متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب در مجمع عمومی سازمان ملل

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای بیانات ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1366 را منتشر کرده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای(khamenei.ir)، این پایگاه بیانات مقام معظم رهبری در چهل‌ودومین مجمع عمومى سازمان ملل به‌عنوان رییس‌جمهوری اسلامی ایران را منتشر کرد.

متن کامل بیانات معظم‌له به این شرح است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

خداوندا بنام تو آغاز مى‌کنم و از تو هدایت و کمک مى‌طلبم. زندگى و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست؛ تو خود روشنى و گیرایى سخن حق را به گفته‌هایم ببخش، و آن را پیک حقیقت بسوى صدها میلیون گوش و دلى قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را مى‌طلبند، و بسوى صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود.

بارالها! درودى سپاسگزارانه از سوى من و ملتم به روان پیامبران بزرگ به ویژه ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلوات‌اللَّه‌علیهم بفرست؛ که پیام رهایى و آگاهى انسان را به بهاى جان و با همه‌ى توان در جهان پراکندند و ابدى ساختند. و سلامى تکریم‌آمیز به دلهاى پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند. آقاى رئیس، آقاى دبیر کل، حضار محترم، من رئیس جمهور کشورى هستم که در یکى از بلندترین و حساسترین دورانهاى تاریخ مهد تمدن و کانون فرهنگ بشریت بوده است، و اکنون نیز قلمرو نظامى است که بر همان پیشینه‌ى استوار بنا شده، و به پشتوانه‌ى فرهنگى بى‌نظیر آن - که اکنون به برکت بیدارى اسلامى غناى بیشترى یافته - تکیه کرده است.

من از ایران مى‌آیم، که زادگاه پرآوازه‌ترین و درعین‌حال ناشناخته‌ترین انقلابهاى دوران معاصر است. انقلابى بر پایه‌ى دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهى؛ راهى به درازاى همه‌ى تاریخ بشر. ریشه‌ى استوار و اندیشه‌ى زیربنائى این انقلاب جهان‌بینى توحیدى اسلام است. تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه‌ى علائقى که انسان را با دنیاى بیرون از وجود او - جهان، انسانها، اشیاء - مرتبط مى‌کند، و نیز فهم و درک آدمى از وجود خود و خلاصه همه‌ى چیزهایى که نظام ارزشى جامعه را مى‌سازد، و آن را بر اداره‌ى مطلوب خود قادر مى‌کند، همه و همه از این جهان‌بینى الهى ریشه و مایه مى‌گیرد و منشعب مى‌شود. در اندیشه‌ى الهى اسلام همه‌ى هستى آفریده‌ى خداست و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده بسوى اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.

انسان مى‌تواند با استخراج گنجینه‌هاى استعداد - که در نهاد اوست - خود را و جهان را که براى او آفریده شده به زیباترین وجهى بسازد و بیاراید، و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوى و مادى نائل آید، و مى‌تواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمى از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهى الهى است. دنیا کشتزار آخرت است، و مرگ نه پایان زندگى که دروازه‌ى ابدیت و سرآغاز نشئه‌اى جدید. در اندیشه‌ى الهى اسلام افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند.

میان نژادها، رنگها، مردم سرزمین‌ها هیچ تفاوت نیست، و اینها مایه‌ى برترى کس یا ملتى نیست. انسانیت پیوسته است، و تعرض به یک انسان تجاوز به همه‌ى انسانیت است؛ بدون دخالت خصوصیات جغرافیائى و نژادى. برترى‌جوئى و انحصارطلبى برادرى را به جان برادرى افکند و خونى که جارى شد دیگر فرو ننشست، و شبیه آن ضربه و آن انگیزه، جویهاى خون به راه انداخت و میان برترى جویان و قربانیان برترى‌جوئى دریاهاى خون پدید آورد و آسایش از بشر گرفته شد. پیغمبران مردم را به بندگى خدا - که پتکى بر سر خودخواهى و برترى‌جوئى است - فرا خواندند، و آئینى که بهشت صفا و آرامش را حتى پیش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مى‌داشت بدو عرضه کردند، و او را به مهار کردن غریزه‌ى افزون‌خواهى و سلطه‌جویى تشویق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقى برحذر داشتند، و سرچشمه‌هاى فضیلت و راستى و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهى را در او جارى ساختند، و یاد خدا و عشق به او را - که ضامن این همه و تعالى بخش روان اوست - بدو تلقین کردند.

آنها همچنین به او آموختند که بازوى خود را براى حراست از این ارزشها نیرومند کند، و راه را بر شیطانهاى شر و فساد و انحطاطآفرین ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستیزد، و از علم و عدل و آزادى پاسدارى کند. بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید براى اجراى قسط و عدل قیام کند، و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودى این ارزشها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است. در اندیشه‌ى الهى اسلام دین خدا قالب و شکل زندگى بشر است، و نه تنها گوهرى بر تارک آن. دین یک نظام اجتماعى به بشر ارائه مى‌کند، و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات. هر چند که عبادات و عادات نیز انباشته از روح زندگى و در جهت همان نظام است؛ و این نظام اجتماعى مبتنى بر همان جهان‌بینى و ساخته به شکل آن است.

آزادى، برابرى انسانها، عدل اجتماعى، خودآگاهى افراد جامعه، مبارزه با کژى و زشتى، ترجیح آرمانهاى انسانى بر آرزوهاى شخصى، توجه و یاد الهى، نفى سلطه‌هاى شیطانى و دیگر اصول اجتماعى نظام اسلامى و نیز اخلاق و رفتار شخصى و تقواى سیاسى و شغلى، همه و همه ملهم و زائیده‌ى آن جهان‌بینى و برداشت کلى از جهان و انسان است. اسلام نظامهاى مبتنى بر زور و قلدرى و زاینده‌ى ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد مى‌کند و غلط مى‌شمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزه‌ى نظام اسلامى کمر بندد، با شدت و مقاومت مى‌ستیزد، و بجز آنان با همه‌ى انسانها - چه هم کیش و چه ناهم کیش - به محبت و مساعدت امر مى‌کند. بر چنین پایه‌ها و با چنین هدفهایى انقلاب اسلامى در ایران پدید آمد، و نظام جمهورى اسلامى را بنا نهاد. بسیارى پیدایش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را ریشه‌جوئى کرده، و بسیارى به خطا در فهم درست این مسأله دچار شده‌اند.

ما این پدیده‌ى عظیم را از جمله ناشى از نارسائى سیستم‌هاى موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهاى آزادى، دموکراسى و برابرى در این سیستم‌ها مى‌دانیم. اسلام در این تاریکى دلهره‌آمیز توانست از لا به لاى غبار توهم و تحریفى که پیرامونش در طى چند قرن برانگیخته بودند برق بزند. در ایران این برق به درخششى و سپس به طوفانى انجامید، و در بسیارى از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود. نهضت بیدارى مسلمانان در بسیارى از کشورهاى اسلامى بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ مى‌شود فرزند انقلاب اسلامى ایران نیست، برادر آن است. ایران در یکى از حساسترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است؛ با تاریخى و پیشینه‌ى علمى و فرهنگى و نیز ذخائرى کم‌نظیر، و انقلاب اسلامى ایران بر ضد رژیمى برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرتهاى سلطه‌گر جهانى و در بیست‌وپنج سال اخیر بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحده‌ى امریکا گذاشته بود. هیچکس از خود ملت ایران به دارائى‌هاى مادى و معنوى آن محتاجتر نبود، اما این همه از او باز داشته مى‌شد. ادعاهاى دهان‌پرکُن آنان دروغ و فریب بود، هر چند دستگاههاى تبلیغاتى غرب - مخصوصاً آنچه به صهیونیست‌ها مربوط مى‌شود - به آن آب و تاب زیادى مى‌دادند. انقلاب اسلامى بر ضد چنین رژیمى و با هدفهایى بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به نُه سال مى‌گذرد، اما همچنان مسائل زیادى براى گفتن هست.

درباره‌ى ما وانقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان بیش از معمول سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه‌ى اختصاصى هست که مى‌توان آن را استثنائى از سرگذشت معمولى انقلابها شمرد. من به آن نقطه‌ها مى‌پردازم، و در پایان پیام خودمان را خواهم گفت. اول؛ این انقلاب حتى در شروع خود صد درصد مردمى بود، نه یک گروه چریکى مسلح، نه یک حزب فعال سیاسى نظامى، نه گروهى از افسران انقلابى و آزادیخواه و نه هیچیک از دیگران انواع رائج و معمولى - که تحولات انقلابى کشورها را پدید مى‌آورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم کاملاً بى‌سلاح که در تهران و همه جاى دیگر چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگى شهرى را از وجود و حضور و شعارهاى انقلابى خود پر کردند که دیگر جایى براى هیأت حاکم و حکومتش باقى نماند؛ و آنان مجبور شدند یکى یکى و دسته جمعى از کاخها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند. شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان هر کدام که توانستند از مردم گریختند.

این پس از آن بود که در مدتى بیش از یک سال آنان با استفاده از همه‌ى توانایى خود - سیاسى، نظامى، پلیسى - کوشیده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه‌ها یا مراکز کارشان برگردانند، و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبه‌روز بیشتر شده بود. در آخرین ماهها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلاً حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب‌نشینى‌هایش پى در پى و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب - که کلمه به کلمه‌ى سخنانش به تک تک ملت روح و آگاهى و درس مى‌داد - به اتکاى خداوند متعال - که همه‌ى قدرتها در ید قدرت اوست - و با اعتماد به همین اراده‌ى عظیم و خدشه‌ناپذیر مردم دولت انقلاب را تشکیل داد. دولت ستمشاهى خود به خود و بى آن‌که راه دیگرى داشته باشد مسند را رها کرد و گریخت. آخرین سنگرها، پادگانهاى خالى از سرباز و افسر بود، آنها هم گریخته بودند، و بسیارى به صف مردم پیوسته.

در آخرین لحظات چند پادگان اندکى مقاومت کردند، اما بیهوده. در آن‌جا هم مردم حضور داشتند، و معجزه‌ى این انقلاب پیروزى مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود که مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهى سقوط کرده بود؛ این سلاحها براى مراقبت از نهال نورس انقلاب به کار گرفته شد. مردم - جوانان و پیران، زنان و مردان - تنها کسانى بودند که رژیم پهلوى را - که به نظر قوى و کاملاً مسلح مى‌رسید، و از پشتیبانى بزرگترین قدرتها برخوردار بود - شکستند، و نظام جمهورى اسلامى را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، اراده‌ى نیرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشیر پیروز شد. سیاست پیروزى خون بر شمشیر همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزى انقلاب آن را اعلام کرد، و اولین معجزه‌ى آن پیروزى بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود، که کاملاً حمایت امریکا و غرب را نیز با خود داشت؛ و پس از آن نیز پیروزیهایى داشت که برخى حتى از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بوده‌اند.

این تجربه‌اى بى‌نظیر لااقل در یک قرن اخیر بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوى کشورهاى زیر سلطه و هم نیز از سوى قدرتهاى سلطه‌گر جهانى. دوم؛ این انقلاب متکى به دین بود، به اسلام. بسیارند انقلابهایى که ریشه‌هاى مبارزاتى آن از ایمان دینى تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را، هدفها را، اصول را، و حتى روشهاى مبارزاتى را و نیز شکل نظام نوین و نوع اداره‌ى آن را از اسلام گرفت. این ابعاد شگفت‌آورى به انقلاب مى‌بخشد، و تعریف تازه‌اى از پیروزى آن ارائه مى‌دهد.

چه اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابى و سازندگى اکنون حداقل صدوپنجاه سال است که مورد تهاجم قدرتهاى استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بیش از پنجاه کشور و میان یک میلیارد انسان یک ایمان مقدس، یک دین الهى است. پیروزى انقلابى که روح و محتوایش اسلام است در حقیقت پیروزى بر همه‌ى آن مهاجمان و در عرصه‌ى زندگى همه‌ى این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن - مرد و زن مسلمان - در دهها کشور از پیروزى انقلاب ما احساس پیروزى کردند. این خصوصیت همچنین راه عقب‌نشینى، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن مى‌بندد. در راه خدا شکست نیست، تا ضعف و ترس و عقب‌نشینى باشد.

سوم؛ عدم اتکاء به شرق یا غرب، خصوصیت استثنائى دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابى ماست. این خود یکى از مظاهر اعتقاد و اتکاء به خدا در همه‌ى صحنه‌هاى حیات فردى و اجتماعى ماست. امروز تفکر مسلط بر دنیاى سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکاء به یکى از قطبهاى قدرت نمى‌توان در صحنه‌ى سیاست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف این اتکاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفى نیست. حتى آنان که در اندیشه عدم اتکاء و عدم تعهد را پذیرفته‌اند، معتقدند در عمل نمى‌توان چنین بود.

انقلاب ما در چنین جوى یک فلسفه‌ى جدید را عرضه کرد، و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که مى‌توان قدرتهاى سلطه‌گر را به خود راه نداد، و قلدرى آنان را جدى نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر این‌که نقطه‌ى اتکائى قویتر از هر قدرت مادى را باور داشت - خدا را - ما دانسته‌ایم که براى این عقیده و این راه بهاى سنگینى نیز باید پرداخت، و خود را آماده کرده‌ایم. بگذار این تجربه ملتها را به استقلال واقعى و خدشه‌ناپذیر و در نهایت نفى کامل سلطه‌هاى بزرگ جهانى رهنمون شود. روند کنونى تقسیم قدرت بشریت را به آینده‌ى باز هم تلخترى تهدید مى‌کند. چهارم؛ یک خصوصیت استثنائى دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه‌هاى استثنائى علیه آن است.

هیچ انقلابى از دشمنى نظام سلطه در جهان برکنار نمى‌ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگى و خشم آلودگى خصومتهایى که در طول نُه سال با ما شده، حکایتى استثنائى و شنیدنى است. هنوز انقلاب به پیروزى نرسیده بود که دشمنى با آن شروع شد، و بیشتر از سوى امریکا. دست‌اندرکارانى که گذشت زمان را مجوز افشاى رازهاى نهان دانسته‌اند، امروز اعتراف مى‌کنند که در ماههاى آخر عمر رژیم ستمشاهى دستگاه ریاست جمهورى امریکا مشاور امنیتى رئیس جمهور و شخص او به شاه دلگرمى مى‌داده، و او را تشویق به قاطعیت مى‌کرده‌اند.

مقصود از این قاطعیت همان چیزى است که بعدها بصورت مشخصتر در گفته‌هاى شخصى بنام ژنرال هایزر شنیده شد. شخصى که با مأموریت ویژه از سوى رئیس جمهور امریکا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصیه‌هایى که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهاى کشته شدن ده‌ها هزار نفر محفوظ بماند. با این استدلال موجّه که این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند. به نظر رژیم ایالات متحده‌ى امریکا این فرض که با عدم مداخله‌ى امریکا در امور داخلى ایران مى‌توان خون ده‌ها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن برزمین نریخت، کاملاً مردود بوده است.

یقیناً ناکام ماندن مأموریت هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فرارى شدن همه‌ى کسانى که امریکا براى اجراى آن نقشه‌ى شوم به آنها امید داشت، دلیلى جز کوبندگى موج انقلاب و قدرت عظیم ملتى که براى خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمى‌ترسد نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بود که هر دشمنى را از میدان مى‌راند. دشمن قبلاً نیز به دست شاه خائن هر فشارى را که ممکن بود وارد آورده بود. پس از پیروزى انقلاب توطئه‌هاى خصمانه به شکلهاى دیگرى آغاز شد؛ اولین کار تلاش همه جانبه براى نفوذ دادن ایادى دشمن در مدیریتهاى انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سیاسى پس از یک دوره‌ى اختناق چند ده ساله سازماندهى احزاب و گروههاى مخالف انقلاب.

در مورد اول این نمونه جالب است، که مهره‌ى سرسپرده ولى نه چندان معروفى - که چند هفته پس از پیروزى انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد - در اولین روزهاى پیروزى با برانگیختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نیروى هوایى شود؛ و در مورد دوم کافى است گفته شود که طیفى از سلطنت‌طلب تا کمونیست و از تجزیه‌طلب تا پان‌ایرانیست را شامل مى‌شد، و لازم است که فراموش نشود که برخى سفارتخانه‌هاى مقیم تهران از جمله سفارت امریکا، مرکزى براى هدایت و حمایت بعضى از این گروهها بودند. تروریسم خشن یکى دیگر از خصومت‌هاى انتقام‌آمیز با انقلاب بود.

گروههاى فاقد پایگاه مردمى با دزدى سلاح و مواد - که آن روزها کار دشوارى نبود - و پس با پشتیبانى دولتهاى خارجى بزرگترین شبکه‌ى تروریستى را در ایران ایجاد کردند. ترور فردى و جمعى، انفجارهاى مهیب، هواپیما ربائى، آدم‌ربائى، شکنجه و کشتارهاى هولناک، کارى بود که به دست چندین گروه تروریستى مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه‌ى قشرها تشکیل مى‌دادند؛ از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور تا افراد عادى جامعه - کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بى‌خبر - امروز افراد و سران همان تروریستها - که غالباً مسؤولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفته‌اند - در امریکا و فرانسه و برخى دیگر از کشورهاى غربى مصونیت و زندگى راحت دارند، و بنام اپوزسیون انقلاب نامیده مى‌شوند؛ و آن کشورها غالباً جمهورى اسلامى را به تروریسم متهم مى‌کنند. از شگفت‌ترین بازیهاى سیاست این است، که مظلومترین قربانیان تروریسم کور و خشن به تروریسم متهم مى‌شود، آن هم از سوى کسانى که خود در پیش راندن تروریستها به سوى آن و سپس پناه دادنشان نقشى بزرگ داشتند.

من به عنوان رئیس جمهور و خدمتگزار کشورم و بنام کسى که خود نیز هدف یکى از این جنایتهاى خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار مى‌کنم که ملتم در برابر این قساوت‌ها نلرزید؛ و حوادث بى‌نظیرى که فقط در یکى از آنها هفتادودو نفر از رهبران و کارگزاران بلند پایه‌ى انقلاب - شامل چند وزیر، چندین نماینده‌ى مجلس، تعدادى مسؤولان بزرگ و شخصیت کم‌نظیر انقلاب - شهید بهشتى - و در یکى دیگر رئیس جمهور و نخست وزیر - با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابى‌اش را افزایش داده است.

کودتا تجربه‌ى خونین سنتى و معمول قدرتها با همه‌ى انقلابها نیز در ایران بارها سازماندهى شد، و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت، و اگر هوشیارى مأموران و کمک مردم نمى‌بود باید همان پیش‌بینى ژنرال امریکائى اتفاق مى‌افتاد. حمام خون و کشتارهاى میلیونى آن هم بیش از یکبار. بزرگترین، دردناکترین و فاجعه‌آمیزترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلى بود. تحریک حس جاه‌طلبى یک همسایه، تشویق او به حمله و دلگرم کردن او به پشتیبانى و کمک. امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنى مى‌توانند یقیین کنند که حمله‌ى ارتش عراق در 31 شهریور 59 - یعنى 19 ماه پس از تشکیل جمهورى اسلامى - که با ده لشگر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، بجز توسعه‌طلبى و انضمام بخشى از ایران به عراق چیزى که بارها در کتب و مطبوعات عراقى یا غیر عراقى جیره‌خوار به آن تصریح شده، شکست انقلاب و سرنگونى جمهورى اسلامى را هم هدف گرفته بوده است.

آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاکرده‌اند. نتایج بزرگى که عراق از این پیروزى - از پیروزى این حمله - مى‌توانست به دست آورد، غیر از تثبیت وضع داخلى‌اش ظهور در صحنه‌ى منطقه و حتى در عرصه‌ى عربى به عنوان یک قدرت فائقه بود، و این براى بى سر و پایان حاکم بر عراق چیز زیادى است؛ و نیز دستیابى به مرز قابل توجهى در حوزه‌ى بسیار مهم خلیج‌فارس. با این پیروزى که ناگریز مى‌باید شکست ایران و تجزیه‌ى آن و سقوط نظام جمهورى اسلامى را همراه داشته باشد، قدرتهاى سلطه‌اندیش نیز به هدف بزرگى مى‌رسیدند. حذف نظامى که با ظهور خود معادلات سیاسى اقتصادى منطقه را عوض کرده، و دست استکبار - مخصوصاً امریکا - را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. براى امریکا و بعضى دیگر در صورت شکست ما آب رفته به جوى برمى‌گشت، و همان داستان همیشگى نفوذ اقتصادى و سیاسى و غیرو تکرار مى‌شد. ما اول غافلگیر شدیم، این را اعتراف مى‌کنیم. سرگرمى به مسائل بى‌شمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربه‌ى کافى آن را بر ما تحمیل کرد؛ ولى ویژگیهاى انقلاب به دادمان رسید.

ظرف چند ماه مردم و نیروهاى مسلح با حضور و تلاش معجزه‌آساى خود حماسه‌ى بزرگى آفریدند، و بخش مهمى از سرزمین‌هاى مغصوب آزاد شد، ولى فاجعه‌اى که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتاً غیر قابل وصف است. چه شهرهاى آبادى همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت یکصدوهفتادوسه موشک زمین به زمین قرار گرفت. چه روستاهاى آبادى که از آن حتى دیوار نیمه خرابى برجاى نماند؛ چه کارخانه‌هایى که به آهن پاره‌اى تبدیل گشت، و چه مزارعى که در آن نشانى از آبادى نماند، و چه آثار گرانبهاى فرهنگى که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر چه جانهاى گرامى و انسانهاى بى‌گناه که به قتل رسیدند.

ارتکاب جنایات جنگى از حمله‌ى وحشیانه به مناطق مسکونى غیرنظامى تا کشتار بى‌رحمانه‌ى هزاران کودک و زن بى‌دفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادى در جاده‌هاى اشغالى در هفته‌هاى اول جنگ و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بین‌المللى و به کارگیرى حجم گسترده‌اى از سلاحهاى شیمیائى و بمباران کشتیهاى تجارى، هواپیماهاى غیرنظامى و مسافربرى، قطارهاى مسافران عادى، از جمله‌ى کارهاى همیشگى و شناخته شده‌ى عراق در طول این جنگ است. ملت ایران در اولین وهله‌اى که پس از تلاشهاى آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبّر و جمعبندى قرار دهد، به حقیقتى تلخ دست یافت؛ و آن این‌که بنیان امنیتى که با اعتماد بر قول و قرار عنصرى متجاوز و آتش‌افروز نهاده شده باشد، بسى سست و بى‌اعتبار است؛ و اعتماد به چنین امنیتى ساده‌لوحانه و غیرمنطقى است.

رئیس رژیم عراق صریحاً اعلام مى‌کرد که قرارداد قبلى‌اش با دولت ایران در سال 1975 معروف به قرارداد الجزائر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازم الاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهاى معدودى حمله را آغاز نمود. این براى ملت ما درسى تلخ و آموزنده بود. از آن لحظه ملت بیدار و انقلابى ما تصمیم خود را گرفت و هدفهاى خود را مشخص کرد.

این هدف تنها باز پس گرفتن زمینهاى اشغالى یا گرفتن غرامت جنگى نبود - هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسى خسارتها قابل جبران نبود - بلکه هدف مهمتر تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود. با طرح مسأله‌ى تنبیه متجاوز ما نه فقط تکیه‌گاه مطمئنى براى امنیت ملى خود جستجو مى‌کردیم، بلکه این براى همه‌ى منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یکبار متجاوزى به دلیل تجاوز از سوى خانواده‌ى بین‌المللى مجازات شود، مى‌توان مطمئن شد که دست‌کم تا سالیانى این انگیزه - که همواره در عناصر شریر و فرصت‌طلب قابل جستجو است - فرو خواهد نشست؛ و منطقه و یا شاید جهان مصیبتهاى یک جنگ متجاوزانه و بى‌دلیل را تحمل نخواهد کرد. دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از چهل سال صلح و امنیت اروپاى جنگ‌خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟ قدرتهاى بزرگ حتى در هنگامى که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمه‌هاى اشغالگران متجاوز بود، با استفاده از ابزار فوق‌العاده نیرومند تبلیغات ما را زیر فشار قرار بدهد.

این بدان معنا بود که ما بخشى از وجود خود را، بخشى از شرف خود را در زیر دست و پاى دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگى این یا آن کمیته‌ى بین‌المللى برویم. براى یک ملت بزرگ و پرافتخار انقلابى هیچ اهانتى از این بالاتر نیست. بیهوشترین انسانهاى عالم هم براى رد چنین پیشنهاد ظالمانه‌اى سرگذشت غم‌انگیز و خونبار ملت فلسطین را به عنوان دلیلى بزرگ و زنده در پیش روى خود دارند. اگر آتش‌بس‌هاى تحمیلى و وعده‌هاى فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند، هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.

ما امروز هم - که بیشترین بخش از سرزمینهاى اشغالى را با مجاهدت قهرمانانه‌ى ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کرده‌ایم، و البته هنوز بخشهایى از آن جمله نفت شهر در تصرف ارتش متجاوز است - مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز مى‌شماریم. و امروز با نگاه به سرمایه‌ى عظیم و غیرقابل جبرانى که جنگ تحمیلى از ما گرفته، بیش از همیشه به آن اهمیت مى‌دهیم؛ و هر دستاورد دیگرى را بدون آن براى ملت خود خسارت مى‌دانیم. ما که بار سنگین جنگ تحمیلى هفت ساله‌اى را بر دوش داریم از هر کسى به صلح تشنه‌تریم. اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایه‌ى مجازات تجاوزگرى که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده، قابل دسترسى مى‌دانیم و بس. امروز نیز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است، و این را همه‌ى دنیا مى‌داند. صلحى که امروز از سوى آن رژیم قبول شود چند سال بعد، آنگاه که وى به خود گمان قدرت ببرد در یک لحظه دود خواهد شد، و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین براى آینده آن است که متجاوز مجازات شود.

صلح بى‌شک کلمه‌اى زیبا و جذاب است؛ تا آن حد که آتش‌افروزان بزرگ بین‌المللى و پدید آورندگان سلاحهاى جهان‌سوز نیز بدان علاقه نشان مى‌دهند، و ریاکارانه از آن دم مى‌زنند. اما به نظر ما عدالت - واژه‌اى که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط بدان مى‌نگرند - از صلح بالاتر و مهمتر است. اى بسا مظلومانى که زندگى را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کرده‌اند، اینها همواره قهرمان شناخته شده‌اند. شهرهاى اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلرى افتخار مى‌کنند، و لیننگراد هنوز به خودسوزى‌اش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوط کرد و به مقاومت چهار ساله‌اش در محاصره‌ى مهاجمین نازى به خود مى‌بالد. سازمان ملل بخصوص بنا بر اولین ماده‌ى منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژه‌اش - یعنى مقابله‌ى با متجاوز - است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل مى‌طلبیم.

قدرتهاى بزرگ ریاکارانه این جنگ را - که بر ما تحمیل شده - بى‌معنا مى‌نامند و این در حالى است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن حمایت نظامى، سیاسى و اقتصادى کرده‌اند. شک نیست که به راه انداختن چنین جنگى همواره بى‌معناست، ولى آنان تا وقتى هنوز متجاوز از دست یافتن به هدفهاى شومش مأیوس نشده بود چنین تعبیرى نمى‌کردند. اما امروز این جنگ براى ملت ما داراى معنایى بسیار مهم است. کوشش مجاهدت‌آمیز و فداکارانه براى سوزاندن ریشه‌ى تجاوز و اثبات این‌که یک ملت قادر است که على‌رغم خواست قدرتهاى بزرگ از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکارى و ایثار خود در حال شکستن و ابطال معادله‌اى است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیشرفته و تکیه بر حمایت قدرتها تضمین کننده‌ى موفقیت است. ملت ایران در مدت این هفت سال پاسخ به سؤال بزرگى را جستجو کرده است.

من مایلم از این تریبون آن سؤال را مطرح کنم. سؤال این است، که چرا دولتهایى که به روشنى و قاطعیت دانسته‌اند که رژیم عراق برافروزنده آتش جنگ و اقدام کننده‌ى به تجاوز است - و کم نیستند کسانى که این حقیقت را مى‌دانند - چرا در مقابل این جرم بزرگ و گناه بین‌المللى سکوت کرده‌اند؟ و چرا رسانه‌هاى گروهى عالم مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشى سپرده‌اند؟ ممکن است آشنایى به وضع رابطه‌ى سیاسى در دنیاى امروز و هندسه‌ى معیوبى که سلطه‌ى قدرتهاى بزرگ در روابط جهانى به وجود آورده کلید حل این معما باشد، و این از نظر ملت ما پوشیده نیست.

اما سؤالى که هیچ پاسخ قانع کننده‌اى براى آن نمى‌توان یافت این است که چرا شوراى امنیت سازمان ملل، ارگانى که اساساً براى مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بین‌المللى به وجود آمده، در قبال این تجاوز به کلى وظیفه‌ى خود را از یاد برد و حتى ضد آن عمل کرد؟ خوب است همه بدانند که شوراى امنیت در شروع حمله‌ى عراق - که در جبهه‌اى به عرض هزار کیلومتر واقع شد - هیچ عکس‌العملى نشان نداد. ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهاى بین‌المللى را درنوردید، و در برخى از نقاط تا عمق هفتاد،هشتاد و نود کیلومتر پیش رفت، و در آن مستقر شد، و چنانکه برخى از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد. تنها پس از این بود که اولین قطعنامه‌ى شوراى امنیت صادر شد. 28 سپتامبر، 1980. این قطعنامه نه به تجاوز اشاره کرد، نه به اشغال و نه بازگشت به مرزهاى بین‌المللى را لازم شمرد؛ بلکه به جاى این همه با کمال تعجب طرفین را به عدم توسل بیشتر به زور دعوت کرد. این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قواى قهریه‌ى عراق تصرف شده بود چشم‌پوشى مى‌کرد، و فقط از او مى‌خواست بیش از آن پیشروى نکند، و از ایران نیز مى‌خواست که از جنگ براى عقب راندن متجاوز خوددارى کند.

این اولین اقدام شوراى امنیت بود، که در آن وظائف اصلى شورا - یعنى نگاهبانى از صلح و امنیت بین‌المللى به شکل زشت و تأسف‌انگیزى - بوسیله‌ى خود آن شورا پایمال مى‌شد. پس از آن شوراى امنیت را سکوتى مرگبار فرا گرفت، و تا آزادى خرمشهر - عملیاتى که در آن ستون فقرات نیروهاى اشغالگر شکست، و هزاران نفر از آنان به وضع ذلت‌بارى اسیر شدند - جنگ خونین و مستمرى را که خبرهاى آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد. در این مدت قهرمانى‌هاى ملت ما و شکل‌گیرى نیروهاى رزمنده‌ى ما، سر بر آوردن یک نیروهاى جوان، انقلابى و تعیین کننده را در منطقه خبر مى‌داد، و قدرتهاى جهانى را از دست یافتن به هدفهاى شومى که در حمله‌ى عراق به ایران جستجو مى‌کردند به کلى مأیوس ساخت. این بود که بار دیگر شوراى امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد. چند هفته پس از فتح خرمشهر دومین قطعنامه‌ى شورا صادر شد؛ 12 ژوئیه، 1982. این قطعنامه بازگشت به مرزهاى بین‌المللى را درخواست مى‌کرد. یعنى چیزى که بخش اعظم آن با فداکارى ملت ما و با شجاعت بى‌نظیر رزمندگان ما خود حاصل شده بود. در این قطعنامه نیز نه سخنى از تجاوز، نه نامى از متجاوز، نه یادى از خسارتها و چاره‌اى براى جبران آن و نه بالأخره تضمینى براى امنیت و ثبات حقیقى و تنبیهى براى عامل ناامنى وجود نداشت. بار دیگر ما خود را در تلاش براى احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شوراى امنیت همواره در مورد جنگى که بر ما تحمیل شده با همین روش موضع گرفته است.

ابتکارات مستقل دبیرکل مى‌رفت تا راه‌گشا شود، و سازمان ملل را در وصول به هدفهاى خود کمک کند، ولى از این امکان بهره‌اى گرفته نشد. من در این‌جا لازم مى‌دانم خوشنودى خودمان را از تلاشهاى ایشان ابراز دارم؛ و همچنین از نخست‌وزیر فقید سوئد آقاى اولاف پالمه - که در سمت نمایندگى دبیرکل تلاشهاى دلسوزانه‌اى کرد - به نیکى یاد کنم. سفر دبیرکل به تهران و مذاکرات سودمندى که پیرامون قطعنامه‌ى 598 انجام شد نیز گام دیگرى در این راه بود. ما آن مذاکرات را چنانکه گویا گزارش دبیرکل به شوراى امنیت نیز از آن حکایت مى‌کند واقع‌بینانه و راه‌گشا ارزیابى مى‌کنیم. با کمال تأسف احساس مى‌شود که برخى از اعضاى مؤثر شوراى امنیت مایلند این حقیقت را مکتوم بدارند. آنها همان کسانى هستند که از آغاز تلاش خود براى تصویب این قطعنامه را به انگیزه‌ى فشار بر جمهورى اسلامى جهت دادند.

ما نقطه نظرهاى صریح خود را در این باب به دبیرکل منتقل کرده‌ایم، و انتظار داریم شوراى امنیت بنا به وظیفه‌ى خود از امکانى که به وى ارائه شده به درستى استفاده کند. آیا شوراى امنیت براى تخلف از اولین وظیفه‌ى خود- یعنى مقابله با تجاوز که در ماده‌ى اول منشور از همه‌ى هدف‌هاى دیگر ارجح شمرده شده - استدلالى دارد؟ آیا براى مقابله با تهدید صلح و نقض صلح و توسل به زور مفاد مواد فصل هفتم چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟ بى‌طرفى کمترین چیزى است که جمهورى اسلامى - که خود قربانى تجاوزگرى خونین و خسارت‌بار قرار گرفته - مى‌تواند از شوراى امنیت انتظار داشته باشد. زیرا وظیفه‌ى آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانى تجاوز است، و نه بى‌طرفى میان این دو؛ اما آیا شوراى امنیت مى‌تواند ادعا کند که در این رابطه حتى بى‌طرف بوده است؟ احساس ما این است که شوراى امنیت تحت تأثیر خواست و اراده‌ى برخى از قدرتهاى بزرگ - مخصوصاً امریکا - در موضعى چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بناى امنیتى که به پشتیبانى چنین شوراى امنیتى نهاده شده، کاخى پرزرق و برق از مقواست. ملتها - مخصوصاً ملتهاى جهان سوم و به ویژه آنان که مایلند کاملاً مستقل از ابرقدرتها زندگى کنند - هرگز نمى‌توانند تضمین امنیت خود را از این شوراى امنیت بخواهند. خوددارى از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز آتش جنگ تحمیلى را مشتعل نگاه داشته و حتى گسترش داده است. اکنون خلیج‌فارس بخاطر حضور نظامى امریکا و دیگر کشورهایى که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد منطقه شده‌اند تبدیل به انبار باروتى خطرناک شده است.

من لازم مى‌دانم مجمع عمومى سازمان ملل و نیز افکار عمومى ملت امریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکى که اکنون رژیم امریکا با اقدام اخیر خود در خلیج‌فارس همه‌ى دنیا را - و نه فقط منطقه را - با آن تهدید مى‌کند، معطوف سازم. دیروز ناوهاى امریکائى یک کشتى تجارى ایرانى به نام ایران‌اجر را مورد حمله قرار داد. پنج نفر کشته، چهار مجروح به جاى نهاد؛ کشتى را تصرف و تعدادى را دستگیر کرد و به گروگان گرفت. دیروز تلوزیون امریکا این را به عنوان زدن یک قایق در حال مین‌ریزى پخش کرد، و طبق معمول به افکار عمومى دنیا دروغ گفت. اما من اینک اعلام مى‌کنم که این یک کشتى تجارى و موسوم به ایران‌اجر بوده است، و نه یک قایق تندرو جنگى. این آغازى است براى حوادثى که بى‌شک عواقب تلخ آن به خلیج‌فارس منحصر نخواهد ماند، و مسؤولیت همه‌ى پیشامدهاى بعدى به عهده‌ى شروع کننده یعنى امریکاست. آیا ادعاهاى بى‌تابانه‌ى امریکا براى صلح در خلیج‌فارس را باید باور کرد؟ یا این آتش‌افروزى عملى و آشکار را؟ من صریحاً اعلام مى‌کنم که امریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.

این تنها یکى از دنباله‌هاى شوم جنگ تحمیلى و نتیجه‌ى ناتوانى شوراى امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شوراى امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلى و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتیها محکوم مى‌کرد، امروز امریکا نمى‌توانست على‌رغم فشار افکار عمومى جهان و حتى داخل امریکا دست به چنین تهدید آشکارى علیه صلح و امنیت جهانى بزند؛ آن هم بلافاصله و على‌رغم قطعنامه‌ى 598 که خود عامل اصلى براى تهیه و صدور آن بود. آیا قطعنامه‌ى 598 فقط براى فشار بر جمهورى اسلامى تهیه شده است؟ من باید به همه‌ى جهان و مخصوصاً به ملت بزرگ امریکا اعلام کنم، که حضور نظامى تهدید کننده‌ى امریکا در خلیج‌فارس تنها یکى از خصومتهاى آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ماست.

تاریخ ملت ما در فصلى سیاه، تلخ و خونین آمیخته به انواع دشمنیها و کینه‌ورزیهاى رژیم امریکاست. بیست‌وپنچ سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوى، با آن همه جنایاتى که وى نسبت به ملت ما مرتکب شد. غارت اموال این ملت با همدستى شاه، مقابله‌ى جدى با انقلاب در آخرین ماه‌هاى عمر رژیم شاه و تشویق وى به سرکوب تظاهرات میلیونى مردم. کارشکنى نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولین سالهاى پیروزى، تماس تحریک‌آمیز سفارت امریکا در تهران با عناصر ضدانقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضدانقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینه‌ها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسى که بهاى آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالى که شاه از بیت‌المال برداشته و به نام خود در بانکهاى امریکا گذارده بود، تلاش براى محاصره‌ى اقتصادى و ایجاد جبهه‌ى متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما و بالأخره لشگرکشى بى‌منطق قلدر مآبانه به خلیج‌فارس و در خطر قرار دادن جدى امنیت و آرامش منطقه. اینها بخشى از ادعانامه‌ى ملت ما علیه رژیم ایالت متحده‌ى امریکاست. ادعا نامه‌اى که مى‌تواند کلیه‌ى ادعاهاى صلح‌طلبى و اظهارات سران این رژیم در مورد حُسن نیّت نسبت به جمهورى اسلامى را - که ظاهراً هدفى جز حل مشکلات داخلى‌شان ندارد - مورد تردید جدى قرار دهد.

آخرین نمونه از طومار خصومت‌هاى امریکا با ملتمان فاجعه‌ى خونینى است که نسبت به حجاج بى‌دفاع و مظلوم در سرزمین مقدس مکه و در حرم امن الهى آفریده شد؛ و در آن نزدیک چهارصد ایرانى و غیرایرانى - که اکثراً زنان بودند - به شهادت رسیدند، و چندین برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنى دست امریکا در این فاجعه‌ى بى‌نظیر تاریخى مؤثر بوده است. آیا رژیم امریکا و دست‌نشاندگان سعودى‌اش براى کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بى‌گناه پاسخ قانع کننده‌اى مى‌توانند ارائه دهند؟ بى‌شک فاجعه‌آفرینان براى توجیه عمل خود ناگزیرند بهانه‌اى بتراشند و تهمت‌هایى بزنند؛ اما طبیعت حادثه‌اى که یک طرف آن قریب به چهارصد تن مسافر کشته و بیشتر بانوان است، و یک طرف پلیس محلى مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمى، راه هر بهانه را مى‌بندد. درست است که خون، خونى که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود، پیام رسائى را - نه فقط براى امروز که براى همه‌ى زمانها - با خود حمل مى‌کند، و دست خونریز را افشاء مى‌کند؛ اما حادثه‌ى مکه از این جهت که هماهنگى سیاست امریکا با ارتجاع عرب را نشان مى‌دهد، و پرده از پنهان‌کاریهاى این دو در منطقه‌ى خلیج‌فارس بر مى‌دارد، داراى ابعادى جهانى است؛ و درخور آن‌که در مجامع بین‌المللى به دقت در آن نگریخته شود.

من لازم مى‌دانم مؤکداً بگویم، که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم امریکاست، و نه علیه ملت امریکا؛که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتى کرده پاى آن ادعانامه را امضا خواهد کرد. ملت ما نشان داده است که به هدفهاى خود مؤمن و در راه آن تا سرحد نثار جان ایستاده است. چنین ملتى از امریکا و از هیچ قدرتى نمى‌ترسد، و به یارى خدا نشان خواهد داد که پیروزى از آن حق و مؤمنان به حق است. آقاى رئیس، آقاى دبیرکل، حضار محترم، این بود سرگذشت انقلاب ما. انقلابى که اگر موج امیدى گسترده میان ملتهاى رنج دیده از سلطه‌ى استکبار جهانى پدید آورد، موج مخالفتى به همان گستردگى نیز میان قطب‌هاى سلطه‌ى بین‌المللى ایجاد کرد. و این مخالفتها هر چند جدى، عمیق و متنوع بود، نتوانست نهالى را که ریشه در اعماق داشت و روزبه‌روز استوارتر مى‌شد، از پا بیاندازد؛ هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شد.

اکنون همه‌ى دنیا ببیند و مى‌بیند که ما به‌غم عنف سلطه‌ها زنده‌ایم و زنده خواهیم بود. سنت‌هاى الهى در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود، و این زنده‌ترین و گویاترین پیام ماست. نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند، و اداره‌ى خود را براى ملت‌ها و کشورهاى جهان سوم سرنوشت‌ساز بداند؛ ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه حیات و استمرار جمهورى اسلامى را نمى‌خواست، ولى اراده‌ى ما غالب شد. پیام ما به همه‌ى ملت‌ها و دولتهایى که مى‌خواهند مستقل و بى‌اعتنا به خواست و اراده‌ى سلطه‌هاى بزرگ جهانى بمانند، این است که از آنان نترسند، و به خود و ملت خود اعتماد کنند. انقلاب ما همچنین پیام بزرگ خود را نفى نظام سلطه در جهان مى‌داند. امروز عملاً جهان میان قدرتهاى بزرگ و سلطه‌گر تقسیم شده است، و آنان خود را صاحب اختیار دنیا مى‌شمارند. به اعتبار دیگر جهان به دو بخش سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده است، و بخش اول خود را مالک سرنوشت بخش دوم مى‌داند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است. نظام سلطه به میل خود انقلابها را نفى و براى رژیمهاى انقلابى مشکل‌تراشى مى‌کند. نیکاراگوئه و کشورهاى انقلابى جنوب آفریقا چند مثال زنده‌ى این حقیقتند. نظام سلطه على‌رغم ملتها براى آنان تصمیم مى‌گیرد.

فلسطین مظلوم نمونه‌ى کامل و افغانستان نمونه‌ى دیگر این حقیقتند. نظام سلطه با مفاهیم به میل خود بازى مى‌کند، و آن را بر طبق مصالح خود تغییر مى‌دهد؛ و همه‌ى امکانات خود را براى جا انداختن آن به کار مى‌برد. تروریسم و حقوق بشر نمونه‌هایى از مفاهیم دست‌کارى شده‌اند.

نظام سلطه حتى مستقیماً به کشورهاى مورد غضب خود حمله مى‌کند. نمونه‌هاى اخیر آن حمله‌ى امریکا به لیبى و گراناداست. نظام سلطه براى همه‌ى دنیا و به عوض همه‌ى ملتها تصمیم مى‌گیرد. نمونه‌ى دیروز آن هیروشیماست، و امروز هم رئیس جمهور امریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار مى‌کند؛ با این استدلال که اگر ما این چند هزار را نمى‌کشتیم، بعداً ممکن بود بیشتر از آن در همه‌ى دنیا کشته شود، و بدین ترتیب دلسوزى قیّم مآبانه‌ى امریکا نسبت به همه‌ى دنیا را به رخ مى‌کشد. نظام سلطه از رژیمهاى فاشیست و نژادپرست مانند اسرائیل و آفریقاى جنوبى حمایت مى‌کند، و آنان را چون دست مسلح و خونریزى به جان ملتهاى مظلوم مى‌اندازد. لبنان مسلمان - که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهاى خباثت‌آمیز صهیونیست‌ها مى‌ایستد - نمونه‌ى بارز و کشورهاى خط مقدم جنوب آفریقا نمونه‌هاى دیگر آنند.

نظام سلطه به خود حق مى‌دهد که سازمانهاى بین‌المللى را زیر فشار قرار دهد؛ نمونه‌ى حاضر آن فشار امریکا بر شوراى امنیت و یونسکو است. نظام سلطه منافع سلطه‌گران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران مى‌شمارد؛ نمونه‌ى آن حضور تشنج‌زا و خطرآفرین ناوهاى امریکا در خلیج‌فارس است؛ که به استدلال حفظ منافع امریکا و بدون توجه به منافع کشورهاى منطقه انجام گرفته است. و خلاصه نظام سلطه تبلیغات جهانى را در دست مى‌گیرد و به کمک آن همه‌ى حقایق را واژگونه و همه‌ى این شیطنت‌ها را خدمت جلوه مى‌دهد، و راه مقابله با خود از سوى افکار عمومى عالم را مى‌بندد. پیام ما به همه‌ى ملت‌ها و دولت‌هاى جهان سوم و نیز به ملتهایى که دولتهاى آنان خود به وجود آورندگان نظام سلطه‌اند این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرتها و دولتهاى بزرگ از سوى همه گفته شود در خانه‌هاى خودتان بنشینید، و دنیا را به همه‌ى مردم دنیا بسپرید، شما قیّم آنها نیستید. در سازمان ملل دو تبعیض ناروا هست؛ حق وِتوُ و عضویت دائم در شوراى امنیت؛ این دو تبعیض باید برداشته شود.

این تنها چیزى است که مى‌تواند سازمان ملل و شوراى امنیت را به راستى همان کانونى کند که همه‌ى ملت‌ها به آن دل ببندند، و مسائل فیمابین خود را در آن حل کنند؛ و گر نه همیشه مثل امروز شوراى امنیت جایى خواهد بود براى صدور احکام بى‌اعتبار و دستورهاى بى‌عمل، و همیشه مثل امروز ملتها احساس خواهند کرد که جایى براى حل مسائل بین‌المللى وجود ندارد، و خشونت تنها راه پیشبرد کارهاست. پیام ما به دولتهاى جهان سوم آن است که تا نظام سلطه و وضع کنونى باقى است در راه اتحاد میان خود بکوشند؛این بهترین راه براى قوى شدن است. سلطه‌هاى جهانى جز قوّت و قدرت هیچ نمى‌فهمند، و در برابر زبان قدرتى که آنان به کار مى‌گیرند با زبان قدرت باید سخن گفت. بیدارى ملتها و آگاهى یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه بزرگترین پشتوانه‌ى دولتهاى جهان سوم و مایه‌ى قدرتى حقیقى در برابر سلطه‌گران است. رهبران این دولتها هیچ بازوى قدرتمندى و نیز هیچ چاره‌اى جز فکر روشن و اراده‌ى نیرومند ملتهاى خود ندارند. اتحادى که ما به کشورهاى جهان سوم پیشنهاد مى‌کنیم، اتحاد براى جنگیدن با قدرتهاى بزرگ نیست؛ اتحاد براى دفاع از خود و جلوگیرى از تضییع حقوق حقه‌ى خود است. قدرتهاى سلطه‌گر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند؛ فساد اخلاقى، فساد جنسى و فساد اعتقادى.

همه و همه در انگیزه‌هاى سیاسى و اقتصادى و جاسوسى این قدرتها پشتوانه‌ها و مروّجین عمده و اصلى خود را مى‌یابند. و چنین شده است که امروز در دنیاى سیاه و تلخى - که این بار شامل خود ملتهاى متعلق به قدرتهاى بزرگ نیز مى‌شود - ارزشهاى اخلاقى برباد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلطتر و جاذبه‌ى معنویت و اخلاق از همیشه کمتر است. ما باید در کشورهاى خود با فساد مبارزه‌اى جدى آغاز کنیم؛ باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلیترین پرورشگاه آدمى را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم.

باید حراست از حقوق و ارزشهاى زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهاى کنونى آن - که ساخته‌ى دست و پندار همین نظام سلطه است - تجدید نظر کنیم؛ و زن را جداً از وسیله‌اى براى التذاذ - که فرهنگ سلطه‌ى غرب عملاً بر او تحمیل کرده - رها سازیم. زن یک عالِم، یک سیاستمدار، یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر آرى، اما یک وسیله براى کامجویى و سرگرمى نه. این است آنچه خواهد توانست به نیمى از بشریت هویت و شخصیت حقیقى‌اش را اعطاء کند؛ و خانواده را بنیانى ماندگار و مقدس ببخشد. اینها پیامهاى انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان که گوش خود را آماده‌ى شنیدن نگه داشته‌اند، بلکه به همه‌ى آنان که مى‌توانند حجاب‌هاى شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روى آورند.

متشکرم.
 

پایان پیام/

کد خبر 175089

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha