عارف الهی محمد حسن الهی تبریزی از عارفان گمنام دوران ماست

هیچ‏گاه در محضر فرخنده‏اش یک کلمه از دنیا و از کسى گله و شکوه و حرف کم و زیاد مادى نشنیدم.

خبرگزاری شبستان:عارف نامی، آیت اللّه سیّد محمّدحسن الهی طباطبایی از عارفان و خداباوران حقیقی بود. این اندیشمند گمنام در سال 1325 قمری در تبریز متولد گردید. ایشان در سن نوزده سالگی همراه برادر بزرگتر خود، علامه طباطبایی راهی نجف اشرف شده و در حوزه علمیه آن به تحصیل و فراگیری علوم دینی پرداخت و در نزد اساتید برجسته ای همچون مرحوم نائینی، کمپانی و اصفهانی فقه و اصول را فرا گرفت. حضور در درس مرحوم سیدحسین بادکوبه ای – که از شاگردان استاد برجسته حکمت و عرفان در مکتب طهران آقا میرزا هاشم اشکوری بود- وی را در علوم عقلی به مقاماتی رساند و در محضر استاد بزرگ عرفان، مرحوم حاج سید علی آقا قاضی توشه های فراوان از سیر و سلوک به دست آورد. مرحوم الهی مدت ده سال همراه برادرش، در این حوزه، به بهره وریِ علمی اشتغال داشت و تمام علوم و فنون را با یکدیگر فراگرفته، جامع معقول و منقول شدند.
مرحوم الهی طباطبایی پس از فراگیری علوم و معارف اسلامی به زادگاه خویش در تبریز بازگشت و حوزه تدریس تشکیل داد. تربیت شاگردانی که به محضر او می شتافتند، دامنه گسترده ای داشت؛ از تفسیر قرآن تا اسفار ملاصدرا و از علوم عقلی تا عرفان و سلوک. معلمی مرحوم الهی طباطبایی به حضور شاگردان محدود نبود، بلکه وی هر جا استعدادی آماده و روحی مستعد می یافت، دستش را می گرفت و او را در کناره دریای عمیق معارف اسلامی و دینی پرورش می داد. آموزشگاه وی نیز محدوده جغرافیایی نداشت. دانشگاه تهران نیز برای کرسی تدریس علوم عقلی از ایشان دعوت نمود که البته مورد پذیرش مرحوم الهی قرار نگرفت.
برخی از شاگردان ایشان هم عبارت بودند از: استاد حسن حسن زاده آملی ، میرزا محمد علی ارتقایی، میزرا موسی تبریزی و مرحوم ابوطالب تجلیل و ...
مرحوم الهی تألیفاتی نیز داشته اند:
مرحوم علامه طهرانی به نقل از علامه طباطبایی چنین نگاشته است:
(علامه طباطبایی) مى فرمودند: برادر ما راجع به تأثیر صدا و کیفیّت آهنگ ها و تأثیر آن در روح، و تأثیر لالائى براى کودکان که آنها را بخواب مى برد؛ و بطور کلّى از اسرار علم موسیقى، و روابط معنوى روح با صداها و طنین هاى وارده در گوش، کتابى نوشتند که انصافاً رساله نفیسى بود؛ و تا بحال در دنیاى امروز بى نظیر و از هرجهت بدیع و بى سابقه بود.
لیکن بعد از اتمام رساله، خوف آنرا پیدا کرد که بدست نااهل از ابناء زمان و حکّام جائر بیفتد؛ و از آن، حکومت هاى غیر مشروع دنیاى امروز استفاده و بهره بردارى کنند؛ لذا آنرا بکلّى مفقود کردند.
رساله ای هم از ایشان در آخر کتاب ارزشمند الهیه درباره نفس به چاپ رسیده است.
سیری در سلوک آن بزرگوار
همسر آقای الهی از اخلاق خانوادگی ایشان می گوید :ما 30 سال با هم زندگی مشترک داشتیم. در این 30 سال من نتوانستم چیزی از ایشان ببینم که مثلا یک بار بد اخلاقی و پرخاشگری کند یا ایرادی بگیرد. خداوند ایشان را چنان خلق کرده بود که انگار یک فرشته بود که روی زمین آورده بودند ، همان گونه هم بردنش ، ایشان خیلی صبور بودند.
و دختر ایشان از اخلاق بزرگوارانه پدر می گویند :
آقا واقعا نمونه یک انسان کامل بودند. همه فرزندان را دوست داشتند، ولی به دختران محبت و احترام خاصی داشتند و از آنها حمایت می کردند، بهترین پدر بود. یک بار هم با ما دعوا نکرد. اصلا از این رفتارها نداشتیم. همه با هم دوست بودیم. در زندگی ما یکپارچگی خاصی بود.
آقای سید محمد الهی می گوید(پسر آقای الهی): علاقه خاصی به اشعار حافظ داشت و بعضا هم با آهنگ خاصی آنها را زمزمه می کرد طوری که ما هم می شنیدیم. وقتی ایشان صدایشان بلند می شد، من و خواهرهایم یواشکی صدای مان را می خواباندیم که بشنویم. واقعا لذت بخش بود ... البته زندگی با ایشان کلا خاطره بود، استثنائی نبود که من بخواهم خاطره خاصی بگویم.»
و نیز در مورد سلوک پدر خود چنین می گوید:ایشان سیرو سلوک را در یک دوران خاص با اعمال خاص نمی دانستند. سیرو سلوک را در همین زندگی عادی می دانستند. دنیای واقعی مخلوق خداست و به خدا هم ختم می شود، زندگی واقعی هم همین سیرو سلوک است.»
نکاتی از محضر این بزرگوار
استاد حسن زاده آملی در درس هشتاد و یکم از دروس معرفت نفس می فرماید:
نکته‏اى بلند از استادم، شادروان جناب علامه آقا سید محمد حسن‏ الهى‏ طباطبائى تبریزى- جانم به فدایش- به یادگار دارم. روزى در شیخان قم به حضور مبارکش افتخار تشرف داشتم و هیچ‏گاه در محضر فرخنده‏اش یک کلمه از دنیا و از کسى گله و شکوى و حرف کم و زیاد مادى نشنیدم؛ دنیا را آب ببرد او را خواب ببرد؛ فرمود:« آقا، انسانها معادن‏اند، باید معدنها را در آورد. »
غرض آن جناب این که‏ همچنانکه کوهها داراى معادن طلا و نقره و الماس و فیروزه و غیرها هستند، انسانها نیز مانند کوهها داراى معادن گوناگون حقایق و معارف‏اند، باید هر کسى کوه وجودش را بشکافد و آن معادن را استخراج کند، یعنى در روانشناسى بکوشد تا آب زندگى از او بجوشد. البته این سخن را ریشه عمق دیگر است، صبر کن تا صبح دولتش بدمد.
و در جلد پنجم هزار و یک کلمه خود نیز چنین بیان می فرمایند:
با یکى از اساتید بزرگوارم اعنى جناب آیة اللّه، علّامه آقا سیّد محمد حسن‏ الهى‏ تبریزى (روحى فداه) که دستور العمل سیر و سلوک کسب مى‏کردم پرسشهایى پیش مى‏آوردم و آن جناب جواب مى‏فرمود؛ و هر گاه سؤالاتم به تسلسل مى‏افتاد، مى‏فرمود: إن شاء اللّه چند بار شکار بفرمایید پاسخ این پرسشها روشن مى‏شود.
استاد حسن زاده ادامه می دهند:
این بیان استاد (رضوان اللّه علیه) کلامى کامل شایان بسیار آفرین و سزاوار تمجید و تحسین، و مورد تدبر و تحقیق و تنقیب است چه این که به تعبیر آن جناب شکار کردن که نتیجه عرفان عملى است موجب علم ذوقى و شهودى است و آن دارایى است، و اما عرفان نظرى علم مفهومى و دانایى است، و عمده دارایى است که ذوقى است. در علم عرفان از این دارایى تعبیر به ذوق مى‏شود.
... مراد از ذوق آن علوم و معارفى است که به وجدان و کشف حاصل مى‏شوند نه به برهان و کسب و نه از طریق اخذ به ایمان و تقلید، زیرا که هر یک از برهان و کسب و اخذ به ایمان و تقلید اگرچه در حدّ و مرتبت خود معتبر است و لکن ذوق که وجدان و کشف است علم عیانى است و آن دگرها علم خبرى‏اند و خبر مانند عیان نیست. مثلا آن که درد دندان ندارد مفهوم درد دندان را ادراک مى‏کند، أما آن که درد دندان دارد مى‏داند که درد دندان چیست. آن که درد ندارد دانایى مفهومى دارد، و این که درد دارد دانایى ذوقى.
جریاناتی جالب از شاگرد استاد
حضرت معظّم له بیان فرمودند که: برادر من در تبریز شاگردى داشت که به او درس فلسفه مى گفت، و آن شاگرد إحضار ارواح مى نمود و برادر من توسّط آن شاگرد با بسیارى از ارواح تماس پیدا میکرد.
... آن شاگرد قبل از آنکه با برادر من ربطى داشته باشد میل کرده بود فلسفه بخواند، و براى این منظور روح أرسطو را احضار نموده و از او تقاضاى تدریس کرده بود.
ارسطو در جواب گفته بود: کتاب «أسفار» ملّا صدرا را بگیر و برو نزد آقاى حاج سیّد محمّد حسن إلهى بخوان.
این شاگرد یک کتاب «أسفار» خریده و آمد نزد ایشان و پیغام ارسطو را (که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگى میکرده است) داد.
ایشان در جواب میفرماید: من حاضرم، اشکالى ندارد.
روزها شاگرد بخدمت ایشان مى آمد و درس مى خواند؛ و آن مرحوم میفرمود: ما بوسیله این شاگرد با بسیارى از ارواح ارتباط برقرار مى کردیم و سؤالاتى مى نمودیم. و بعضى از سؤالات مشکله حکمت را از خود مؤلّفین آنها مى نمودیم؛ مثلًا مشکلاتى که در عبارات أفلاطون حکیم داشتیم از خود او مى پرسیدیم، مشکلات «أسفار» را از ملّا صدرا سؤال میکردیم.
یکبار که با أفلاطون تماس گرفته بودند، افلاطون گفته بود: شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روى زمین لا إلَه إلّا اللَه مى توانید بگوئید؛ ما در زمانى بودیم که بت پرستى و وثنیّت آنقدر غلبه کرده بود که یک لا إلَه إلّا اللَه نمى توانستیم بر زبان جارى کنیم.
روح بسیارى از علما را حاضر کرده بود و مسائل عجیب و مشکلى از آنها سؤال کرده بود بطوریکه اصلًا خود آن شاگرد از آن موضوعات خبرى نداشت.
خود آن شاگرد که فعلًا شاگرد مکتب فلسفه است، مسائل غامضه اى را که آقاى إلهى از زبان شاگرد با معلّمین این فنّ از ارواح سؤال مى کرد و جواب مى گرفت نمى فهمید و قوّه ادراک نداشت، ولى آقاى إلهى کاملًا مى فهمید که آنها در زبان شاگرد چه مى گویند.
غروب الهی
مرحوم آیت اللّه سیّد محمّدحسن الهی طباطبایی در زندگانی سراسر رنج و مشقت خویش هیچ گاه در مسیر تعلیم و تربیت و دانش آموختن و تدریس، سستی به خود راه نداد. اما سرانجام موعد رحیل فرا رسید و این عارف کامل که بسیاری از اوقات شریف خود را در تبریز می گذراند، پس از چند ماه بستری شدن، در روز دوشنبه 13 ربیع الاول 1388قمری در عالم قدس و ملکوت آرام گرفت و در سن 63 سالگی بر اثر سکته قلبی بدرود حیات گفت. جنازه ایشان پس از تشییع در تبریز و قم در قبرستان ابوحسین قم به خاک سپرده شد. رحلت مرحوم الهی بر جسم و روان برادر بزرگوارش علامه طباطبایی تأثیر عمیق نهاد و موجب شدت یافتن ناراحتی قلبی علامه شد.

م.ه.توکلی

پایان پیام/

 

کد خبر 105769

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha