خبرگزاری شبستان؛ کاروان خاطرات، بازگشته، از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده. آتش یادها، چهل روز چون اسبان، بر پیکرصبر آنان تاخته اند. بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.کاروانِ اربعین، با خطبههای گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزندهترین بیان و سوزنده ترین بیابان قاب میشود. بغل بغل شعله در صحرا ریخته میشود.دوبیتیهای پرلهیب، سطح مصیبتزده دشت را گلگونتر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافلهای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود. اینان اربعین را با خود آوردهاند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. هر سال، چشمان غمبار اربعین که میآید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک.هر سال اربعین،لباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند و علم های ما از هوش میروند.
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ...
یزید پس از هفت روز که اهل بیت امام حسین(ع) در شام بودند، به نعمان بن بشیر(1) دستور داد تا وسائل سفر آنان را فراهم نموده و به همراهی مردی امین آنان را روانه مدینه منوره کند.(2) در هنگام حرکت، یزید امام سجاد (ع) را فرا خواند تا با او وداع کند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین(ع)ملاقات کرده بودم، هر خواسته ای که داشت، می پذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوی که بود، گرچه بعضی از فرزندانم کشته می شدند از او دور می کردم! ولی همانگونه که دیدی شهادت او قضای الهی بود!! چون به وطن رفتی و در آنجا استقرار یافتی، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته های خود را برای من بنویس! (3) آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت به او سفارش کرد که شبها اهل بیت را حرکت دهد و در پیشاپیش آنان خود حرکت کند و اگر علی بن الحسین را در بین راه حاجتی باشد برآورده سازد؛ و نیز سی سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت؛ و به روایتی خود نعمان بن بشیر را و به قولی بشیر بن حذلم را با آنان همراه کرد(4). آنان همانگونه که یزید سفارش کرده بودبه آهستگی و مدارا طی مسافت کردند و به هنگام حرکت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گرداگرد اهل بیت را می گرفتند، و چون در مکانی فرود می آمدند از اطراف آنان دور می شدند که به آسانی بتوانند وضو سازند.
عشق بازی را تحمل باید ای دل، پای دار !!
اهل بیت(ع) به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهی جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را بسوی کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصاری (5) را دیدند که با تنی چند از بنی هاشم و خاندان پیامبر برای زیارت حسین (ع) همزمان با آنان به کربلا وارد شدند. سخت گریستند و ناله و زاری کردند و بر صورت خود سیلی زده و ناله های جانسوز سر دادند. زنان روستاهای مجاور نیز به آنان پیوستند (6) ، زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و با صوتی حزین که دلها را جریحه دار می کرد می گفت: «وا اخاه! و احسیناه! و احبیب رسول الله و ابن مکة و منی! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضی! آه ثم آه!» پس بی هوش گردید. ام کلثوم نیز با صدایی بلند می گفت: امروز محمد مصطفی(ص) و علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) از دنیا رفته اند؛ و دیگر زنان نیز سیلی به صورت زده و گریه و شیون می کردند. سکینه چون چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! و اجداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کرده اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند! (7)
به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم...
عطیه عوفی (8) می گوید: با جابر بن عبد الله به عزم زیارت قبر حسین(ع) بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردائی همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانی را گشود که در آن بوی خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامی که بر می داشت ذکر خدا می گفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنین کردم، بر روی قبر از هوش رفت. من آب بر روی جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» ، و بعد اضافه کرد: چه تمنای جواب داری که حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدائی افتاده است! ! و گفت: فاشهد انک ابن خیر النبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوی و سلیل الهدی و ....« من گواهی می دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین می باشی، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و عبایی، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانی، و چرا چنین نباشد که دست سید المرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتی و از پستان ایمان شیر خوردی و پاک زیستی و پاک از دنیا رفتی و دلهای مؤمنان را از فراق خود اندوهگین کردی پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتی که برادرت یحیی بن زکریا شهید گشت.» آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت: «السلام علیک ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انکم اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتی اتاکم الیقین.» سلام بر شما ای ارواحی که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید، گواهی می دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوة را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهی کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید. و اضافه نمود: به آن خدائی که پیامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده اید شریک هستیم.
عطیه می گوید: به جابر گفتم: ما کاری نکردیم! اینان شهید شده اند.گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم» (9) «هر که گروهی را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر که عمل جماعتی را دوست داشته باشد در عمل آنها شریک خواهد بود».
در تاریخ اربعین اختلاف است
در تاریخ حبیب السیر آمده است: یزید بن معاویه سرهای مقدس شهدا را در اختیار علی بن الحسین(ع) قرار داد، و آن بزرگوار در روز بیستم ماه صفر آن سرها را به بدنهای پاکشان ملحق نمود و آنگاه عازم مدینه طیبه گردید (10). ابو ریحان بیرونی در آثار الباقیه گفته است: در روز بیستم ماه صفر، سر مقدس حسین(ع) به بدن مطهرش باز گردانیده و دفن شد به هنگامی که اهل بیت امام حسین (ع) بعد از بازگشت از شام در روز اربعین جهت زیارت آمده بودند (11). سید ابن طاووس در اقبال می گوید: چگونه روز بیستم ماه صفر، روز اربعین است در حالی که حسین صلوات الله علیه روز دهم محرم به شهادت رسید، بنابر این اربعین، روز نوزدهم ماه صفر باید باشد (12). محتمل است ماه محرم سال 61 کم بوده است، یعنی 29 روز بوده که طبعا بیستم ماه صفر، روز اربعین است، و احتمال دارد که ماه محرم تمام بوده ولی چون امام حسین(ع)در پایان روز عاشورا شهید گردیده لذا روز عاشورا را به حساب نیاورده اند .و در مصباح آمده است: حرم حسین(ع) در روز بیستم ماه صفر بهمراه علی بن الحسین به مدینه رسیدند، و شیخ مفید همین قول را اختیار کرده است، و در غیر مصباح آمده است که ایشان در روز بیستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به کربلا رسیدند (13). همانگونه که در نقلهای ذکر شده مشهود است اهل بیت (ع) در همان سالی که حادثه کربلا رخ داد سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز اربعین به کربلا آمدند، و یا اینکه در سنه 62 یعنی یک سال بعد از شهادت رهسپار کربلا شده اند؛ ما آنچه را که دراین رابطه گفته و یا نوشته شده است عینا ذکر می کنیم؛ قول اول: اهل بیت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند، و این همان قول صاحب تاریخ حبیب السیر است، و در الآثار الباقیه ابو ریحان نیز همین قول آمده و ظاهر عبارت سید ابن طاووس در الملهوف هم همین مطلب را می رساند (14) و ابن نما در مثیر الاحزان نیز همین قول را نقل کرده است (15) .
قول دوم: اهل بیت(ع) همان سال در روز بیستم صفر به کربلا و قبل از رفتن به شام از کربلا عبور نمودند و بر مزار شهیدان خود عزاداری کردند، سپهر مؤلف ناسخ التواریخ بر این قول است. این احتمال گرچه بعید به نظر می رسد، زیرا در نقلی بدان اشاره نشده است اما احتمالی است که ثبوتا مانعی ندارد و دلیلی برای اثبات آن نیست (16).
اهل بیت سال 61 به کربلا آمدند یا سال 62 ..؟
قول سوم: آل البیت در سال 62، یعنی یک سال بعد و در روز بیستم صفر به کربلا آمده اند .صاحب قمقام زخار می گوید: مسافت و عادت تشریف فرمائی به حرم حضرت سید الشهداء(ع)در روز اربعین سال 61 هجری به کربلای معلی مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین(ع) در روز عاشورا به درجه رفیعه شهادت نائل آمد و عمر بن سعد یک روز برای دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به جانب کوفه حرکت کرد و از کربلای معلی تا کوفه به خط مستقیم تخمینا هشت فرسخ است، و چند روزی هم عبید الله بن زیاد اهل عصمت را در کوفه برای معرفی آنان و کار بزرگی که صورت گرفته و ارعاب قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید که پردگیان حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حران و جزیره و حلب به شام فرستاد که مسافت دوری است و فاصله کوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورود به شام به روایتی تا شش ماه اهل بیت را نگاه داشتند تا آتش شعله ور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت کرد که حضرت سجاد با پردگیان حرم به مدینه بازگردد، پس چگونه اینهمه وقایع می تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بیت (ع) به کربلا در سال دیگر بوده است (17) که سال شصت و دو هجری باشد و هر کس به نظر تدبر در این مسأله بیندیشد، مولف را تصدیق خواهد کرد، و جابر بن عبد الله هم در اربعین شصت و دو به زیارت مشرف شده است و شرافت جابر در این است که او اولین کسی است از صحابه کبار و مخلصین سوگوار که شد رحال کرده و به این سعادت نایل آمده است. اما مولف، در این قول منفرد است(18) .
قول چهارم: احتمال دیگری وجود دارد که اهل بیت ابتدا به مدینه آمدند و از مدینه عازم کربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود برده و به بدن مطهر حسین(ع) ملحق نموده اند، اما نه در اربعین سال 61 هجری بلکه پس از مراجعت به مدینه به کربلا رفته اند.ابن جوزی از هشام و بعضی دیگر نقل کرده است که سر مقدس حسین(ع) با اسیران به مدینه آورده شد، و سپس به کربلا حمل گردیده است و با بدن مطهر دفن شده است (19). و از بعضی از مورخان نقل شده است که: صورت حال جریان اقتضاء می کند که اهل بیت در مدتی بیش از چهل روز از زمان شهادت امام حسین(ع) به عراق یا به مدینه رفته باشند، و بازگشت آنها به کربلا، ممکن است، ولی روز بیستم صفر نبوده است زیرا جابر بن عبد الله انصاری هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حرکت جابر از آنجا قهرا زمانی بیش از چهل روز را می طلبد.یا اینکه باید بگوئیم جابر از مدینه نیامده بود بلکه از کوفه و یا از شهری دیگر عازم کربلا شده بود (20) .
ما دل و دیده به طوفان بلا داده ایم !!
خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا برای شهیدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت بسوی کوفه اجازه عزاداری به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در الملهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحة للاکباد» (21) «ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپری شد (22) .
وداعت می کنم؛ بی غسل و بی کفن ..!
اگر زنان و کودکان در کنار این قبور می ماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک می نمودند، لذا علی بن الحسین(ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند.چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه علیها السلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید و این ابیات را زمزمه کرد:
الا یا کربلا نودعک جسما بلا کفن و لا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا لاحمد و الوصی مع الامینا (23)
پی نوشت ها:
1.نعمان بن بشیر همان کسی است که هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه از طرف یزید امیر کوفه بود، یزید او را برکنار و به جای او عبید الله بن زیاد را به امارت کوفه برگزید. نعمان به شام آمد و از هواداران معاویه و یزید بود.پس از هلاکت یزید، مردم را به بیعت عبد الله بن زبیر فرا خواند، اهالی حمص با او مخالفت کرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجری کشتند. (الاستیعاب 4/1496) .
2.قمقام زخار .579
3.تاریخ طبری 5/ .233
4.قمقام زخار .579
5.او جابر بن عبد الله بن عمرو بن حرام انصاری است، مادرش نسیبه دختر عقبه می باشد، در بیعت عقبه ثانیه در مکه با پدرش حضور داشته ولی کودک بوده است؛ برخی او را از شرکت کنندگان در جنگ بدر ذکر کرده اند؛ او با پیامبر(ص) در 18 غزوه شرکت نمود، و بعد از رسول خدا در صفین در خدمت علی (ع) بوده و از کسانی است که سنت پیامبر بسیار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابینا گردید؛ در سال 74 یا 78 و یا 79 در سن 94 سالگی در مدینه رحلت نمود. (الاستیعاب 1/219) .
6.الملهوف .82
7.الدمعة الساکبة 5/ .162
8.عطیه عوفی را شیخ طوسی از اصحاب امیر المؤمنین در رجال خود ذکر کرده و او معروف به بکالی است که قبیله ای از همدان می باشد،او دارای تفسیر قرآنی بوده است در پنج قسمت و خود او می گوید: قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه کردم و قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقیح المقال 2/253) .
9.بحار الانوار 65/ .130
10.نفس المهموم .466
11.مقتل الحسین مقرم .371
12.مسار الشیعه 62.و مرحوم شیخ بهائی رحمة الله بر اساس همین احتمال روز اربعین را روز نوزدهم ماه صفر قرار داده است. (توضیح المقاصد 6) .
13.قمقام زخار .585
14.الملهوف .82
15.مثیر الاحزان .107
16.ناسخ التواریخ احوالات امام حسین 3/ .176
17.از این مقدمات، نمی توان نتیجه گرفت که اهل بیت (ع) در اربعین سال 62 به کربلا آمده اند؛ زیرا اولا نگاه داشتن اهل بیت در کوفه به مدت زیاد، قطعی نیست با توجه به اینکه بعضی ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر ذکر کرده اند چنانچه گذشت و آن مقدمات چون قطعی نیست بنابر این نتیجه قطعی هم بدست نمی دهد؛ ثانیا احتمال دارد همانگونه که بعضی گفته اند اهل بیت در همان سال 61 و قبل از رفتن به شام از مسیر کربلا عبور کرده و بر قبور شهیدان عزاداری کرده باشند چنانچه مرحوم سپهر مؤلف ناسخ التواریخ گفته است، مضافا بر اینکه مرحوم قاضی طباطبائی رحمة الله کتابی بنام «تحقیق در روز اربعین امام حسین علیه السلام» تألیف نموده و تمام ایرادهای وارده را مبنی بر آمدن اهل بیت در اربعین سال 61 را پاسخ داده است، بنابر این به صرف استبعاد نمی توان به نتیجه قطعی رسید و آمدن اهل بیت را به کربلا مانند بعضی در اربعین اول انکار کرد .
18.قمقام زخار .586
19.تذکرة الخواص 150.ولی در این نقل مذکور نیست که سر مقدس امام توسط چه کسی به کربلا حمل شده است، و آیا اهل بیت همراه سر مقدس به کربلا آمده اند یا تنها سر مقدس به کربلا حمل و دفن شده است؟
20.قمقام زخار 586.ولی این احتمال با تصریح بزرگانی همانند سید ابن طاووس و ابن نما و شیخ بهائی که جابر بن عبد الله و اهل بیت در روز اربعین همزمان در کربلا بوده اند منافات دارد .
21.الملهوف .82
22.ذریعة النجاة .271
.23 «ای کربلا! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ ای کربلا ! کسی را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصی اوست» .
ادامه دارد ...
نظر شما