خبرگزاری شبستان//قم
شامگاه خرداد سال ، روح ملکوتی امام زمان به دیدار یار می شتابد و آرمان های خود را برای ملت خود و دنیا به یادگار می گذارد. امید آن روزگار مردم آزادی خواه ایران، در 87 سالگی، ملت را در داغ غم خود گذاشته و عاشقانه به دیار باقی شتافت.
با یکی از اهالی قلم بدست دنیای خبر در خصوص فرارسیدن ایام رحلت امام راحل صحبت می کردم و به دنبال حرف تازه ای در این خصوص بودم که سرهنگ مرتاضی را به عنوان یک منبع آگاه و در صحنه معرفی کرد.
سرهنگ حسین مرتاضی یکی از محافظان بزرگ فرماندار انقلاب اسلامی ایران است که در طول سال های 62 تا 67 وظیفه اش حفاظت از جان این شخصیت و چهره جهانی بود. او که در حال حاضر در کسوت ریاست سازمان بسیج کارمندی سپاه علی بن ابی طالب خدمت می کند در آستانه بازنشستگی است و حافظه اش مملو از خاطرات امام است.
و اینگونه شد که بعد از یک تماس تلفنی کوتاه قراری برای ساعت هشت صبح روز بعد گذاشتیم تا ساعتی پای حرف های یکی از محافظان این شخصیت جهانی بنشینم. صبح فردا شد، ساعت هشت و 10 دقیقه در محل حاضر شدم و با سرهنگ مرتاضی برای اولین بار مواجه شدم. شخصیتی ساده و صمیمی که همه تلاش خود را کرد تا امام خمینی (ره) را آنگونه که قابل لمس برای مردم باشد، توصیف کند. این تلاش مصرانه در نوع خود برایم جالب بود.
محافظ پنج سال از عمر پربرکت رهبر انقلابی مردم ایران، شرح خاطرات خود را اینگونه آغاز می کند: روحیات امام به گونه ای بود که در برخورد با افراد مختلف سعی می کرد به تناسب با آن فرد روبرو شود.
امام در برخورد با کودک، کودک می شد
در برخورد با کودک دو سه ساله، کودکانه بود، در برخورد با جوان جوان گونه رفتار می کرد و در برخورد با افراد مسن نیز متناسب با سن افراد و از حیث ادب رفتار می کرد. و همین می شد که هر فردی در مواجهه با ایشان به درجه ای از شیفتگی می رسید و حتی پیرمرد 60 ساله در مواجهه با این شخصیت ناخواسته اشک می ریخت و این گریه به سبب توفیقی بود که برایش حاصل شده و به کسب معرفت از این شخصیت الهی می پرداخت.
امام متواضع در برخورد با دشمنان با غرور کامل همراه بود
در شخصیت امام خمینی (ره) غرور کاذب جایی نداشت اما در عین سادگی در برخوردهایش با مردم عادی در مقابل دشمنان با غرور کامل رفتار می کرد. امام (ره) در منزل بسیار عادی رفتار می کرد به گونه ای که اصلا حس نمی شد که ایشان رهبری جهان اسلام را دارند و این فرد همان شخصیتی است که وقتی از او صحبت می شود، کاخ دشمنان به لرزه در می آید.
صدا در بخش هایی از سرودهای تلویزیون به 100 می رسید
امام خمینی (ره) در برخورد با کودکان در منزل به گونه ای بود که کسی حق تعدی به آنها را نداشت و یا به طور مثال اگر سرودی از تلویزیون پخش می شد و ایشان از این سرود خوشش می آمد به آن گوش می داد و یا حتی صدای تلویزیون را در بخش هایی از سرود که آن قسمت ها را بیشتر دوست داشتند، بلند کرده و حتی تا شماره 100 صدای تلویزیون افزایش می دادند و دوباره در بخش های دیگر صدا به حد اعتدال کاهش می دادند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی در غذا خوردن هم بسیار ساده بود و اصلا به دنبال تجملات نبود. من در زندگی امام به اندازه سر سوزن تجملات ندیدم. مثلا در مدت حضورم در کنار ایشان فهمیده بودم که امام به کاهو از قدیم علاقه مند بوده و یا اینکه توت خیلی دوست داشت و در هر بار که برایشان توت می آوردند به اندازه دو سه عدد از ظرف توت برداشته و میل می کردند.
سرهنگ مرتاضی در ادامه به بیان خاطره ای جذاب از ارتباط امام راحل با یکی از نوه های خود پرداخت و ادامه داد: فرزند کوچک حاج احمد آقا صبح یکی از روزها پیش من آمد و گفت: "من امروز امام را امتحان کردم" و من در جواب او گفتم: "پسر مگر آدم امام را امتحان می کند" و او با زبان کودکانه اش گفت: من امروز این کار را کردم، رفتم داخل اتاق امام و سلام گفتم، امام جواب سلامم را گفت و صورتم را بوسید و مرا روی پاهایش نشاند. بعد از چند لحظه از اتاق بیرون آمدم و دوباره داخل رفتم و سلام کردم و جواب این بود، "سلام، پسر گلم" و دوباره پدربزرگ به من محبت کرد. من این کار را سه، چهار و تا ده بار ادامه دادم و هر بار با محبت جواب های این چنینی شنیدم و بار یازدهم ایشان با همان محبت بار اول با من برخورد کردند و راستش دیگر من خجالت کشیدم که این کار را تکرار کنم.
سرهنگ مرتاضی ادامه می دهد: این رفتارها نشان از سعه صدر امام داشت، ببینید اگر خود ما با این دایره محدود از مسائل و مسئولیت ها با کودکی که دو بار این رفتار را داشته باشد، برخورد کنیم، چگونه رفتار می کنیم...
انضباط امام مثال زدنی است
امام از جهت نظم در زندگی نیز بسیار پایبند به انضباط بودند. به طور مثال ساعت ویزیت امام توسط پزشک راس ساعت هشت صبح بود، درست در زمان پخش برنامه رادیویی ساعت هشت صبح. من حتی یکبار هم ندیدم که امام شاستی زنگ اجازه برای ورود را با تاخیر بزند، این مسئله را شاید بیش از 50 بار امتحان کردم و در همه موارد چند لحظه قبل از ساعت هشت زنگ به صدا در می آمد...
ایشان روزنامه های هر روز را به دقت مطالعه می کردند و به یاد دارم که روزی یک برگ از این روزنامه ها کم بود و ایشان پرسیدند که این یک برگ چه شده و آیا مطلب خاصی در آن درج شده بوده و ما برای رفع این مسئله آن یک برگ روزنامه را خدمت ایشان آوردیم.
نیمه شب های جماران شاهد راز و نیاز عاشقانه امام امت
سرهنگ مرتاضی در این لحظه با بیان جمله "هیچ وقت فراموشم نمی شود" ذکر الله اکبر را به زبان آورده و ادامه می دهد: امام (ره) در همه مسائل دقت نظر داشتند و به اوج معرفت رسیده بودند. به طور مثال رهبران سیاسی دنیا در آن زمان و حتی در زمان حاضر از ترس جان خود تحت حفاظت های شدید بوده و هستند ولی در زمانی که جماران از اهداف اصلی دشمن بود، رهبری که هرگز به پناهگاه نرفت در زمانی که موشک ها از بالای سر ایشان می گذشت، ساعت یک یا دو نیمه شب از اتاق خارج شده، و این انسان مملو از نور عشق الهی دست ها را به آسمان دراز می کرد و با دعا، راز و نیاز پروردگار خود را مخاطب قرار می داد.
خاطرم هست به خاطر احتمال شکستن شیشه های پنجره قرار شد تا از تلق بجای شیشه های موجود برای پنجره ها استفاده کنیم که حضرت امام پس از شنیدن این مطلب با آن مخالفت کرده و فرمودند: "نیازی نیست" و دوباره پیشنهاد دادیم که در غیر اینصورت از چسب برای ثابت ماندن شیشه ها استفاده کنیم و ایشان گفتند: "این اشکال ندارد".
امام خمینی (ره) دیدارهای عمومی با مردم داشتند که در این مواقع به علت تجمع مردم و حرارت حاصل از حضور این جمعیت فضای سنگین و گرمی در بیت حاکم می شد. از ایشان درخواست شد تا اجازه بفرمایند، کولری برای تهویه بهتر فضا خریداری و نصب شود ولی ایشان مانع شدند. در مرحله بعد خدمت ایشان گفتیم که این عمل باعث راحتی حال مردم علاقمند که در این مکان حضور می یابند نیز هست و ایشان گفتند: "اگر مردم اذیت می شوند، اشکالی ندارد". به یاد خاطره ای در خصوص تقاضای حاضران در محضر امام خمینی (ره) برای خرید بخاری در زمان حضور ایشان در نجف افتادم، زمانی که ایران با فشار اقتصادی و تحریم مواجه بود و آمده که امام فرمودند: "هر زمان که طلبه ها در ایران بخاری داشتند، من نیز می خرم"... البته من این مطلب را به نقل از کسی شنیدم و قادر به بیان جملات امام به عین آن زمان نیستم.
رهبر دینی شدن اینگونه است؛ حتی گرد دمپایی که می توانست سرمه چشم مشتاقان باشد هم نباید ایجاد مزاحمت کند...
صدای جناب سرهنگ باعث شد تا دوباره ذهنم متمرکز مصاحبه ام شود، سرهنگ مرتاضی داشت می گفت: " روحیات امام خاطره انگیز است، یادمان نمی رود برخوردهای همراه با احترام ایشان...". امام دمپایی تمیزی داشت که حتی گرد هم روی آن ننشسته بود و از آن در داخل منزل استفاده می کردند. روزی اتفاقی به قسمتی که ما محافظ ها در آن بودیم آمدند و خواستند از قسمتی مفروش رد شوند که خود ما در مواقعی با کفش از روی آن رد می شدیم.
به آرامی دمپایی خود را درآورده و قبل از اینکه من بتوانم آن را بردارم با لبخندی دمپایی خود را برداشتند و پس از رد شدن از آن مسیر مفروش در در قسمت انتهایی فرش پا دری نیز دمپایی ها را به گونه ای آرام بر زمین گذاشتند تا باعث بلند شدن گرد و خاک (که باید ما سرمه چشمانمان می کردیم) نشود. ایشان الگویی اخلاقی بودند و باید بگویم که رهبر دینی شدن به همین معناست...
زانویش می لرزید، شوآرد نادزه را می گویم، در انتظار دیدار با امام بود...
مرتاضی با اشاره من به روند دیدارهای خارجی حضرت امام به دیدار ادوارد شوآرد نادزه، وزیر امور خارجه وقت ابر قدرت شرق پس از ابلاغ پیام امام راحل به گورباچف قبل از فروپاشی شوروی می گوید: من در لحظه حضور آقای شوآرد نادزه در بیت رهبری و انتظار او برای دیدار با رهبر مردم ایران در آن زمان شاهد لرزش زانوهایش بودم. ابهت امام (ره) به گونه ای بود که نماینده ابر قدرت شرق را به لرزه انداخت.
بالاخره لحظه دیدار رسید و امام خمینی (ره) با یک غرور خاص و ویژه ای به عنوان رهبر جامعه اسلامی وارد اتاق شدند و نشان دادند که برایشان فرقی نمی کند که چه کسی برای دیدار آمده ولی همین امام در برخورد با نوجوان 15 ساله بسیجی که به تازگی از اسارت رها شده و پای راست خود را در جنگ از دست داده، شتابان به سمت در اتاق می رود و خود از این نوجوان استقبال کرده و او را در بغل می کشد. لطافت ایشان در کنار برخورد قاطع با کشورهای دیگر در نوع خود کم نظیر است...
سه دقیقه زمان بدهید به حرمت سه فرزند شهیدم تا دغدغه انقلابی ام را بگویم
وی در ادامه به یاد درخواست پدر سه شهید که در یکی از دیدارها اجازه دیدار و گفتگوی چهره به چهره با امام را یافته بود، اشاره می کند و با حالتی از شور و هیجان ادامه می دهد: آن روز من کنار صف دیدار کنندگان ایستاده بودم، دیدم یکی از افراد نوبت خود را مداوم به افراد دیگر می بخشد و به یک نفر عقب تر می رود، برایم سوال شد، علت را جویا شدم، گفت: " اگر اجازه بدهید، می خواهم امام را بیشتر ببینم". گفتم مانعی ندارد و می تواند به انتهای صف رفته و به عنوان آخرین نفر با ایشان ملاقات کند. نوبتش رسید، پیرمردی 65 ساله بود با موهای تقریبا کامل سفید. دست امام را گرفته، بوسید و به چشم هایش کشید. سپس گفت: من پدر شهید هستم و با شما حرف دارم. یکی از آقایان که آنجا بود گفت: "نه. نه. اینجا جای صحبت کردن نیست و در این لحظه با نگاه تند امام (ره) مواجه شد. آن مرد مسن ادامه داد: "امام عزیز اجازه دارم بیایم بالا و خدمت شما حرف بزنم". اجازه گرفت و بالاتر آمد، دو مرتبه دست امام را بوسید و به چشم هایش کشید. ادامه داد: من پدر سه شهید هستم و می خواهم به ازای هر فرزند شهیدم یک دقیقه وقت شما را بگیرم. او در طول این مدت از امام نه ماشین خواست و نه مغازه و حتی به سراغ مشکلات زندگی اش هم نرفت. فقط گفت: در شهر ما انتخابات برگزار شده، داستان زیبایی نداشت و کسانی رای آورده اند که شایستگی نمایندگی مردم مسلمان را ندارند، خواهش می کنم، دستور بفرمایید به این موضوع رسیدگی شود.
پدر سه شهیدم و آرزو دارم خودم چهارمین باشم، امام عزیز
برایم جالب بود این پدر شهید در این زمان کوتاه به بیان مشکل انقلاب پرداخت و دغدغه اش، دغدغه انقلاب بود. امام فرمود: "رسیدگی می کنم". در ادامه پدر فرزندان شهید گفت: "امام عزیز به آرامش رسیدم" و اجازه گرفت تا برای سومین بار دست امام راحل را ببوسد و پس از سه دقیقه، صحبت هایش خود را به برکت دست های امام خمینی (ره) متبرک ساخته و در زمان خروج نیز گفت: "امام عزیز دوست دارم، چهارمین شهید خانواده خودم باشم".
امام خمینی (ره) در کنار همه این ویژگی ها به قشر ضعیف توجه خاص داشت. یادم هست که در زمانی من خمس مالم را حساب کردم و به یکی از آقایان دفتر تحویل دادم. امام بعد از یک ربع و به محض مشاهده آن مبلغ (هزار یا دو هزار تومان) در زمان نظارت حضرت امام (ره) بر اوراق خمس گفته بودند که این مبلغ از طرف پاسداری است که اینجاست و پس از تایید بازگرداندن آن را به من خواستار شده بودند. در ادامه این توجه ها می توان از کمیته امداد نام برد که بیانگر اوج توجه ایشان به قشر ضعیف است.
در پایان صحبت هایمان به زمان ارتحال پیر جماران رسیدیم، زمانی که سرهنگ مرتاضی در مناطق جنوبی بود و فرصت خدمت در محضر امام راحل به عنوان محافظ ایشان از کمی قبل ترها به پایان رسیده بود...
او در این خصوص چنین می گوید: من در آن زمان جنوب منطقه بودم ولی لحظه به لحظه اخبار جماران را پیگیری می کردم. ساعت 10 یا 11 شب بود که خبر ارتحال را شنیدم و علی رغم محدودیت های خروج در منطقه همان شب به سمت تهران، جماران حرکت کردم. آن روزها، روزهای بسیار تلخ و فراموش نشدنی است که اگر در آن زمان انتخاب شایسته مقام معظم رهبری بجای ایشان نبود، هیچ التیامی برای درد فراغ ملت پیدا نمی شد. این هم تدبیر امام راحل بود که بعد از رحلت به برکت مجلس خبرگان رهبری انقلاب بیمه ماند.
در این لحظه بود که سرباز وظیفه دفتر سرهنگ مرتاضی چایی آورد تا خستگی گفتگوهایمان با شیرینی چای برطرف شود. چای را برداشته و تشکر کردم. جناب سرهنگ هم که انگار دیگر تلفن های کاری دفترش شروع شده بود، لحظه ای فرصت خواست تا به تلفن رو میزی اش جواب بدهد و پس از چند لحظه دوباره به این سوی میز آمد و روبرویم نشست.
امام را ساده و روان معرفی کنیم
بخش پایانی صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: باید امام را ثلیث و روان به جامعه بشناسانیم و همانگونه که بود برای مردم بازگو کنیم. بیان ابعاد علمی و عرفانی ایشان جالب است ولی بیشتر اهالی این موضوع را پای حرف می نشاند. بنده افتخار حضور در جمع هایی با بیش از دو هزار نفر جمعیت را نیز داشته ام و تنها در زمانی این جمعیت با آرامش و سکوت به صحبت هایم پیرامون شخصیت امامشان گوش داده اند که به سادگی و قابل لمس برایشان در خصوص رهبر کبیرشان صحبت کرده ام. امام خمینی (ره) شخصیتی بود که اخلاق، عرفان، شجاعت و سیاست را در کنار هم داشت.
صحبت هایمان به پایان رسید، چای با خرما میهمان سرهنگ بودم و تازه فهمیدم که معنای صحبت های آغازین آقای مرتاضی چه بود...
از او تشکر کرده و خداحافظی می کنم، ولی او با من تا پایین پله ها می آید و از صندوق عقب خودرواش دو کتاب که حاصل کار سازمان بسیج کارمندی سپاه علی بن ابی طالب (ع) است را هدیه می دهد و دعای خیر خود را بدرقه راه همه جوانان می کند...
پایان پیام/
نظر شما