خبرگزاری شبستان- انزلی، فرونت بهبودی؛ پس از یک تاخیر نسبتا طولانی جوانی لاغر اندام از در وارد می شود از ظواهرش می توان فهمید همان مسافری است که منتظرش بودیم، سلام گرمی می کند و از نحوه برخوردش پیداست به آداب معاشرت در ایران کاملا آشناست.
آلبرتو زونی شش ماهی می شود به دلیل کرونا مهمان ایرانی هاست، او سرخورده از پذیرایی در عروس شهرهای گیلان هفته گذشته علی رغم هشدارهای دوستان مرکزنشین که از آمدن به انزلی منعش کرده بودند، از میزبانی شهرداری انزلی بهره مند شد و در طرح ساحلی دریای پاسداران اسکان یافت.
او سفرش را به روش کامینو د سانتیاگو ( به شبکهای از راههای زیارتی گفته می شود و در سراسر اروپا نیز به همین اسم شناخته میشود و به مقصد شهر «سانتیاگو دِ کمپوستلا» در شمال غربی اسپانیا ختم میشود)، انجام می دهد. کلیسای این شهر یکی از اماکن مقدس مسیحیان و سومین مکان مقدس برای پیروان این دین است. او نیز مانند همه کسانی که این سفر را آغاز کرده اند از شهرها و کشورهای اروپایی نظیر اسپانیا، فرانسه، ایتالیا، سویس و سایر کشورها گذشته و نهایتا به اسپانیا باز می گردد.
آلبرتو که 28 سال دارد در خانواده ای مذهبی در شهر فیدنتزا Fidenza در استان پارما کشور ایتالیا بهدنیا آمده و برخلاف خواسته خانواده اش به حرفه بازیگری روی آورده و ادامه تحصیل و دانشگاه را به کناری نهاده و با پای پیاده سراسر دنیا را سفر می کند. او برای یافتن خود حقیقی اش سفری را به درون جوامع آغاز کرده و با رفتن به میان مردم از غذای آنها خورده، لباس محلی آنان را پوشیده و با فرهنگ و آداب و رسوم مردم از نزدیک آشنا شده است.
وی می گوید: هدف اصلی من اسپانیاست و بهصورت زمینی مسافرت می کنم و اجازه می دهم مسیر هدف آتی مرا مشخص کند، آنچه در این بین روی می دهد برایم مهم است سپس کل دنیا را دور زده و به اسپانیا بر می گردم.
زونی که هم اکنون درحال نگارش کتابی از تجربیات، خاطرات و وقایعی است که در طول سفر برایش رخ داده می افزاید: سفر بدون پول برای مردم عادی کار بسیار سختی است اما جذابیت این سفر به بدون پول سفر کردن آن است، چون باید با قلب و روحم با مردم ارتباط برقرار کنم.
وی اضافه می کند: پول و آینده برایم مهم نیست و بهدنبال کسب تجربه هستم، کتابم نیز در خصوص این تجربیات است.
آلبرتو می خواهد کتابش را در ایتالیا به نمایش عمومی بگذارد و ذهنیت منفی مردم عادی سایر کشورها از ایران را تغییر دهد. از افسردگیش می گوید و اینکه دو هزار و ۵۰۰ کیلومتر از لندن را تا رم از جنوب فرانسه به سوی سوئیس و ایتالیا، طی کرده است.
او برای امرار معاش در رشت زبان تدریس کرد و نقاشی درس داد، اما زمانی که صحبت از انزلی می شود به حس خوب و دوستانی که یافته است اشاره می کند و می افزاید: برخورد اولم در گیلان خیلی خوب نبود و پس از اینکه در مرکز مرا از سفر به انزلی منع کردند به این شهر آمدم. هدفم یک چالش سخت بود به همین منظور در حالیکه پدر و مادرم مخالف سفرم به ایران بودند، این کشور را انتخاب کردم. می خواهم خود تجربه کنم.
وی سپس از خاطره تلخی که در یکی از شهرهای گیلان برایش رقم خورد میگوید. انزلی همه احساس بدی که در لاهیجان داشتم را از بین برد و درحالیکه در خیابانهای انزلی راه می رفتم یکی از جوانان انزلی چی مرا به خانه خود دعوت کرد و جایی برای استراحت در اختیارم گذاشت، مرا به تالش برد و بهوسیله او با سمیعی آشنا شدم و در طرح دریای پاسداران مکانی در اختیار من گذاشته شد و در حال حاضر دوستان زیادی پیدا کرده ام که بیشتر اوقاتم را با آنان سپری می کنم.
آلبرتو مسافرت را یک تغییر می داند و می افزاید: هنگامی که به ایران و انزلی آمدم هدفم شناخت و دریافت از فرهنگ ایرانی بود، اینکه فلسفه ذهنی ام تغییر کند و بیشتر بیاموزم. می خواهم تجربیاتم را با همه کسانی که با من در انزلی ارتباط دارند و نگاهشان به من است به اشتراک بگذارم و تجربه اندوزی کنم.
وی میگوید: زمانی زندگی در ایتالیا برایم کسل کننده شده بود و در رویای آزادی بودم، نمی خواستم طبق خواسته والدینم تا 50 سالگی در مسیری باشم که تمایلی به آن ندارم و این اصلا برایم جالب نبود. وقتی به ایران آمدم و با جوانان و مردم این کشور ارتباط برقرار کردم، متوجه شدم زندگی بسیاری از آنان شباهت زیادی به زندگی من دارد.
آلبرتو مهمترین بخش از فرهنگ ایرانی را بهدنبال شادی بودن مردم دانست و افزود: مردم درحالی بهدنبال شادی هستند که از شرایط سخت اقتصادی رنج می برندو این موجبات ناراحتی آنان را فراهم می کند و شرایط را برای آنها سخت و دشوار می سازد.
وی ادامه داد: دو روز بعد از ورودم به ایران همه راهها بسته شد و با خود گفتم وقتی در شرایط بد قرار دارم نباید به خود سخت بگیرم و باید از چالش پیش رو لذت ببرم. این چالشی است که زندگی به ما می دهد و باید از آن برای رشد و پیشرفت بهره ببرم. حتی زمانیکه مشکل تبدیل پول داشتم، برقراری ارتباط سخت بود، پولی نداشتم و گم شدم، با خود گفتم این را نیز پشت سر خواهم گذاشت.
ابتدا چون مسافری بودم که از ایتالیا آمده بود هیچکس حاضر به زندگی با من نمی شد و این کار سختی به نظر می آمد اما کم کم وارد زندگی قومهای مختلف کرد و لر و ... شدم و به غرب ایران کردستان، لرستان و استان مرکزی اراک، مازندران، گلستان، کلاله و گیلان سفر کردم.
آلبرتو درحال حاضر با جوانان انزلی چی در طرح ساحلی پاسداران معاشرت می کند و بهزودی کتابش را در ایتالیا منتشر می کند، اما اینکه ما ایرانی ها و بهخصوص گیلانی ها در این کتاب چگونه به دنیا معرفی خواهیم شد جای تفکر بسیاری دارد. اینکه چقدر از مقوله فرهنگ و خرده فرهنگها غافل مانده ایم و چه میزان شرایط اقتصادی توانسته در مهمان نوازی ما گیلانی ها تاثیر منفی برجا بگذارد. نگذاریم مهربانی در قلب ما بمیرد.
نظر شما