در دو نوشته پیشین مباحث عمدتا پیرامون منتقدان اصل فلسفه اسلامی بود، اما در نوشته حاضر بحثی پیرامون اینکه قید اسلامی در عنوان فلسفه اسلامی چگونه قیدی است مطرح می گردد؟
سؤال. دراینجا یک نگاه دیگر به فلسفه اسلامی وجود دارد مبنی بر اینکه فلسفه اسلامی قید اسلامی دارد و یک فلسفه درون دینی است و اساسا فلسفه نیست بلکه کلام است.
سوال اینجاست قید اسلامی جزء مقوم فلسفه است یا نه؟
استاد؛ در مورد قید "اسلامی" فلسفه، یک مقاله ای در فصلنامه معرفت فلسفی شماره یک آمده که مباحث مفیدی را در این زمینه در بردارد.
اساسا فلسفه یعنی هستی شناسی برهانی و عقلی .اگر فلسفه را صرفا هستی شناسی بدانیم یک قید آن حذف شده در حالیکه دو قید آمد اول:هستی شناسی، دوم:عقلی و برهانی بودن، بنابراین هستی شناسی وحیانی اگرچه هستی شناسی است و گاه یقینی تر هم از هستی شناسی عقلی است ولی اسم آن فلسفه نیست. چون روش در فلسفه اینست که با مقدمات استدلال عقلی آنقدر پیش رویم تا به مسأله ای بدیهی برسیم، در طول این مسیر عقلانی اگر گفته شود خداوند اینگونه فرموده و تعقل متوقف شد، صدق این قضیه درست و یقینی است اما این دیگر فلسفه نیست بلکه روشی است تعبدی نه مبتنی بر عقل، بنابر این اگر قید اسلامی به این معنا باشد که وحی مقدمه استدلال قرار گیرد یعنی می پرسند چرا؟ می گوییم چون خداوند فرمود، چون معصومین(علیهم السلام) اینگونه فرمودند، یقینی بودن و هستی شناسی بودن اینگونه قضایا مسلم است، ولی دیگر فلسفه نیست چون روش عقلانی نیست، پس قید اسلامی در مرحله ی داوری درباره ی گزاره ها آنجا که گفته می شود این گزاره ها یا صادقند یا کاذبند، تفسیر نمی شود بلکه در یک مسأله مربوط به علمی خاص مراحلی را طی می کند تا تکون پیدا کند و تا اینکه اثبات شود، مثلا یکی از این مراحل، مرحله طرح سؤال است یعنی اینکه چرا این سؤال طرح شد؟ منشأ طرح این سؤال در ذهن چیست؟ طرح سؤال گاهی موارد، از جواب آن سؤال مهمتر است،هم سؤال از علم خیزد هم جواب، فرض کنید کسی که روانشناسی نخوانده می خواهد نظرات روانشناسی قرآن را استخراج کند.مسلم است که حتی یک مسئله را هم بدرستی نمی تواند در قرآن کریم بیابد، چون اصلا سؤال روانشناسی در ذهن او نیست. اما یک نفر عالم به علم روانشناسی با تأمل در قرآن کریم می تواند مطالب متعددی در این باب برداشت کند، حال در مسأله طرح سؤال ممکن است دین دخیل باشد و یا کشف، الهام، خواب و...، بسیاری از سؤالاتی که در فلسفه و کلام اسلامی مطرح است،با انگیزه ی دینی بوده، متفکرین اعم از فیلسوف و متکلم با یکدیگر در حوزه ی دین درباره ی مسأله ای اختلاف نظر پیدا می کردند مثلا درباره ی تفسیر یک آیه یا روایت سؤالاتی مطرح می شد و دنبال جواب آن می رفتند.
مثلا مناط احتیاج به علت چیست؟ و یا اینکه روایاتی که در آنها اثبات وجود صانع شده اما به روش معمول که از روش ابطال تسلسل است تمسک نشده ،برای متفکر معلوم می شود که اگر از جنبه ی تسلسل مسأله طرح نشده پس چیز دیگری مد نظر ایشان بوده، بعد با دقت در روایت متوجه می شود که از روشی در اثبات خداوند استفاده شده ؛که بدون تمسک بر ابطال تسلسل به مطلوب و نتیجه می رسد. و این گشوده شدن افق جدیدی توسط روایت است.
نمونه این مطلب در مراحل قبل از اثبات مسأله زیاد اتفاق افتاده است، و در مرحله ی بعد از اثبات نیز گاهی دیده می شود که آن چیزی که توسط عقل اثبات شد مشابه آن در آیات و روایات آمده اینجا این آیات و روایات به عنوان شاهد استفاده می شود،اصلا چرا مسأله ی مبدأ و معاد اینگونه بصورت گسترده در آثار حکمای اسلامی خصوصا ابن سینا و ملاصدرا دیده می شود؟ بدین جهت است که اسلام به این مسأله اهمیت زیادی داده و فیلسوف مسلمان است لذا به مبدأ و معاد بیشتر می پردازد و این بحث در فلسفه اسلامی فربه تر از مسائل دیگر است اما یک مسأله را اسلام اهمیت چندانی نداده لذا توسط فلاسفه ی مسلمان کمتر به آن پرداخته شده است، پس قید اسلامی را به این جهات می توان به فلسفه اطلاق نمود.
سؤال: اینکه مبانی اسلام در ذهن فیلسوف پیش فرض ایجاد کند مثلا طرح بحث معاد ابن سینا مسأله را بدون پیش فرض با بررسی مسأله تجرد خیال مطرح می کند و با روش خودش به مسأله می پردازد ملاصدرا نیز با اثبات تجرد خیال به این مسأله می پردازد اما در روش مواجهه علی آقا حکیم با مسأله ی معاد ملاحظه می شود که ایشان با توجه به حدیث نقل شده از امام صادق (علیه السلام) مسأله را طرح می کند حدیث: "والبدن حیث الی الروح" وی یک رویکرد جدیدی پیدا می کند.آیا می توان این روش را هم یک تفکر آزاد نامید؟
جواب استاد: تا آنجا که استدلال می آورند بله، ببینید ملاک این نیست که آقا علی حکیم به چه دلیل به این مطلب ملتزم شده است مثلا می تواند بر اثر اعتقاد او باشد یا خواب دیده باشد، یااستادی به او گفته باشد که ملاصدرا به خطا رفته و... اینها مهم نیست، بلکه مهم این است که الان که می خواهد مطلب را به صورت عقلانی و فلسفی بیان کند می تواند استدلال بیاورد یا نه، اگر تفلسف کند اشکالی ندارد، سؤالی مطرح شده که آیا ملاصدرا درست اندیشیده یا نه؟ جواب را با مقدمه عقلی و تمسک به ادله ی عقلی باید مطرح کند، نه اینکه تمسک به نقل کند یا قول استادش.
اما اینکه ادعا شود برای رسیدن به تفکر آزاد فلسفی نباید پیش فرضی داشته باشد و بتواند کار کند. بله در پذیرش تعبدی، پیش فرضی در کار نیست معصوم مطلبی را می فرماید و فرد به صدق قضیه اعتماد دارد و قبول می کند.اما وقتی شما در فلسفه وارد می شوید انگیزه هایی دارید، در ذهن شما افکار قبلی وجود دارد، به چیزهایی اهمیت می دهید و از چیزهایی دوری می کنید، لذا ذهن شما نسبت به بعضی مسائل فلسفه علاقه نشان می دهد و نسبت به بعضی واکنش منفی نشان می دهد. پس اینها ملاک نیست بلکه مهم این است که آنجا که شروع می کند برای دیگران می خواهد بیان کند آیا به نقل تمسک می جوید یا به استدلالی که با دلایلش مورد پذیرش یا نقد قرار می گیرد، بله ممکن است ادعا شود که کسی که پیش فرضی ندارد سریعتر به حقیقت می رسد، اما وجود پیش فرض مانع رسیدن سریع است. باید گفت؛ اگر کسی نسبت به مسأله ای پیش فرض مثبت داشته باشد مسلم است که سریعتر به اثبات مسأله می رسد، نه کسی که پیش فرضی ندارد یا پیش فرض منفی دارد. ولی در هر حال ملاک اینست که در مقام اثبات، روش عقلانی باشد.
پایان پیام/
نظر شما