خبرگزاری شبستان؛ چرا مردم پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله به دستور حضرت عمل نکردند مگر آنها تربیت شده پیامبر نبودند؟ در پاسخ به این سوال ابتدا باید به چند نکته توجه نمود؛ 1)یکی از سنتهای عمومی خداوند متعال، سنت امتحان است که در این سنت همۀ انسانها در بوته آزمایش قرار خواهند گرفت تا ارزش واقعی آنها روشن گردد.
قرآن کریم در این باره می فرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب»؛[1]خداوند بر آن نیست که مؤمنان را بر این حال که شمایید، بگذارد [بلکه بر آنست که] تا پلید را از پاک جدا سازد.«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون»؛[2] آیا مردم پنداشتهاند که همین که [به زبان] گویند ایمان آوردیم آنان را وامىگذارند و رها مىکنند و آزموده نمىشوند؟ بدیهی است که سنت امتحان زمانی رخ خواهد داد که انسانها از آزادی برخوردار باشند و الا اگر مجبور به اطاعت باشند امنحان معنایی پیدا نخواهد کرد. 2) پیامبران الهی مامور هدایت بشر و تربیت او بوده اند ودر این راستا هیچ کوتاهی ای از آنها صورت نپذیرفت؛ ودر این میان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنچنان بر امر هدایت مردم اهتمام داشت که قرآن کریم می فرماید: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ؛ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیم»؛هر آینه شما را پیامبرى از خودتان آمد که به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است به [هدایت] شما دلبسته است، و به مؤمنان دلسوز و مهربان است. پس اگر پشت کنند و برگردند، بگو: خدا مرا بس است، جز او خدایى نیست، تنها بر او توکّل کردم، و اوست خداوند عرش بزرگ. مهربانی آن حضرت بقدری بود که اختصاص به مومنین نداشت بلکه آن حضرت به واسطه عدم ایمان مشرکین نیز بقدری اندوهناک می شدند که قرآن خطاب به حضرت فرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین»؛[3]شاید تو خویشتن را از [اندوه] اینکه ایمان نمىآورند خواهى کشت. اما در این میان این را باید پذیرفت که زور و اجبار در این امر معنایی نخواهد داشت و انسانها باید به اختیار خود مسیر زندگی خویش را مشخص سازند، و با وجود حجت الهی در بین مردم ، الزامی بر پذیرش دعوت وجود نخواهد داشت هر چند با وجود حجت الهی خداوند بر آنان اتمام حجت می نماید. همچنانکه قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد»؛[4]همانا تو بیمکنندهاى و بس، و هر گروهى را راهنمایى است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام و مربی بودند و در این راه بیشترین تلاش را نمودند ودر سرزمینی که به شرک آلوده بود و انسانها در جهل و جهالت بسر می بردند موفق گردیدند کاملترین دین الهی را به مردم ارئه دهند و راهی به سوی سعادت ابدی بگشایند. در این راستا برای هدایت بعد از خود و عدم انحراف از صراط مستقیم مردم را وصیت به تمسک به قرآن و عترت نمودند و بر این امر پای فشاری کردند اما بعد از رحلت آن حضرت گروه کثیری از مردم مدینه دچار غفلت زدگی شدند و اولین انحراف و انشقاق در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پدیدار گشت که خود معلول عللی بود.
3) در مساله تربیت، در نظر گرفتن قابلیت ها ی افراد نیز نقش مهمی دارد به طوری که اگر فاعلیت فاعل کامل باشد اما قابلیت قابل کامل نباشد، کار فاعل نیز بی ثمر یا کم اثر خواهد بود به خاطر همین در جریان حضرت نوح علیه السلام و فرزندش با اینکه پدر (نوح) از انبیاء اولوالعزم به شمار می آید و قطعا وی یک مربی تمام عیار است اما فرزند او به بیراهه می رود به طوری که طبق فرموده قرآن، دیگر جزء اهل بیت نوح نیز شمرده نمی شود[5] حتی خود قرآن که منشاء صدور آن، خداوند است چنین حالتی را برای افراد دارد که برای یکی موجب شفاء برای دیگری موجب خسران است[6]
4) اینگونه نیست که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ کدام از اصحاب تربیت نشده باشند بلکه تعدادی از صحابه مانند علی علیه السلام، ابوذر، مقداد، سلمان، حذیفه، و...از افرادی بودند که به درستی تربیت شده بودند و بسیاری از صحابه نیز بر اثر ترس و اوضاع سیاسی آن روز نتوانستند امام علی علیه السلام را یاری کنند و عده ی زیادی مساله امامت را بدرستی درک نکرده بودند و آن را در ردیف خلافت ظاهری می پنداشتند.
5) بسیاری از صحابه با آن که حق را شناختند اما آن را زیر پا نهادند قرآن کریم می فرماید: یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ[7] ؛ (آنها) نعمت خداوند را مىشناسند، سپس آن را انکار مىکنند و بیشتر آنان کافر و ناسپاسند.
قرآن دربارهى انکار عالمانه و لجاجت با حق، بارها سخن گفته است گاهى مىفرماید: با آنکه از درون، یقین دارند، انکار مىکنند، «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[8] گاهى مىفرماید: پیامبر را مثل فرزندان خود مىشناختند، ولى انکارش مىکردند، «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ»[9]گاهى مىفرماید: حقّ را مىدانند ولى آگاهانه کتمان مىکنند، «لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»[10] و گاهى مىفرماید: مطلب را درک مىکنند ولى روى آن را مىپوشانند، «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ»[11] امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى على بن ابى طالب علیهما السلام در مسجد پیامبر و در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد و آیهى 55 سوره مائده نازل شد که ولىّ شما فقط خدا و رسول و کسى است که در رکوع انفاق مىکند، گروهى ولّى خود را شناختند و انکار کردند، در این هنگام این آیه نازل شد «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها». امام صادق علیه السلام فرمود: «نحن و الله نعمت الله التی انعم بها على عباده و بنا یفوز من فاز»[12] بخدا سوگند، نعمتى را که خدا به بندگان انعام کرده، ما هستیم و تنها بواسطه ما مردم رستگار مىشوند.
با توجه به تمامی موارد بالا مشخص شد اینکه مردم بعد از رحلت پیامبر به دستور حضرت عمل نکردند. نقصی است که در برخی از افراد وجود داشت و هیچ ایرادی به نحوه ی تربیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیست.
[1] .آل عمران/179.
[2] .العنکبوت/2.
[3] .الشعراء/3.
[4] .الرعد/7.
[5] . هود/46: قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلین؛«اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایستهاى است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!!»
[6] . وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید
[7] النحل/ 83
[8] .النمل/ 14
[9] .انعام /20
[10] .بقره/ 146
[11]. بقره/89
[12] . نور الثقلین، ج3، ص72
نظر شما