خبرگزاری شبستان - جنوب کرمان، مهدیه شعبانی؛
سالروز وفات حضرت ام البنین (س) بهانه ای شد تا به دیدار مادری بروم که روزگاری در سن جوانی به مبارزین انقلابی پیوست، با آغاز جنگ تحمیلی همسر را راهی جبهه کرد و خود هم پشتیبان جبهه شد و سال ها پس از پایان جنگ، با تقدیم یک شهید دین خود را به این انقلاب ادا کرد.
وارد حیاط خانه می شوم در یک طرف باغچه ای قرار دارد که در آن میوه های نارنجی رنگ بر شاخه های درختان پرتقال خودنمایی می کنند و بوی ریحان و نعنا می آید، روی بر می گردانم و با تعارف پدر شهید وارد خانه می شوم پس از دقایقی بانو زیدآبادی به پیشوازم می آید با تعارف او، بر روی مبل می نشینم در مقابلم طاقچه ای که بیشتر شبیه یک کتابخانه است قرار دارد در هر طبقه در کنار کتاب ها تصاویری قرار داده شده است.
در طبقه اول عکس حضرت آقا، طبقه دوم عکس حاج قاسم، طبقه سوم و چهارم هم عکس شهید سید محمد حسین قریشی قرار داده شده است نگاهم را از طاقچه می گیرم به سمت مادر شهید که می شود قصه دلتنگی را از چشمان اشک آلود او خواند، با او به گفتگو می نشینم.
به بهانه خیاطی بانوان را جذب فعالیت های انقلابی می کردیم
نصرت زید آبادی می گوید؛ از همان دوران دبیرستان در سال ۱۳۵۴ بوی انقلاب می آمد و فعالیت های انقلابی داشتم و بیشتر در جلسات روضه خوانی و روشنگری شرکت می کردم و با افراد خاصی که فعالیت های انقلابی داشتن در ارتباط بودم.
مادر شهید قریشی می افزاید؛ پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۶ به استخدام آموزش و پرورش در آمدم و در مدارس روستاهای کهنوج کارم را به عنوان معلم آغاز کردم و در همین حین با برخی از روحانیون مبارز انقلابی آشنا شدم.
به گفته زید آبادی؛ در کنار تدریس در مدرسه، برای بانوان در مسجد کلاس خیاطی برگزار می کرده و از طریق دوستی با این بانوان، آنها را جذب مسجد کرده تا بتواند به همین بهانه به بانوان قرآن و احکام آموزش دهد و مباحث روز جامع را برای آنها تبیین کند و به این ترتیب اهداف انقلاب را پیش ببرد.
او می گوید؛ گاهی با کمک همکاران احکام دین و مباحث روشنگری را با نقاشی و خط زیبا ترسیم می کردیم و در خفا بر روی در و دیوار منازل می چسباندیم.
نصرت زید آبادی می گوید؛ مدرسه در دو شیفت باز بود پایان هر شیف با مادران دانش آموزان صحبت می کردم که کلاس خیاطی داریم و از آنها دعوت می کردم تا در کلاس خیاطی شرکت کنند، در این کلاس ها علاوه بر آموزش خیاطی و قرآن کریم به آنها کتاب هایی در مورد نماز و عفاف و حجاب هدیه می دادیم.
پدرم نظامی ارتش شاهنشاهی بود
مادر شهید قریشی می افزاید؛ در کوچه ای که زندگی می کردیم من و خواهرم و خانم ها سرهنگ زاده و رحیمی دختران ۴ نیروی نظامی بازنشسته ارتش شاهنشاهی بودیم، حضور ما در راهپیمایی های سال ۵۷ ساواک را عصبانی کرده بود بنابراین ماهی دو بار پدران ما را احضار می کردند و می گفتند؛ شما نان دولت و حکومت را می خورید اما فرزندانتان بر علیه شاه فعالیت دارند و حرف هایی می زدند تا پدرانمان نه تنها جلوی فعالیت ما را بگیرند بلکه اجازه بیرون رفتن از منزل را هم به ما ندهند.
به گفته بانو زیدآبادی؛ وقتی کهنوج مشغول تدریس بوده به طور مثال ساواک داخل صف نانوایی افرادی ناشناس می فرستاده تا با طرح مباحث اخلاقی، غیرت مردان را به جوش آورد و با ایجاد رعب و وحشت در آنها، اجازه ندهد اهالی کهنوجی ها دختران و زنان شان با این بانوی مبارز ارتباط برقرار کنند و یا در برنامه های آنها شرکت کنند.
او می گوید؛ سردار شهید سید جواد حسینی و همسرش، دکتر آئین و مرحوم زادسر از اولین مبارزین انقلابی بودند که می شناختم آنها با اعتمادی که به ما داشتند اعلامیه و کتاب هایی را در اختیار ما قرار می دادند تا ما در روستاها توزیع کنیم و ما آنها را در بین بانوان کارآموز خیاطی و متربیان قرآن کریم توزیع می کردیم.
زید آبادی می گوید؛ در تابستان سال ۵۷ اولین تبعیدی ربانی املشی بودند با خانواده شان رفت و آمد داشتیم، شب ها در کلاس درس تفسیر قرآن کریم ایشان شرکت می کردیم البته کار راحتی نبود همه جا مامورین ساواک در کمین ما بودند یکی از مبارزین جیپی داشت که با احتیاط ما را در دل سیاهی شب جابجا می کرد تا در دام ساواک گرفتار نشویم.
چند بار در جیرفت خدمت مقام معظم رهبری رسیدم
مادر شهید قریشی می افزاید؛ بعد آیت الله ربانی شیرازی، گرامی و معادی خواه در جیرفت تبعید بودند و آخرین تبعیدی هم مقام معظم رهبری بودند، آن زمان منزلشان در کوچه هلال احمر بود چندین بار با خواهرم خدمت حضرت آقا رسیدیم و از محضر ایشان استفاده کردیم در این دوران فضای جامعه با خفقان زیادی رو برو بود.
به گفته زید آبادی؛ در دی و بهمن ماه سال ۱۳۵۷ مدارس و دانشگاه ها تعطیل شدند و آنها با دوستان شان در راهپیمایی و تظاهرات شرکت کردند تا این که انقلاب پیروز شد.
او می گوید؛ سال ۱۳۶۱ ازدواج کردم با شروع جنگ همسرم به جبهه رفت و در دوران دفاع مقدس ۳ فرزند قد و نیم قد داشتم و یکی هم باردار بودم علی رغم این که نیاز داشتم همسرم در کنارم باشد سختی ها را به جان می خریدم اما ترجیح می دادم در جبهه با دشمن بجنگد و از آب و خاک و ناموس کشور خود دفاع کند.
بانو زید آبادی می گوید؛ سال ۶۱ مدیر دبیرستان زینبیه بودم آن روزها شهید زیاد می آورند با فرزندانم در مراسم تشییع پیکر مطهر شهدا شرکت می کردیم و با خانواده های شهدا همدردی می کردم و تا حد ممکن آنها را تنها نمی گذاشتم یادم می آید همسر شهید سعدالله فاریابی بچه سوم حامله بود که همسرش به شهادت رسید او را تنها نگذاشتم.
با نامه نوشتن به رزمندگان روحیه می دادیم
مادر شهید قریشی می افزاید؛ با وجود بچه داری و شغل معلمی، همپای بانوان و دانش آموزان برای رزمندگان کلاه و دستکش می بافتم و مربا تهیه می کردم و برای روحیه دادن به رزمندگان نامه می نوشتم.
به گفته زید آبادی؛ از دوران دبیرستان اقدام به فراگیری قرآن، احکام و زبان عربی کرده و زیر نظر حجت الاسلام مصحفی امام جمعه وقت جیرفت در این دوره ها شرکت کرده است و قبل از انقلاب در مدارس، منازل و مساجد دوره های آموزش قرآن کریم را برگزار کرده و پس از انقلاب اسلامی و تأسیس بسیج، کلاس های قرآن کریم در پایگاه های مقاومت بسیج خواهران دنبال کرده است.
او می گوید؛ به دلیل استقبال بسیار خوب بانوان از کلاس های قرآن کریم به پیشنهاد مرحوم حجت الاسلام علیدادی رییس اداره تبلیغات اسلامی جیرفت، در سال ۱۳۸۳ موسسه قرآنی راه اندازی کردم تا بتوانیم در ترویج معارف قرآن کریم تلاش کنم.
بانو زید آبادی می گوید؛ این موسسه قرآنی در چهار راه دهخدا قرار داشته و تنها مرکز آموزش قرآن کریم در آن زمان بوده که دوره های آموزش روخوانی، روانخوانی، تجوید و حفظ را برگزار می کرده است.
فرزند شهیدم مشوق اصلی من برای راه اندازی موسسه قرآنی بود
به اینجای صحبت که می رسیم بغض راه گلویش را می گیرد و قطرات اشک از چشمانش جاری می شود و می گوید؛ برای راه اندازی موسسه قرآنی، فرزند شهیدم مشوق اصلی من بود هر وقت می دید دست تنها هستم می گفت؛ مادر صبر کن، ازدواج می کنم و همسری انتخاب می کنم که در رونق بخشی فعالیت های قرآنی کمکت باشد اما صد حیف که نشد.
تقوا و انجام واجبات شرعی معیارهایم برای انتخاب همسر بود
به گفته زید آبادی؛ یکی از اصلی ترین معیارهای انتخاب همسر برای او تقوا، ایمان و عمل به واجبات شرعی بوده که الحمدالله همسری با این صفات خداوند نصیب او کرده است.
او می گوید؛ با وضو به فرزندانم شیر می دادم و هرگز لقمه ای که در آن شبه بود نمی خوردم و وقتی به مسجد یا تشییع جنازه شهدا می رفتم فرزندانم را هم با خود می بردم تا با مسجد مانوس و با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شوند.
بانو زید آبادی می گوید؛ علی رغم این که هم خودم و هم همسرم معلم بودیم اما سعی می کردم کمتر فرزندانم را به مهد بفرستم یک شیفت خودم به بچه ها رسیدگی می کردم و یک شیفت هم همسرم، نیمه وقت کار می کردم تا بتوانم به تربیت فرزندانم برسم زیرا فاصله سنی آنها کم بود و نیاز به مراقبت بیشتری داشتند از کودکی آنها را با قرآن کریم مانوس کردم و راه رسیدن به مسجد و خدا را به آنها نشان دادم.
مادر شهید قریشی می افزاید؛ شهید سید محمد حسین طلبه بود همزمان با فراگیری دروس حوزه علمیه دیپلم هم گرفت و سپس برای نیروی انتظامی و سپاه ثبت نام کرد، جواب نیروی انتظامی زودتر آمد و به زاهدان اعزام شد.
به گفته زید آبادی؛ شهید در سه مسجد مسجد پیامبر اعظم (ص)، حضرت رقیه (س) و مسجد امام حسن مجتبی (ع) فعالیت فرهنگی داشته است.
او می گوید؛ پس از رسیدن به سن بلوغ فرزندانم را به حوزه علمیه فرستادم انتظار نداشتم حتما مجتهد شوند که اگر هم توفیق پیدا می کردند برایم سعادتی بود اما بیشتر هدفم آشنایی کامل آنها با دین اسلام و احکام بود.
زید آبادی می گوید؛ شهید متولد ۱۳۶۵ بود در درگیری با اشرار به شهادت رسید، شب شنبه ساعت ۱۰ شب در حال گشت زنی بودند که شهید متذکر می شود که وقت اقامه نماز تنگ است بنابراین می ایستند و نماز می خوانند، اشرار تیراندازی می کنند تیر به سر شهید اصابت می کند و چون هوا تاریک بوده همرزمانش متوجه نمی شوند و بعد از اتمام درگیری متوجه زخمی شدن شهید می شوند او را به بیمارستان زاهدان منتقل می کنند تحت عمل جراحی قرار می گیرد و یک هفته در این بیمارستان بستری بود که به بیمارستان تهران منتقل می شود یک ماه در کما بود و بعد به هوش آمد و یک هفته بعد به شهادت رسید.
مادر شهید قریشی بغض در گلو اجازه ادامه صحبت به او نمی دهد چند لحظه ای مکث می کند و می افزاید؛ هر فرزندی به مادرش وابسته است و دوری فرزند شهیدم برایم سخت است اما چاره ای نیست و راضی به رضای خدا هستم.
به گفته زید آبادی؛ از ۴ فرزند یکی شهید شده و یکی هم در تصادف از دست داده است و از بس فرزندش مومن و متدین بوده مردم می پندارند که او مادر دو شهید است.
او می گوید؛ سه سال قبل از شهادت سید محمدحسین، فرزند سوم که تنها ۱۸ سال سن داشت در تصادف از دنیا رفت مرگ او غمی سنگینی بود بر دلم، این فرزندم نماز شب می خواند به مردم کمک می کرد سعی می کرد به خانواده های شهدا سر بزند و جای خالی فرزندان را برای آنها پر کند، بعد از رفتن او، شهادت محمد حسین برایم خیلی سخت شد.
آرزو داشتم رخت دامادی بر تنش کنم
زید آبادی می گوید؛ شهید سید محمدحسین سال آخر ماموریتش بود، گفت وقتی برگشتم برایم دختری طلبه انتخاب کنید زیرا هم صبورند هم اهل حجاب هستند امت فرصتی نشد تا رخت دامادی بر تنش کنم.
مادر شهید قریشی می افزاید؛ شهید قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز می خواند، سال های آخر عمر یک معنویت خاصی در چهره اش موج می زد، اهل نماز شب بود به خانواده های شهدا سر می زد مادران شهدا او را همچون فرزند شهید خود می دانستند.
به گفته زید آبادی؛ دختران باید قبل از ازدواج حتما کتاب مطالعه کنند و او نیز قبل از ازدواج کتاب های شهید پاک نژاد که جزء ۷۲ تن شهید مجلس شورای اسلامی است را مطالعه کرده است.
او می گوید؛ کتاب های زیادی در خصوص معیارهای انتخاب همسر نوشته شده که دختران باید قبل از ازدواج مطالعه کنند و بانوان در دوران بارداری نباید هر لقمه را بخورند زیرا لقمه تاثیر بسیاری در تربیت فرزندان دارد و در دوران بارداری حتما در مجالس اهل بیت شرکت کنند.
شهادت فرزند بهترین و بزرگترین هدیه خداوند برای مادران و پدران شهدا
بانو زید آبادی می گوید؛ شهادت فرزند بهترین و بزرگترین هدیه ای است که خداوند به مادران و پدران شهدا عطا می کند، پدران و مادران شهدا با شهادت فرزندانشان برای رسیدن به خدا، راه میانبر را می روند یعنی به یقین می رسند و وجود خدا را لمس می کنند، با شهادت فرزند، هم شهید سعادتمند می شود و هم مادر شهید،
مادر شهید قریشی می افزاید؛ حضرت ام البنین (س) الگوی کاملی از زن مسلمان است و ۴ فرزند خود را در راه ولایت فدا کرد پس از بازگشت کاروان اسرای کربلا به هر کس که می رسید سراغ پسران خودش را نمی گرفت بلکه سراغ امام حسین (ع) را می گرفت.
مادران فرزندان خود را همچون ام البنین فدای ولایت کنند
به گفته زید آبادی؛ مادران باید همچون حضرت ام البنین (س) فرزندان خود را فدای ولایت کنند تا ولایت پایدار بماند.
او می گوید؛ شهدا با خون خود درخت اسلام را آبیاری می کنند و خوشا به حال فرزندانی که شهید می شوند و خدا به خانواده های آنها صبر عنایت بفرماید.
نظر شما