خبرگزاری شبستان: یکی از چالش های اصلی که امروزه انسان با آن دست به گریبان است، عرفان های وارداتی و نوظهور هستند که متاسفانه طرفداران بسیاری دارند. مسائل جامعه شناختی و معرفت شناختی بسیاری سبب شیوع و رواج این گونه عرفان ها است که ما قصد پرداختن به آن ها را نداریم بلکه می کوشیم تا این گونه عرفان ها را بر اساس مبانی عرفانی و دینی اسلام مورد ارزیابی قرار دهیم.
از جمله این عرفان های نوظهور، عرفانی است که توسط پائولو کوئیلو، نویسنده مشهور برزیلی رواج پیدا کرده است. کوئیلو که به سبب داستان هایش معروف و مشهور است امروزه آوانگارد معنویت نو نیز شناخته می شود. این نویسنده برزیلی،مروج عرفان های سرخپوستی و فرقه ای بنام رام است. عرفان های سرخپوستی البته پیش از این نیز با افرادی چون دون خوان و کاستاندا معروف و شناخته شده بوده اند. ذکر این نکته لازم است که ارزیابی عرفان کوئلیو بر اساس مبانی عرفان اسلامی کار ساده ای نیست و کسانی که تکه گویی هایی از وی را برای نقد وی به کار برده اند به اشتباه سطحی سازی دچار شده اند. از این رو، در ارزیابی وی پس از اشاره به نکات مهم اندیشه اش به ارزیابی آن ها بر اساس مبانی یاد شده می پردازیم.
جستجوی خدا در ادیان؛ رفتن به بیراهه!!!
از مسائل مهمی که نزد کوئیلو مطرح است نحوه و چگونگی شناخت خداوند است. او معتقد است که باید خداوند را در زندگی تجربه کرد و انسان نباید برای شناخت خداوند به دنبال توضیحاتی باشد که درباره او در ادیان و فرق مختلف آمده است. اساسا از نظر او کسی که به دنیال خدا از طریق ادیان و فرق مختلف می رود به بیراهه رفته است. اگر از کوئلیو پرسیده شود که خداوند را چگونه می توان شناخت او پاسخ می دهد که خداوند را از طریق شرایع و ادیان الهی نمی توان شناخت بلکه خداوند را باید در زندگی تجربه کرد و یافت. اساسا کوئیلو از تصویری که ادیان از خداوند ارائه می دهد به عنوان «تصویر استاندارد شده خدا» گریزان است و به قول خودش اعتراض دارد. دو نکته در نحوه شناخت خداوند نزد کوئلیو بسیار مهم است؛ یکی این که از نظر او نمی توان وجود خداوند را ثابت کرد و از رهگذر ادیان و شرایع مختلف بدان اعتقاد داشت. دوم این که از آن جا که هر کسی شناخت خودش از خداوند را دارد، لذا شناخت هر کس از خداوند متفاوت است. به بیان دیگر شناخت واحدی از خداوند وجود ندارد.
در ارزیابی نکته اول در باب شناخت خدا از نظر کوئیلو می توان گفت که ادیان الهی خاصه دین مبین اسلام نه تنها وجود خداوند را اثبات می کنند، بلکه بر اساس دلائل محکم و مستحکم عقلی شناخت آن را برای همگان مستدل می سازند. دلائل بسیاری که در قرآن و روایات و معارف اهل بیت علیهم السلام در این باره وجود دارد گواهی است که این مطلب را به خوبی نشان می دهد. در این باره برای نمونه چند برهان را ذکر می کنیم:
برهان نیاز و اضطرار: کسی از امام صادق (ع) پرسید: دلیل بر وجود خداوند واحد کدام است؟ امام (ع) فرمود: به دلیل نیازی که آفریده ها به خداوند دارند. فیلسوفان و متکلمان مسلمان از این برهان با عناوینی چون نیاز معلول در بقای خویش به علت یاد کرده اند که از مستحکم ترین مبانی عقلی در مباحث علی و معلولی در فلسفه است.
برهان ایجاد آفرینش: ابوشاکر دیصانی از امام صادق (ع) پرسید: کدام دلیل اثبات می کند که شما دارای آفریدگاری هستید؟ ایشان فرمودند: خویشتن را یافتم که از دو حالت بیرون نیستم، یا خود خویشتن را آفریده ام یا دیگری. اگر من خود خویشتن را ایجاد کرده باشم باز دو صورت قابل تصور است: یا خود را ایجاد کرده ام و خودم در مرتیه مقدم و عقلی نیز موجود بوده ام یا خود خویشتن را ایجاد کرده ام ولی خود معدوم بوده ام. در فرض اول با ان که موجود بودم دیگر نیازی به موجود شدن دوباره نداشته ام (چرا که تحصیل حاصل است) و در فرض دوم نیز روشن است که چیزی که معدوم است نمی تواند چیز دیگری را ایجاد کند. پس معنای سوم و فرض دیگری باید درست باشد و آن این است که من دارای آفریدگاری باشم که او خداوند و پروردگار موجودات است.
نمونه های این دسته از روایات و احادیث در کتب روایی ما شیعیان بسیار است و اینها تنها مشت نمونه خروار است. لذا بر خلاف گفته کوئیلو، اثبات خداوند نه تنها امری ممکن است بلکه مطلوب نیز است، چرا که اثبات عقلی خداوند می تواند شناخت واحدی برای افراد مختلف ایجاد کند و از این طریق دیگر شناخت های مختلف و متکثری برای افراد مختلف وجود ندارد بلکه تنها یک شناخت است که همان شناخت عقلانی و برهانی است که برای همه افراد در همه زمان ها و مکان ها امری واحد است. اساسا ویژگی معارف اهل بیت، تکیه آن ها بر عقل و عقلانیت ناب است بلکه آن عین برهان و عقل است.
ادامه دارد/
نظر شما