردد و سکانسی که این صحنه را نشان می‌دهد بسیار تاثیرگذار است، او ناراحت به روستا برگرشته و به طویله می‌رود و کنار گاوهایش می‌نشیند و گریه می‌کند؛ در همین اثنا درب منزل‌اش به صدا می‌آید و پسری می‌گوید: حاج‌آقا! روستایی‌ها در قهوه‌خانه روستا جمع شدند و با تو کار دارند بیا آنجا.  

شیخ و روحانی این ماجرا به گفته پسرک به محلی می‌رود که مردم روستا جمع شدند و می‌بیند مردم هرچه پول داشتند را آورده‌اند، از پول‌های تر و تمیز تا پول‌های چرک و کثیف و در واقع هرشخص هرچه در چنته داشته را آورده تا تقدیم کند، می‌گویند ما آخرین دارایی خود که محصولات‌مان بود را فروختیم چون شنیدیم دخترت بیمار شده و به پول نیاز داری. حتی یک نفر می‌آید وسط و می‌گوید: من قمارباز هستم و چندین‌بار خودِ تو مرا تقبیح کردی اما به جدات قسم که این پول را از قمار کسب نکردم، من هم یک کیسه گندم داشتم فروختم و خواستم در این امر خیر با مردم شریک باشم چون ماجرای درد و بلای بچه‌ات را شنیدم و ناراحت شدم.

این فیلم روایت‌گر داستان زندگی یک روحانی از یک روستا با تمام فراز و نشیب‌هایی است که با آن مواجه می‌شود اما راست‌اش بعد از ساخت این فیلم همان طور که پیش‌تر اشاره کردم با مشکلات فراوانی از سوی همکاران خودم مواجه شدم.

شما در فیلم خودتان به یک امام جماعت توجه کردید، با توجه به این مساله به نظر شما یک فیلم‌ساز چگونه باید این مباحث را از قاب دوربین برای مردم روایت کند؟

ببینید من تلاش کردم تا در فیلم «او» بگویم که روحانی و اساسا کسی که کار تبلیغ دین می‌کند باید در دل مردم جا پیدا کند، نباید آغشته به امور سیاسی شود، بنابراین علوم نظری را در قالب شخصیت فرماندار و معاون در فیلم نمایش دادم.

فکر می کنم یک فیلم‌ساز هم برای ساخت فیلم با موضوع دین باید چنین نگاهی داشته باشد و دریچه دوربین را بر محور دیانتی واقعی قرار دهد که از دل و قلب بلند می‌شود.  


آیا با توجه به اینکه در کارنامه کاری‌تان ساخت فیلم در مورد مسجد و یک روحانی را داشتید، علاقه دارید که در آینده بخشی از مسیر فعالیت خود را در حوزه سینمای دینی و به ویژه مسجد ادامه دهید؟
ببینید، دین برای من مفهوم آزادی دارد و اگر گروه‌ها، افراد، نهاد و سازمانی باشد که تصورش از دین آزادی و آزادمنشی باشد قطعا حاضرم فیلم در خصوص دین و به ویژه مسجد بسازم.

راست‌اش را بخواهیدعلاقه ندارم فیلم دینی را به صورت فرمایشی و سفارشی بسازم و ترجیح می‌دهم مفاهیم دینی را از ابعاد عقلایی و رویکردی حسی و عاطفی را مد نظر قرار دهم تا بتوانم با مخاطب ارتباط برقرار کنم چراکه از این مسیر است که در هر دوره‌ای مخاطبان با این فیلم ارتباط برقرار کرده و نوعی ارتباط بین نسلی ایجاد می شود.
 

کد خبر 1780484

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha