به گزارش خبرگزاری شبستان، ماجرای ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در خاک لبنان در سال 1361 توسط فالانژهای وابسته به رژیم صهیونیستی از جمله گرههای تاریخی است که هنوز نکات ناگفته فراوانی درباره آن وجود دارد. در کتاب «انقلاب اسلامی و احیای هویت دینی شیعیان لبنان» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، بخشی از این ناگفتهها روایت شده است که در ادامه میخوانید.
بعد از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، امام خمینی در پیامی در سال 1361 ضمن محکوم کردن این تجاوز اسرائیل، نارضایتی خود را از سکوت و بیتفاوتی کشورهای اسلامی از این رخداد ابراز داشتند. چند روز پس از تهاجم نظامیان صهیونیست، رئیسجمهور لبنان در پیامی به تمامی حکومتها، سلاطین، رؤسای جمهور، گروهها، احزاب و مجامع جهانی، از آنان تقاضای امداد نظامی، دارویی و سایر اقلام حیاتی کرد؛ اما هیچ کشوری جز ایران به این فریاد مددخواهی، لبیک نگفت.
پس از بازگشت هیئت اعزامی از سوریه به تهران، مقرر شد برای کمک به مردم بیدفاع لبنان و فلسطین، یگان نمونهای از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به سوریه اعزام شود. سردار محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اینباره می گوید: «ما میخواستیم با اعزام نیروی کمکی، در حقیقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهیم تا بعد از آن، از کشورهای اسلامی بخواهیم که آنها هم با ما همراه شوند. قبل از اعزام هر نیرویی، اول خودمان به سوریه رفتیم، منطقه را از نزدیک دیدیم، دقیقا آنجا را وارسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بهترین تیپی که میشود اعزام کرد، تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) است؛ هم به دلیل رزمندگی بچههای این تیپ که در دو عملیات فتحالمبين و بیتالمقدس دیده بودیم و هم اینکه این بچهها توی پایتخت زندگی میکردند و با مسایل سیاسی اعم از سیاست داخلی و خارجی بیشتر آشنا بودند. ما باید در آنجا، هم به دمشق میرفتیم و هم به بیروت و این برای ما خیلی مهم بود که نیروهایی که به آنجا وارد میشوند، باید از لحاظ مسائل سیاسی، اطلاعات بیشتری داشته باشند، معارف بیشتری داشته باشند و از لحاظ رزمندگی هم بتوانند آنجا خوب بجنگند. در ثانی اینها باید توانایی کارهای چریکی را هم داشته باشند و بتوانند کارهای نامنظم (جنگ پارتیزانی) انجام بدهند. خب تیپ ۲۷ هر سه این ویژگی یعنی رزمندگی، سطح بالای آگاهی سیاسی و آشنایی با شیوه جنگهای چریکی را داشت. چرا؟ چون اولا حاج احمد و حاج همت (فرمانده و جانشین تیپ) در کردستان جنگیده؛ هم جنگ چریکی را در غرب دیده بودند، هم با دشمن در جبهههای جنوب به شیوه کلاسیک جنگیده بودند. این ویژگیها باعث شد که ما تیپ ۲۷ را برای این مأموریت انتخاب کنیم».
نیروهای اعزامی، صبح روز بیستم خرداد 61، یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه، به فرمان حاج احمد متوسلیان در پادگان امام حسین(ع) گرد آمدند. آقای سعید قاسمی مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ می گوید: هیچ وقت فراموش نمیکنم، قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود هشتصد نفر از نیروهای کادر سپاه و مابقی، بچههای تکاور تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند. در مقابل ما و روی جایگاه، علاوه بر حاج احمد و حاج همت، تیمسار ظهيرنژاد رئیس ستاد مشترک وقت ارتش و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند. اصحابی که دیگر گمان نکنم احدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند.
حاج احمد در جمع این رزمندگان، سخنرانی هیجانانگیزی را ایراد کرد و با چهرهای برافروخته و لحنی حماسی گفت: برادران! این راه، راهی بیباز گشت است. کسی که با ما میآید، باید تا آخر خط همراه باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق از فراز ترکیه میگذرد و این کشور، به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلیها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعا این تنها دالان هوایی را هم به روی هواپیماهای ما خواهد بست. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگان باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود.
حاج احمد با حرفهایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچهها با وصیتنامههایی که از جیبهایشان بیرون کشیدند و به سویش گرفتند، دادند. همه اشک شوق میریختند. پادگان از فریادهای «یا حسین» بچههای سپاهی و ارتشی به لرزه در آمده بود. حتی به چشمهای حاج احمد، همت و تیمسار ظهيرنژاد هم اشک نشسته بود. پس از وداع با نیروها، قرار شد فردای آن روز، حاج احمد خود به همراه اولین هواپیمای حامل تعدادی از نیروهای اعزامی راهی سوریه شود.
بدین ترتیب، اولین گروه از قوای محمد رسولالله در غروب بیست و یکم خرداد ۱۳۶۱ با یک فروند جمبوجت ۷۶۷ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی وارد فرودگاه دمشق شد و مورد استقبال مقامات سوری و مسئولین سفارت ایران در سوریه قرار گرفت. ابتدا حجتالاسلام محتشمیپور سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در دمشق، به نیروها خوشامد گفت و مقداری درباره مظلومیت مردم سوریه و لبنان و حملات اسرائیلیها به مناطق بیدفاع مسکونی در بیروت و بقاع صحبت کرد و بعد احمد متوسلیان در سخنان کوتاهی خطاب به نیروهای اعزامی گفت: « ... برادرها! در حال حاضر دشمن وسیع ترین تهاجم خودش را علیه حکومت اسلامی لبنان شروع کرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است که به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز برای ادای تکلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیز به اینجا آمده ایم.»
حاج احمد از نخستین لحظات ورود نیروهای اعزامی جمهوری اسلامی ایران به سوریه چنین میگوید: «...استقبالی که مردم و مقامات سوریه از نیروهای ایرانی کردند، بینهایت عالی بود. آنها هرگز در باورشان نمیگنجید که ما ایرانیها با توجه به مسائلی که مملکتمان با آن درگیر است، خصوصا مسئله جنگ، به این صورت عملی وارد کار بشویم؛ آن هم در حالی که قبلا کشورهای عضو به اصطلاح جبهه پایداری کوچکترین قدمی در مورد کمک به سوریه و لبنان برنداشته بودند. براین اساس وقتی که ما در عمل وارد قضیه شدیم، آمدن نیروهای ما برای همه به شدت گنگ و باورنکردنی به نظر میرسید.»
خبرنگاری که همراه این جمع حضور داشت، در گزارش خود مینویسد: «...ساعت هشت و نیم به وقت تهران و هفت به وقت سوریه وارد دمشق شدیم. پلکان به در هواپیما متصل شد. در این لحظات مقامهای بلندپایه سوری از جمله معاون فرماندهی کل ارتش سوریه برای خوشامدگویی وارد هواپیما شدند. ابتدا یکی از برادران روحانی صحبت کرد و خوشامد گفت و پس از آن، برادر احمد، فرمانده قوای محمد رسولالله (ص) سخنانی ایراد کردند. وقتی از هواپیما پیاده و سوار اتوبوسها شدیم، چیزی که از همان اول حیرت ما را برانگیخت تقاضایی بود که راننده اتوبوس از ما داشت. او از ما عکس امام خمینی (ره) را خواست. نیروهای ایرانی به وسیله اتوبوس و کامیونهایی که صف به صف پشت سرهم ایستاده بودند، از فرودگاه عازم محله شیعهنشینی در حاشیه دمشق به نام زینبیه شدیم و در مدخل حرم حضرت زینب (س) از خودروها پیاده شدیم. از این لحظه بود که نیروهای ایرانی دوان دوان و شتابان خود را به ضریح حضرت زینب (س) رساندند و گریه و ناله و ضجه بود که فضا را تکان میداد. پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و اقامه نماز جماعت، قصد رفتن کردیم و در بین راه مورد استقبال شدید مردم قرار گرفتیم؛ زنان در یک سو و مردان در سوی دیگر، کودکان و نوجوانان هم در میانشان؛ شعارهای بسیار تند و کوبنده و انقلابی میدادند و چنان ابراز احساسات میکردند که همه را به گریه انداخته بودند.»
رژیم صهیونیستی به محض پخش خبر ورود نیروهای ایرانی به دمشق، تدابیر بیسابقهای را اتخاذ کرد. حاج احمد متوسلیان در اینباره میگوید: «بلافاصله بعد از ورود اولین هواپیمای حامل نیروهای ما به آنجا، اسرائیل اعلام آتشبس یک طرفه کرد و این اولین گام بود برای اینکه دست به عقبنشینی تاکتیکی بزند و این امر هم در اینجا پیش آمد که نیروهای وابسته به اسرائیل در خاک لبنان مثل فالانژیستها و نیروهای مربوط به سرگرد سعد حداد و حتی اسرائیل، در برنامه رادیوییشان بخش فارسی دایر کردند و عجیب اینکه بخش فارسی این رادیوها بلافاصله بعد از ورود نیروهای ایرانی شروع به کار کرد. صهیونیستها و مزدورانشان در تبلیغات رادیویی خود به ما میگفتند شما ایرانیها چرا آتش بیار معرکه شدهاید؟! شما برای اشغال لبنان آمدهاید. عجیب اینکه در عرف صهیونیستهای متجاوز و اشغالگر، ما اشغالگر محسوب میشدیم و آنها، یعنی اسرائیلیها حامی مردم!»
اعزام قوای محمد رسولالله (ص) به سوریه، در سه مرحله انجام گرفت: در مرحله اول حاج احمد متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شد. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران در دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن، مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی سوریه شدند. سرپرستی مجموعه سوم را محمد ابراهیم همت بر عهده داشت. آقای سعید قاسمی که همراه گروه سوم عازم سوریه شد، میگوید: «وقتی به حرم حضرت زینب(س) رسیدیم، چنان غوغایی به پا شد که در وصف نمیگنجد. به جرأت میتوانم بگویم که تا آن روز خانم زینب(س) چنین زواری به خود ندیده بود. روی پیشانی همه بچه ها سربندهای سبز رنگ که روی آن اسم عملیات فتح خرمشهر - الى بيتالمقدس - نقش بسته بود به چشم میخورد. مردم به هم میگفتند: «این لشکر محمد(ص) است که آمده تا اسرائیل غاصب را تار و مار کند». دستهای بچه های ما را میگرفتند و به سر بچههای کوچکشان میکشیدند تا آنها را با دست سپاهیان خمینی تبرک کنند. عبارات این پیشانیبندها را که روی آنها نوشته بود الى بیتالمقدس (به سوی قدس) که میدیدند، های های گریه میکردند. اینها را از ما میگرفتند و روی چشم خودشان و بچههایشان میکشیدند. تمام قنادهای آن حوالی، همه روی سر بچهها نقل میریختند و در بین بچهها و مردم شیرینی پخش می کردند.»
اما چنانچه از قرائن و شواهد بر میآمد، سوریها خیال نداشتند از این نیروها بهره نظامی ببرند، لذا متوسلیان بار دیگر برای تعیین تکلیف نیروها، در تاریخ سوم تیرماه ۱۳۶۱ راهی تهران شد. امام خمینی در ملاقات خود به مسئولین سیاسی و نظامی کشور تفهیم کردند که اقدام اسرائیل مبنی بر حمله به سوریه و لبنان دسیسهای بوده تا ایران را از مسئله اصلیاش یعنی جنگ با عراق باز دارد؛ از این رو با اعلام اینکه "راه قدس از کربلا میگذرد"، سریعا دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. بعد از این پیام امام (ره)، بلافاصله حاج احمد متوسلیان عازم سوریه شد و عده زیادی از نیروهای سپاه را به ایران فرستاد و تعداد کمی از آنها همان جا ماندند تا تکلیف نهایی مشخص شود.
در صبح روز چهاردهم تیر ماه، سید محسن موسوی، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت به محل استقرار نیروهای ایرانی در پادگان زبدانی آمد و خواستارملاقات فوری با فرماندهی نیروهای اعزامی ایران شد. موسوی به متوسلیان گفت: «نیروهای فالانژ و اسرائیلیها، سفارت کشورمان را در بیروت محاصره کردهاند. اگر داخل ساختمان سفارت بشوند، تمام اسناد محرمانه به دستشان میافتد.»
حاج احمد بلافاصله درخواست آقای موسوی برای رفتن به بیروت محاصره شده و آوردن اسناد و پروندههای موجود در سفارتخانه را قبول کرد. به پیشنهاد حاج احمد و موافقت آقای موسوی، قرار شد تقی رستگار مقدم، مسئول واحد آموزش تیپ ۲۷ که معمولا در ایران مسئولیت رانندگی خودروی حاج احمد را به عهده داشت، هدایت اتومبیل سفارت را در سفر به بیروت جنگزده بر عهده بگیرد. همچنین کاظم اخوان عکاس و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی برای تهیه عکس و گزارش برای رسانههای گروهی ایران همراه ایشان باشد.
در ساعت 12:30 ظهر روز چهاردهم تیر ماه 61، اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان حين عزیمت به بیروت در یک پست ایست و بازرسی متعلق به شبه نظامیان مارونی حزب كتائب، (به فاصله 40 کیلومتری بیروت در جاده طرابلس - بیروت) متوقف شد و 4 سرنشین خودروی مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک، به همراه گارد لبنانی سفارت ایران دستگیر و توسط تروریستهای تحت امر رژیم تلآویو به گروگان گرفته شدند. ۲۶ ساعت پس از این واقعه، فالانژها اعضای گارد لبنانی سفارت ایران را آزاد و چهار گروگان عضو دیپلماتیک سیاسی - نظامی ایران را به نقطه نامعلومی منتقل کردند. این تعرض تروریستی و راهزنانه نسبت به اعضای یک گروه دیپلماتیک خارجی، طویلالمدتترین گروگانگیری سیاسی در تاریخ معاصر جهان به شمار میرود. هیچ کدام از مجامع جهانی و به اصطلاح مدافع حقوق بشر، واکنشی نسبت به این تعرض دیپلماتیک نکردند./
نظر شما