خبرگزاری شبستان: حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی بار دیگر در اجتماع علما، فضلا، اساتید، مدیران مدارس و طلاب حوزه علمیه قم به تعریف مفهوم تحول در حوزه های علمیه پرداختند و برلزوم مدیریت صحیح آن تاکید کردند، ایشان همچنین در بخشی از بیانات خود با تاکید بر اهمیت درس فلسفه تصریح کردند: نظام و جامعه ما اگر از فلسفه محروم بماند در مقابل شبهات گوناگون و فلسفههاى وارداتى مختلف، لخت و بىدفاع خواهد ماند.
***
حرکت نوبهنوى اجتهادى، اساس تحول در حوزه است
مسئله مهم دیگرى که مطرح است و در آن باب باید سخن روشن به میان بیاید، مسئله تحول در حوزههاست. چند سال است که مسئله تحول در حوزههاى علمیه، بخصوص در حوزه مبارکه علمیه قم مطرح است. این تحول یعنى چه؟ حوزه می خواهد چه کار کند که اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغییر خطوط اصلى حوزهها بدانیم - مثل تغییر متد اجتهاد - قطعاً این یک انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شیوه اجتهادى که امروز در حوزههاى علمیه رایج است و علماى دین به آن متکى هستند، یکى از قوىترین و منطقىترین شیوههاى اجتهاد است؛ اجتهاد متکى به یقین و علم، با اتکاى به وحى؛ یعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و یقینى است. این ظنون خاصهاى هم که وجود دارد، همه این ها حجیتش باید یقینى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عملیهاى که ما در فقه از آن استفاده می کنیم، باید اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى که از دلیل قطعى به معتبر بودن این اصل عملى - استصحاب یا برائت یا اشتغال، هر کدام در مجارى خودشان - جزم پیدا نکنیم، نمی توانیم از این اصل استفاده کنیم. بنابراین یا بىواسطه یا بواسطه، همه شیوههاى استنباط ما در فقه منتهى می شود به قطع و یقین.
اجتهاد در شیعه به معناى تکیه به ظنون غیر معتبر نیست؛ همینى که قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر، مثل قیاس، مثل استحسان و امثال این ها را به کار بردند و کتاب ها نوشتند؛ «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى احکام». اسماعیل بن ابوسهل نوبختى، سید مرتضى در «ذریعه»، شیخ در «عدةالاصول» و دیگران و دیگران این اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر را رد کردند. این اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامى کسانى به اینجور اجتهادها روى بیاورند، مردود است. اینکه حالا دنیا این را از ما نمىپسندد، این حرف فقهى در دنیا خریدار ندارد، یا این را صریحاً بگویند یا نگویند، اما در دلشان این باشد و اینها را به یک استنباط غلطى بکشاند، این مردود است. متأسفانه در مواردى در گوشه و کنار دیده شده که براى اینکه عرف دنیاى متمدن - که عمدتاً مادى است - رعایت شود، در استنباط احکام شرعی دخل و تصرف شده است! حتّى بدتر از این، براى اینکه گاهى دل قدرتهاى مادى به دست بیاید - نه حالا عرف دنیاى مادى رایج، بلکه عرف قدرتهاى مادى و استکبارى رعایت شود - فتوا داده شده: تلاش صلحآمیز هستهاى جمهورى اسلامى به دلیل اینکه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط کردند سوءظن دارند.
اگر اجتهاد با همان شیوه درست و صحیح خود که تکیه به کتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحیحِ منطقىِ حساب شده پخته انجام بگیرد، بسیار خوب است. اجتهادها ولو نتایج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پیشرفت است. مجتهدین ما، فقهاى ما در طول تاریخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفى ایراد کردند. شاگرد بر علیه نظر استاد، باز شاگرد او بر علیه نظر او حرفهایى زدهاند، مطالبى گفتهاند؛ هیچ اشکالى ندارد؛ این موجب بالندگى و پیشرفت است. این اجتهاد باید در حوزه تقویت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند، امر لازمى است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.
امروز حوزه نباید در صحنههاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهاى نوبهنو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح می شود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهایى که مکاتب و فرقههاى گوناگون می دهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشید، پاسخ شما نمی تواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوى، منطقى و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود. دایم بایستى صادرات قم - همان طور که عرض کردیم، این قلب معرفتى دنیاى اسلام - پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسایل ارتباطىِ سریع در اختیار همه هست. شما می توانید اینجا اقدامى بکنید، در آن طرف دنیا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده کنند.
در زمینههاى گوناگون، امروز نیاز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح کشور، هم در سطح جهان. تبیین معرفتشناسى اسلام، تفکر اقتصادى و سیاسى اسلام، مفاهیم فقهى و حقوقىاى که پایههاى آن تفکر اقتصادى و سیاسى را تشکیل می دهد، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقى و معنوى، غیره، غیره، همه این ها باید دقیق، علمى، قانع کننده و ناظر به اندیشههاى رایج جهان آماده و فراهم شود؛ این کار حوزههاست. با اجتهاد، این کار عملى است. اگر ما این کار را نکنیم، به دست خودمان کمک کردهایم به حذف دین از صحنه زندگى بشر؛ به دست خودمان کمک کردهایم به انزواى روحانیت. این، معنى تحول است. این حرکت نوبهنوى اجتهادى، اساس تحول است.
حالا در زمینههاى دیگر هم من عرض خواهم کرد آن چیزى که تحول هست، آن چیزى که تحول نیست؛ یا به تعبیر بهتر، آن تحولى که صحیح است، آن تحولى که غلط است. عرض من همیشه این بوده و هست - قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلاى حوزه این را مطرح کردهایم - که تحول و دگرگونى یک امر قهرى است؛ پیش مىآید. امروز در اطراف مجموعههاى گوناگون صنفى و ملى و غیره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها این تحول و تغییر را یا مدیریت می کنیم، آن را هدایت می کنیم، یا نه، رها می کنیم. اگر رها کردیم، باختهایم. بزرگان حوزه، مراجع تقلید، اندیشمندان، دانشمندان و فضلا باید دامنها را به کمر بزنند، همت کنند، این تحول را برنامهریزى کنند، هدایت کنند، مدیریت کنند. بنابراین معناى اساسى تحول این است: حرکت نوبهنوى محتوایى.
***
تحول به معناى رها کردن شیوههاى سنتىِ بسیار کارآمد حوزه نیست
ممکن است یک معناى غلطى از تحول اراده بشود و فهم بشود، که حتماً باید از آن پرهیز کرد. تحول به معناى رها کردن شیوههاى سنتىِ بسیار کارآمد حوزه در تعلیم و تعلم و تبدیل این شیوهها به شیوههاى رایج دانشگاهىِ امروز نیست؛ اینچنین تحول و تغییر و دگرگونىاى غلط اندر غلط است؛ این عقبگرد است.
امروز شیوههاى گوناگون سنتىِ قدیمى ما دارد در دنیا شناخته می شود؛ بعضى یا از روى تقلید یا از روى ابتکار دارند همین شیوهها را رایج می کنند. ما شیوههاى دانشگاهى خودمان را که برگرفته و نسخهنویسىشده از شیوههاى قدیمى غربى است، بیاوریم در حوزه حاکم کنیم؛ نه، ما این را تحول نمی دانیم. اگر چنین دگرگونىاى رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ این را قبول نداریم. ما در حوزه علمیه شیوههاى بسیار خوبى رایج داریم، از قدیم معمول بوده؛ شیوه انتخاب آزادانه استاد به وسیله طلبه. طلبه وارد حوزه که می شد و می شود، می گردد استاد مورد قبول و مورد علاقه خودش را پیدا می کند، به درس او می رود. اساس کار طلبگى، فکر کردن و دقت کردن و مطالعه کردن است، نه حفظ کردن. حفظمحورى، همان چیزى است که امروز بلاى تعلیم و تربیت جدید ماست و ما مدتهاست که داریم با آن مقابله و مبارزه می کنیم و هنوز هم روبه راه نشده است و باید روبه راه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پایهى فکر کردن است. طلبه درس را که می خواند، اولاً قبلاً پیشمطالعه می کند، ذهنش را آماده می کند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با یک زمیلى، رفیقى مباحثه می کند؛ یک بار به او درس می گوید، یک بار او به انسان درس می گوید؛ لذا در ذهن جایگزین می شود. در بعضى از حوزهها مثل نجف، تقریر درس استاد معمول بود - در قم کمتر وجود داشت یا نداشت و خیلى بندرت بود - طلبه فاضلى بعد از درس استاد مىنشست، همان درسى را که استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى که احتیاج داشتند، دوباره می گفت. ببینید این کار چقدر در عمق بخشیدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثیر می گذارد. این سنتها را نباید از دست داد؛ اینها حیف است.
احترام به استاد هم یک مسئله است. یکى از سنتهاى رایج حوزههاى علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمین» می نوشتند، که متعلم در مقابل معلم چه وظایفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد؛ همچنان که متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. اینکه استاد بیاید بگوید و برود، نه؛ حرف شاگرد را می شنفتند، گوش می کردند. اینها از قدیم معمول بوده است. در همین زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانه استاد او را همراهى می کرد؛ بحث می کرد، صحبت می کرد، سؤال می کرد. گعده، گعده علمى؛ نشست، نشست تحقیقى و سؤال و جواب؛ اینها سنتهاى خوب حوزه ماست. دیگران می خواهند اینها را از ما یاد بگیرند، ما بیاییم اینها را تبدیل کنیم به روشهاى دیگران که منسوخ و کهنه است؟! پس این سنتها باید باقى بماند و تقویت شود. تحول به معناى تغییر اینها نیست.
یکى از چیزهایى که در تحول مثبت حتماً لازم است، این است که ما خودمان را و تلاش و فعالیت علمى خودمان را با نیازها منطبق کنیم. یک چیزهایى هست که مردم ما به آنها احتیاج دارند، پاسخش را از ما می خواهند؛ ما باید آنها را فراهم کنیم. یک چیزهایى هم هست که مردم احتیاجى به آنها ندارند؛ زیاد کار شده، زیاد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نکنیم. اینها خیلى مسایل اساسى و مهمى است.
ما از دانشگاهها می خواهیم که فعالیت خودشان را با نیازهاى جامعه تطبیق دهند. با دانشگاه، با اساتید، با دانشجوها که مواجه می شویم، این را مکرر از اینها می خواهیم؛ میگوییم رشتههاى علمىتان را بر نیازهاى جامعه منطبق کنید، ببینید چه لازم داریم. این در مورد حوزهها به طریق اولى صادق است.
مسئلهى بعدى، مسئلهى نظام رفتارى و اخلاقى حوزههاست؛ که همین تحول - اگر تحولى انجام می گیرد - باید ناظر به این جهت هم باشد. چند تا سرفصل در این خصوص وجود دارد که من اینجا یادداشت کردهام: تکریم اساتید. نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزهها باید در این جهت حرکت کند؛ تکریم استاد، تکریم عناصر فاضل، بخصوص تکریم مراجع تقلید. هر کسى آسان به حد مراجع معظم تقلید نمی رسد؛ صلاحیتهاى زیادى لازم است. غالباً مراجع قلههاى علمى حوزههاى علمیه محسوب می شوند. بنابراین احترام مراجع بایستى محفوظ باشد؛ باید تکریم شوند.
مسئله دیگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزهها، فیض بردن از معنویات است، تهذیب است؛ این خیلى مهم است. جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئله تهذیب نیازمند است. کسانى که رشتههاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه می کنند و کار می کنند، این را تأیید می کنند. امروز در همه دنیا اینجور است که وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیت، جوانها را بىحوصله می کند؛ جوانها را افسرده می کند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه مىبینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا می کند و یک عدهاى طرفشان می روند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزه علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قلههاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى، مرحوم علامه طباطبایى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قلههاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخشترین چیزهایى است که می تواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنایى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند. به نحلههاى فکرى و عرفانى اینها هم کارى نداریم. در اینجا مسئله، مسئله نظرى نیست. بعضىها نحلههاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سید مرتضى کشمیرى (رضوان اللَّه تعالى علیه) یکى از اساتید مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله فکرى اینها بکلى از هم متفاوت است. ایشان از داشتن یک کتابى به شدت منع می کند، ایشان به آن کتاب عشق می ورزد؛ منافاتى ندارد. همین بزرگانى که در مشهد بودند، مردمانى بودند که ما اینها را به تقوا و طهارت و پاکیزگى شناختیم؛ مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شیخ مجتبى و امثال ایشان؛ اینها هم همین جورند. عمده این است که این دل زنگار گرفته را یک زبان معنوى، یک سخن برخاسته از دل شفا ببخشد و این زنگار را برطرف کند. بنابراین ما اینجا بحث عرفانهاى نظرى را نداریم.
یک مسئله دیگر در زمینهى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله گرایشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزیزان من! فضاى انقلابى در کشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان کینهورزى دارد. با حاکمیت فضاى انقلابى در کشور مخالفند؛ می خواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دورهاى شهادت را زیر سؤال بردند، جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، نظرات امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند! مسئله این نیست که فلان زیدى با این مفاهیم مخالف است؛ مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشکند. در حوزه علمیه همه باید به این مسئله توجه کنند. در متن جامعه اینجور است، طبعاً در حوزههاى علمیه هم اینجور است. می دانند که شُماى روحانى فقط یک فرد نیستید؛ مستمع دارید، علاقهمند دارید؛ بنابراین در محیط پیرامون خودتان اثر می گذارید. می خواهند فضاى انقلابى را بشکنند، روحانى انقلابى را منزوى کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانى این مردم اگر خداى نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.
یک نکته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، که متن حوزه غالباً همین جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزیزان من! آینده مال شماهاست، امید آینده کشور شماها هستید؛ باید خیلى مراقبت کنید. درست است که جوان طلبه انقلابى اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ مبادا حرکت انقلابى جورى باشد که بتوانند تهمت افراطىگرى به او بزنند. از افراط و تفریط بایستى پرهیز کرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور که کنارهگیرى و سکوت و بىتفاوتى ضربه می زند، زیادهروى هم ضربه می زند؛ مراقب باشید زیادهروى نشود. اگر آن چیزى که گزارش شده است که به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع یک وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضاى انقلابیگرى، اینها نیست. انقلابى باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگىهاى شرایط زمانه را درک کند. مسئله اینجور ساده نیست که یکى را رد کنیم، یکى را اثبات کنیم، یکى را قبول کنیم؛ اینجورى نمی شود. باید دقیق باشید، باید شور انقلابى را حفظ کنید، باید با مشکلات هم بسازید، باید از طعن و دق دیگران هم روگردان نشوید، اما باید خامى هم نکنید؛ مراقب باشید. مأیوس نشوید، در صحنه بمانید؛ اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضى از کسانى که به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نکند، شما را از کوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلایى یک چیز لازمى است. البته این را هم به همه توصیه کنیم که نیروهاى انقلابى را متهم به افراطىگرى نکنند؛ بعضى هم اینجورى دوست می دارند. عنصر انقلابى، جوان انقلابى، طلبه انقلابى، فاضل انقلابى، مدرس انقلابى در هر سطحى از سطوح را متهم کنند به افراطىگرى؛ نه، این هم انحرافى است که به دست دشمن انجام می گیرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از این طرف.
***
مدیریت و تدبیر حوزه باید به وسیله یک گروه متمرکز انجام شود
خوب، اینها مسایل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بکنم: آیا این تحول پیچیده گسترده دامن و همهجانبه و ذواضلاع، بدون یک مدیریت منسجم امکانپذیر است؟ این همان چیزى است که ما چندین سال قبل از این در همین حوزه علمیه با کسانى که بعضى امروز جزو مراجع معظم هستند و آن روز در جامعه مدرسین بودند، بعضى از دنیا رفتهاند - که رحمت و رضوان خدا بر آنها باد - مطرح کردیم و پذیرفتند. مدیریت و تدبیر حوزه به وسیلهى یک گروه متمرکزى که مورد تأیید مراجع و بزرگان باشند و در مسایل حوزه صاحبنظر باشند، یک چیز لازمى است، اجتنابناپذیر است؛ بدون این نمی شود. این کار پیچیدهى مهمِ همهجانبه، بدون یک مدیریت قوى امکانپذیر نیست.
***
اهمیت فقه نباید ما را از اهمیت علم فلسفه غافل کند
دو نکتهى دیگر را هم عرض بکنم و عرایضم را تمام کنم. یک مسئله، مسئله درس فلسفه و رشته فلسفه است. توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند. رشته فقه مسئولیاتى دارد، فلسفه هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه اسلامى دست حوزههاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمی دارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مىافتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفههاى وارداتى مختلف، لخت و بىدفاع خواهد ماند. آن چیزى که می تواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام. اینها لازم است. در حوزه، اینها رشتههاى مهمی است. رشته مهم دیگر، تفسیر است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نباید از تفسیر محروم بمانیم. درس تفسیر مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اینها رشتههاى بسیار باارزشى است.
پی نوشت:
بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با علما و فضلای قم،(29/7/89)
نظر شما