شهید علم الهدی، مردی از تبار عاشورائیان

شهید محمد حسین علم الهدی، مردی از تبار عاشورائیان و یکی از مردان بزرگ خوزستانی است که در مراحل مختلف زندگی خود با گام نهادن در راه خداوند، زمینه را برای تقرب به ذات باری تعالی فراهم کرد.<BR>

خبرگزاری شبستان//اهواز

سردار شهید سید محمد حسین علم الهدی در 8 مهر 1337 در اهواز در خانواده مجاهد بزرگ آیت الله سید مرتضی علم‌الهدی متولد شد، سید حسین از کلاس اول ابتدایی با شروع تعطیلات تابستانی، هر روز به مکتب قرآن می رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی توانست قرآن را ختم کند.

 

وی قاری قرآن صبحگاه مدرسه و تکبیرگوی مسجد بود؛ با بچه های محله در تیم فوتبال بازی می کرد و با شنیدن اذان، دوستان خود را به مسجد می خواند و پس از نماز جلسه قرائت قرآن برگزار می کرد.

 

شهید علم الهدی، بسیار اهل مطالعه بود، در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنران فعالیت هایی خود را آغاز کرد. در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه دادو علاوه بر تحصیل، به تدریس نهج‌البلاغه، عقاید و تاریخ اسلام می‌پرداخت.

 

وی از مبارزان دوران ستم‌شاهی بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز فعالیت سیاسی انجام می‌داد و در سنین 14 تا 21 سالگی چند بار توسط رژیم ستم‌شاهی، زندانی و شکنجه شد.

 

از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیان های رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوری های گروه ها و سازمان هایی که مبنای علمی آنها از تئوری های مارکسیستی نشأت می‌گرفت، برنامه‌های خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام(ره) تنظیم و حرکتی نو را از اواخر سال 1356 شروع کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود و قبل از شروع جنگ وقت خویش را صرف امور فرهنگی می‌کرد.

 

از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهه‌های نبرد را به عهده داشت، پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر عازم این منطقه شد.

 

تخریب سیرک:
یکی از مهم ترین برنامه های استکبار جهانی برای انتقال فحشا و منکرات از یک منطقه به مناطق دیگر، مراکز فسادی تحت عنوان سیرک در کشورهای مختلف بود؛ در سال 51 با هماهنگی رژیم ستم شاه یک سیرک مصری متشکل از رقاصه ها که به شهرهای مختلف ایران سفر کرده بودند در شهر اهواز اقامت گزید؛ سید حسین علم الهدی که دانش آموز نوجوانی بود برای تخریب این لانه فساد شناسایی های لازم را انجام می دهد و آنگاه مواد منفجره را با شیوه ای ماهرانه به محل منتقل و انفجاری را در ساعاتی از روز انجام می دهد تا به هیچ کس آسیبی نرسد.

 

اولین دستگیری:
به دنبال راهپیمایی روز عاشورا سال 53 ساواک عاملین آتش زدن سیرک مصری در سال 51 را شناسایی کرد که یکی از آنها حسین بود، مأموران ساواک وارد مدرسه شده و حسین را در کلاس درس دستگیر کردند، در این زمان حسین، این نوجوان 16ساله و کوچک اندام، در محاصره چند مأمور قوی هیکل و مسلح قرار گرفته بود، آنها حسین را به منزل آوردند تا اتاق او را جستجو کنند.
وقتی مأمور ساواک با پوتین نظامی وارد اتاق شد، حسین با حالت پرخاش و صدای بلند گفت "ما روی این فرش ها نماز می خوانیم، کفش هایت را در آور!" مأمور ساواک که از این همه جسارت و شهامت این نوجوان شگفت زده شده بود کفش هایش را درآورد.

 

مسجد جامع کرمان:
پس از اینکه رژیم شاه مسجد جامع کرمان را به آتش کشید، علم الهدی که در آن زمان 20 ساله بود برای قصاص و انتقام جویی آن جنایت هولناک عازم کرمان شد، هوا بسیار سرد بود؛ برای شناسایی وضعیت شهربانی کرمان که بانی این جنایت بود، در آن هوای سرد چند شب را تا صبح به حالت خوابیده در جوی آب اطراف شهربانی کمین کرد.
پس از شناسایی کامل، در مقابل دیدگان مسلح مأموران با شیوه خاصی مواد منفجره را وارد شهربانی کرد و خود از آن محل دور شد، لحظاتی بعد صدای مهیب انفجار، رژیم را مستأصل و دل های مردم داغدار را شادمان کرد.

 

آغاز جنگ:
در آغاز جنگ حسین وقتی سپاه هویزه را به کمک عشایر منطقه تأسیس کرد، برای تهیه اسلحه و تدارکات به اهواز مراجعه و برای هر نفر یک سلاح و یک نهج البلاغه کوچک تهیه کرد، بعد که هزار نفر از آنها را به دیدار امام در جمکران برد، به یکی از برادران گفت: وفاداری عشایر عرب مسلمان را به محضر حضرت امام برسان! از او پرسیدند: چرا خودت در محضر امام صحبت نکردی؟ پاسخ داد: ارزش کار به اخلاص است...

 

پافشاری:
سپاه هویزه در زمانی فعال شد که بنی صدر فرمانده کل قوا بود، بنی صدر دستور داده بود که باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند اما حسین بارها مقاومت می کرد و یک بار شخصاً با بنی صدر بحث کرد و به او گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می توانیم استفاده کرده و به دل عراق ضربه بزنیم، اما بنی صدر معتقد بود که باید هویزه تخلیه شود.
حسین طی نامه ای به حضرت آیت الله خامنه ای، موقعیت ویژه هویزه را تشریح و آنقدر پافشاری کرد که نه تنها سپاه عقب نشینی نکرد، بلکه ارتش نیز به آنان پیوست تا عملیات 14 دی را انجام دهند.

 

حضرت آیت الله خامنه ای:
یک روز در جبهه شوش همراه برادران سپاهی بودیم، در جبهه زیر شلیک های دشمن، حسین دیگران را جمع کرده بود و برای آنها سخنرانی می کرد. خیلی آرام و بی اعتنا به شلیک ها!
من خیلی از او خوشم آمد، مانند یک روحانی با استفاده از آیات و ترجمه آنها برای بچه ها صحبت می کرد.

 

آخرین لحظات:
او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه 16 دی 1359 به دریای تانک‌های دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند، در آخرین لحظات حماسه هویزه وقتی که چهار تانک عراقی حسین علم الهدی را محاصره و در 10 متری او مستقر شدند، حسین یک گلوله آرپی جی بیشتر نداشت، با تمام شجاعت از جا بلند شد و آن را به طرف یکی از تانک ها شلیک و آن را منهدم کرد.
بعد از لحضاتی کوتاه سه تانک باقی مانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و حسین لحظاتی بعد در 16دی59 مهمان سیدالشهدا و جده اش فاطمه زهرا(س) شد.

 

در جوار حق:
پس از شهادت حسین، مادر ایشان به محضر حضرت امام خمینی(ره) رسیدند؛ امام که قبلا شهادت سید حسین و دیگر دانشجویان پیرو خط امام را می دانستند، به حاج خانم تسلیت گفتند.
حاج خانم گفت: حضرت امام حسین(ع) عازم مکه بود؛ اما... امام فرمودند: او به جوار خدای متعال رفت که از مکه بالاتر است...

 

مناجات نامه شهید سید حسین علم الهدی:
من در سنگر هستم، در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم؛ «کرخه» از کنارم می‌گذرد، در دو کیلومتری، دشمن مستقر است، تا کنون دوبار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده و ناجوانمردانه شهر‌ها را می‌کوبد و نابود می‌کند، صدای رگبار و خمپاره همیشه در گوش است، مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شده‌اند، کودکان گرسنه و لرزان،‌ در آغوش مادران ترسان، بسیار به چشم می‌خورند.
زمان می‌گذرد و عبور زمان در کنار برادران خاطره می‌سازد، اعمال متهورانه و بی ‌باکانه بچه‌ها حماسه می‌آفریند؛ منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود، اصغر در کنار رضا شهید شد و رضا شاهد شهادت او بود و اما رضا در تنهایی شهید شد...

 

پایان پیام/

کد خبر 97187

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha