بررسی نظریه ولایت فقیه در کتاب «کشف الاسرار» امام خمینی(ره)

امام برای نخستین بار در کتاب کشف الاسرار، حکومت اولوالامر را حکومت فقیه یا مجتهد عنوان می‌کند و برای آن دلایل کافی عقلی و نقلی می‌آورد.

خبرگزاری شبستان: نظریه ولایت فقیه در سال 48 در خلال درسهای امام در نجف مطرح شد. این گزاره‌ای است که هم درست است و هم غلط. درست از این جهت که امام در سال 48 سیزده جلسه از درس خارج خود را با موضوع کتاب بیع به مسئله حکومت اسلامی پرداخت و مبانی این نظریه را مطرح کرد و این برای نخستین بار بود که اختصاصا به این موضوع می‌پرداخت و از همین جهت نقطه عطفی در تاریخ انقلاب شد و غلط از این جهت که ممکن است توهم شود این نظریه به منزله تغییر اساسی در نظر امام است و امام قبل از آن به نظریه ولایت فقیه اعتقادی نداشته است. در این سلسله یادداشت‌ها سعی داریم سیر تکامل تاریخی نظرات امام را درباره نوع حکومت اسلامی و ولایت فقیه بیان کنیم.

 

کتاب کشف الاسرار
در 1322 کتابی به نام اسرار هزار ساله منتشر شد که نویسنده آن شخصی بود به نام علی‌اکبر حکمی‌زاده. حکمی‌زاده در این کتاب با الهام از مبانی مسلک وهابیت و اندیشه‌های انتقادی کسروی انتقادهای متعددی از اعتقادات شیعه می‌کند. این کتاب در آن سال‌ها خیلی میان حوزویان سروصدا کرد. چون نویسنده فرزند یکی از علمای بزرگ قم بود که خودش سابقه طلبگی نیز داشت. اما هیچ کس سعی نکرد پاسخ شبهه‌های متعدد حکمی‌زاده را بدهد، جز استاد 42 ساله سطح عالی حوزه، روح الله مصطفوی خمینی معروف به حاج آقا روح الله.
 

امام بعد از خواندن این کتاب تصمیم می‌گیرد درس و بحث را تعطیل کند تا کتابی بنویسد در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله با نام کشف الاسرار. نکته جالب اینکه این کتاب بدون اسم نویسنده چاپ شد ولی در آن سال‌ها به دلیل محکم بودن استدلال‌هایش مشهور شد.
شبهه‌های این کتاب دامنه وسیعی از معتقدات شیعه را دربرمی‌گیرد، از شبهات مربوط به خدا‌شناسی و معاد‌شناسی گرفته تا شبهاتی مربوط به مسائل حکومتی و اجتماعی اسلام که ذکر این شبهات و دسته‌بندی آن‌ها و پاسخ‌های امام به فرصت دیگری نیاز دارد. «1»
 

یکی از شبهات مهم این کتاب این است که روحانیون نمی‌توانند در مسائل حکومتی دخالت کنند. به عبارت دیگر حکمی‌زاده هم معتقد است که «دین از سیاست جداست».
امام در پاسخ به این شبهه تنها به این قانع نمی‌شود که ثابت کند که: «نخیر، دین عین سیاست است» بلکه قدم را فرا‌تر از این می‌گذارد و به تمام انواع حکومت‌های بشری می‌تازد؛ بدون هیچ‌گونه تفاوت گذاشتن میان حکومت‌های استبدادی و دمکراسی: «هیچ فرق اساسی میان استبداد و مشروطه و دیکتاتوری و دمکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و حیله‌گری قانون گذار‌ها... تمام قانون‌های جهان راه‌های حیله‌ای است که بشر برای استفاده خود باز کرده و با نام‌های مختلف بر دیگران تحمیل می‌کند...» و بعد امام حکومت مطلوب را این‌گونه معرفی می‌کند: «قانون‌گذار باید کسی باشد که از نفع بردن و شهوترانی و هواهای نفسانی و ستمکاری برکنار باشد و درباره او احتمال این‌گونه چیز‌ها را ندهیم و آن غیر خدای عادل نیست... از این‌جاست که دانشمندان دین‌دار می‌گویند: دین قانون بزرگ خدایی است که برای اداره کشورهای جهان و چرخانیدن چرخ‌های زندگی آمده است.» (289-291)
 

اینجاست که امام به توضیح و تفسیر حکومتی می‌پردازد که می‌تواند حکومت خدا را روی زمین تحقق بخشد. این افراد را قرآن با عنوان «اولوالامر» یاد کرده است: «خدای تعالی در این آیه تشکیل حکومت را داده است... و چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت از اولوالامر را، ناچار باید حکومت اسلامی یک حکومت بیشتر نباشد» (109)
بعضی از اهل تسنن شاهان و سلاطین وقت را اولوالامر می‌دانند. امام آن‌ها را نقد می‌کند و «اشخاص جاهل بی‌خرد چپاولچی ستمگر» را لایق اولوالامری نمی‌داند. (111)
امام برای نخستین بار در این کتاب است که حکومت اولوالامر را حکومت فقیه یا مجتهد عنوان می‌کند و برای آن دلایل کافی عقلی و نقلی می‌آورد. (185-188)
 

البته امام از‌‌ همان زمان معتقد است: «این‌که می‌گویند حکومت باید در دست فقیه باشد نه اینکه فقیه باید شاه و وزیر و سرلشکر و سپاهی باشد، بلکه فقیه باید نظارت در قوه مقننه و قوه مجریه مملکت داشته باشد» (232)
امام می‌گوید فقیه با شرایطی می‌تواند کس یا کسانی را برای اداره حکومت انتخاب کند؛ مانند امام و پیغمبر: «(پیغمبر و امام و مجتهد) به کسی می‌توانند اجازه دهند که از قانون‌های خدا که پایه‌اش بر اساس خرد و عدل بنا نهاده شده، تخلف نکند و قانون رسمی مملکت او قانون آسمانی خدایی باشد نه قوانین اروپا یا بد‌تر از اروپا. و به حکم عقل و قانون اساسی هر قانونی بر خلاف اسلام باشد در این مملکت قانونیت ندارد.» (189)
 

امام کلا نسبت به نوع نگاه به دین، حتی در میان حوزویان آن زمان، اعتراض دارد و معتقد است که قلمرو قوانین اسلام تنها منحصر به بعدی از ابعاد زندگی اجتماعی نیست: «قانون اسلام در طرز تشکیل حکومت و وضع قانون مالیات و وضع قوانین حقوقی و جزایی و آنچه مربوط به نظام مملکت است (از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات) از هیچ چیز فروگذار نکرده است...» (184)
وی در جای دیگر با شرح ارکان حکومت می‌گوید: «اساس حکومت بر قوه قضاییه و قوه مجریه و بودجه بیت المال است و برای بسط سلطنت و کشورگیری بر جهاد و برای حفظ استقلال کشور و دفع هجوم اجانب بر دفاع امت. همه این‌ها در قرآن حدیث اسلام موجود است.» (237) پس اسلام چه چیزی برای ایجاد حکومت کم دارد؟
امام حتی پا را از کلی گویی فرا‌تر گذاشته و به تفصیل، اصول قوانین اسلامی را در زمینه قضایی، مالی و نظام و ارتش و... شرح داده است. که شرح آن در این مختصر نمی‌گنجد.
 

در قسمت دیگر کتاب، امام خمینی به مسائلی می‌پردازد که برای مملکت اسلامی ممکن است پیش آید، ولی در زمان ائمه وجود نداشته تا برای آن حکمی در احادیث وضع شده باشد: «از قوانین (دیگری) که با مرور زمان... کشور نیازمند به آن‌ها می‌شود آن‌هایی است که با قانون شرع مخالف نیست و امروز در نظم مملکت و ترقیات کشور دخالت دارد. این‌گونه قوانین را دولت اسلامی می‌تواند توسط کار‌شناسان تشخیص دهد که با قانون اسلامی تطبیق کنند و وضع نمایند... اگرچه اسمی از آن‌ها در قانون اسلامی نباشد» (259)
امام سپس به تفاوت ماهوی قوانین اسلام با دیگر قوانین بشری می‌پردازد که تمام قوانین معنوی در اسلام دارای بعد مادی هم هستند و تمام قوانین مادی هم دارای بعد معنوی هستند: «مثلا دعوت به توحید و تقوی که بزرگ‌ترین دعوت‌هاست در اسلام... چنانچه تهیه سازو بر زندگی معنوی را می‌کند... در زندگی مادی و کمک کاری به نظم کشور و حیات اجتماعی و اساس تمدن دخالت دارد» (312) یا «قانون مالی... در اسلام برای اداره کشور و احتیاج زندگانی مادی... به‌طوری وضع شده که جنبه زندگانی معنوی در آن منظور است و کمک کاری به زندگی معنوی می‌کند. از این جهت در دادن بیشتر مالیات‌ها قصد تقرب به خدا... که به واسطه آن زندگانی معنوی تامین و روح انسانی بزرگ می‌شود... شرط شده است و همین طور در نظام و قضا و دیگر قوانین. این یکی از بزرگ‌ترین شاهکارهاست که از مختصات این قانون است.» درست بر خلاف قانونهای بشری که «انسان را به‌‌ همان زندگانی مادی دنیایی دعوت می‌کند و از زندگانی همیشگی ابدی غافل می‌کند...» (312-313)
 

همان طور که دیدیم نظام فکری امام از‌‌ همان ابتدا بر این اساس شکل گرفته است که دین جامع تمام امور مادی و معنوی انسان است. امام در این کتاب به شدت به آن دسته از متجددان مسلمان می‌تازد که به غرب به عنوان قبله آمال نگاه می‌کنند و شیفته مظاهر دنیای اروپایی شده‌اند و به تدریج این اندیشه را رواج دادندکه ترقی و پیشرفت اروپاییان در اثر به‌کارگیری قوانین اسلام است. این توهم به عقیده امام گرچه غرور مسلمانان را برمی‌انگیزد، اما بیشتر موجب حقارت و زبونی آنان در مقابل تمدن غرب و استعمارگران می‌شود.
نگاه امام به دین در زمانی که هنوز به عنوان چهره‌ای سیاسی مشهور نشده (هرچند از لحاظ علمی در‌‌ همان زمان به عنوان یکی از اساتید مطرح و طراز اول شناخته شده بود) جالب توجه است؛ آن هم درست در زمانی که در اثر فشارهای زمان رضاخان و دیگر عوامل این نگاه به دین به کلی از میان حوزه‌های علمیه رخت بربسته بود و در حوزه‌ها تنها به بعد فردی اسلام توجه می‌شد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت:
1. متاسفانه کتاب کشف‌الاسرار بعد از انقلاب تجدید چاپ نشده و در حال حاضر در بازار موجود نیست.

منابع:
- کشف‌الاسرار، بی‌نا، بی‌جا.
- زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، محمدحسین رجبی.

پایان پیام/

 

کد خبر 138439

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha