خاطرات تکان دهنده یک اسیر آزادشده در «روزگارعسرت»

کتاب«روزگار عسرت»شامل خاطرات تکان دهنده اسیرآزاد شده هادی باغبان است که تازگی منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان،این کتاب حاوی خاطرات هادی باغبان یکی از سربازان آزاده دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در کتابی با عنوان «روزگار عسرت» گردآوری و منتشر شده است.

 

ولی هاشمی در مورد نگارش این کتاب گفت: هادی باغبان که مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی در ارتش بوده، در سال 1367 به اسارت ارتش متجاوز صدام در می‌آید و پس از اقدام به فرار، درسخت‌ترین وضعیت نگهداری می‌شود و حتی حق صحبت کردن با دیگران را نداشته است.

 

وی با اشاره به دشواری‌های تحمل اسارت در این وضعیت، تصریح کرد: نام این اسیر توسط صلیب سرخ ثبت نشده بود و سخت‌گیری‌ها به جایی رسید که در زمان بازگشت آخرین کاروان آزادگان به ایران در سال1369، عراقی‌ها قصد داشتند نام او را حتی از فهرستی که از اسرای ایرانی تهیه کرده بودند نیز حذف کنند.

 

هادی باغبان، روایتگر این اثر در مقدمه کتاب می‌گوید:‌ من اصطلاحاً جزء اسرای صلیب ندیده بودم! زندگی این اسرا در مقایسه با اسرای صلیب دیده سخت‌تر بود، زیرا از حداقل امکانات اولی، که هر آدمیزاد به آن نیازمند است، محروم بودند. اسرای صلیب دیده برای رفع نیاز اولیه مثل تشنگی، گرسنگی و... همانند ما در طول سال‌ها اسارت در رنج و زحمت نبودند. آن‌ها می‌توانستند از نظافت شخصی برخوردار باشند و هم‌چنین اعمال واجب دینی‌شان را انجام دهند. اسرای صلیب‌دیده اگر از وضعیتی ناراضی بودند، می‌توانستند به نمایندگان صلیب‌سرخ شکایت کنند و این فرصت را داشتند تا به خانواده‌شان نامه بنویسند و...

 

در بخشی از کتاب که مربوط به اسارت باغبان است نیز چنین آمده است:

اما پس از چهارساعت، هوا رو به تاریکی می‌رفت که سر از پادگان بعقوبه در آوردیم. وقتی فهمیدم دوباره به این مکان برگشته‌ام، دلم گرفت... خدایا باز به همان جای گرم و کثیف برگشته‌ام، آخر چرا؟ یادم آمد در ارتش خودمان «چرا» نبود. اینجا که هیچ اختیاری از خودم نداشتم، که بوی تعفن به مشامم رسید. انگار اجساد چند هزار مرده را روی هم چیده بودند! تعجبم از این بود که نگهبانان عراقی چگونه این وضع را تحمل می‌کنند؟ وقتی به نزدیکی سوله رسیدم، برخورد نگهبان‌ها 180درجه تغییر کرد. دیگر از آن ترحم خبری نبود. خشن و بی رحم شده، بر سرمان داد می‌کشیدند. لگد هم می‌زدند. گویا این سیاست آن‌ها بود که در منطقه جنگی رفتارشان را دوستانه جلوه دهند. از جمع ما، چند نفر اعتراض کردند: «چرا ما را به اینجا آورده‌اید؟» عراقی‌ها در جواب اعتراضشان چند سیلی به معترضین زدند. ما را داخل سوله فرستادند. ابتدا زیرپوشم را درآوردم و جلوی بینی‌ام را گرفت. داشتم بالا می‌آوردم که به زور خودم را نگه داشتم. بچه‌ها دور ما را گرفتند. سر و وضع آنها خیلی بد بود. این چند روزی که آن‌ها جدا شده بودم ، چقدر لاغر و ضعیف شده بودند...»

 

« روزگار عسرت» در 148 صفحه، قطع رقعی و در تیراژ 2500جلد و با قیمت 4400تومان منتشر شده است.


پایان پیام/
 

کد خبر 151442

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha