خبرگزاری شبستان،محمد هادی توکلی:عشق و محبت تنها به حصه خاصی از موجودات عالم تعلق ندارد بلکه از بالاترین و عالی ترین بلکه حقیقت هستی که خداوند متعال است گرفته تا نازل ترین مرتبه نظام آفرینش به این وصف متصف اند.
خداوند متعال، از خود با وصف محبت یاد کرده و در قرآن کریم یادآور محبتش به برخی از بندگانش می گردد و می فرماید: «یحبهم و یحبونه» و در جای دیگر توبه کنندگان را با «یحب التوابین» می نوازد و دیگر موضع اهل توکل را با «یحب المتوکلین» و ...حتی برخی از اسماء الهی مانند الودود، الحبیب، الشفیق و ... نشان از محبت الهی دارند.
هجویری در کشف المحجوب به وجه تسمیه محبت اشاره می کند و وجوهی را بر می شمارد که از جمله آنهاست:
... محبت مأخوذ است از «حِبّه» به کسر حاء و آن تخمهایی بود که اندر صحرا بر زمین افتد. پس حُبّ را حُبّ نام کردند از آن که اصل حیات، اندر آن است چنانکه اصل نبات، اندر حِبّ ؛ چنانکه آن تخم اندر صحرا بریزد و اندر خاک پنهان شود و بارانها بر آن میآید و آفتابها بر آن میتابد و سرما و گرما بر آن میگذرد و آن تخم به تغیر ازمنه متیغر نمیگردد محبت نیز اندر دل به تغیر محنتهای الوان متغیر نگردد
... و نیز گویند: مأخوذ است از «حَبابُ الماءِ» و غَلَیانُه عندَ المَطَر الشّدید، آن غلیان آبی بود اندر حال بارانی عظیم. پس محبت را حب نام کردند؛ «لانَّه غَلَیانُ القَلْبِ عند الإشتیاقِ إلی لِقاء المحبوبِ.» پیوسته دلِ دوست اندر اشتیاق رؤیت دوست مضطرب باشد و بی قرار؛ چنانکه اجسام به ارواح مشتاق چگونه باشند، دلهای محبان به لقای احباب مشتاق باشند و چنانکه قیام جسم به روح بود، قیام دل به محبت بود و قیام محبت به رؤیت و وصل محبوب بود .
اما عشق، محبت شدید و مفرط است و ابن عربی در فتوحات با اشاره به کریمه «والذین امنوا اشد حبا ًلله»، همین تعریف را از عشق می کند ».
نیست فرقى در میان حبّ و عشق «شام» در معنى نباشد جز «دمشق»
شیخ اشراق در رساله حقیقه العشق در وجه تسمیه آن می گوید که :
عشق را از عشقه گرفتهاند و عشقه آن گیاهیست که در باغ پدید آید درین درخت، اوّل بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآرد و خود را در درخت مىپیچد و همچنان مىرود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت مىرسد بتاراج مىبرد تا آنگاه که درخت خشک شود .
در قرآن عزیز نیز اگر چه لفظ عشق به طور صریح نیامده اما اشاراتی مانند «اشد حباً لله» و «قد شغفها حباً» دارد که حکایت از شدت محبت که همان عشق است می کند؛ اما در تعداد محدودی از روایات این لفظ به طور صریح به کار رفته است:
از میان آن روایات می توان به بیان امیرالمومنین (علیه السلام) اشاره نمود که حضرتش در مورد شهدای کربلا لفظ عشاق را به کار برده است و کربلا را «مصارع عشاق » معرفی می کند.
در روایتی دیگر در بیان عشق بهشت به جناب سلمان، حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند: «إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَعْشَقُ لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّة » [بهشت به سلمان عاشق تر است تا وی بدان]
در بیان بهترین بندگان هم امام صادق(علیه السلام) به نقل از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِه(الخ) » [بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و با وى هم آغوش شود و با قلبش آن را دوست بدارد و ...]
در مورد نسبت دادن عشق به مخلوقات و خداوند متعال نیز باید گفت:
در میان عشق برخی از مخلوقات به دیگری شکی نیست، اما در مورد عشق مخلوقات به حق تعالی اختلاف شده است، گروهی آن را روا دانسته و گروهی آن را انکار نموده اند، اما سخن صحیح را از فیض کاشانی بشنویم که خلاصه اش چنین است:
... گروهى از قاصران گمان کردهاند که نسبت عشق و محبّت به جناب الهى روا نیست از جمود طبع ناشى شده و بناى آن بر قصور است از شناختن جناب الهى، و معنى عشق نیست مگر فرط محبّت و استیلاى آن که در قرآن مجید از آن به شدّت حبّ تعبیر شده چنانکه مىفرماید: و الّذین آمنوا أشدّ حبّا للّه .
اما اینکه آیا حق تعالی متصف به عشق می شود یا نه؟پاسخ آن است که اگر عاشق بودن به معنای انفعال درونی باشد اطلاق آن به حضرتش جایز نیست زیرا ذات احدیت همه ی کمالات را بالفعل دارد و تغیّر در ذاتش راه ندارد.
در قسمت ها ی بعدی به بیان صفات عشق و هستی شناسی آن خواهیم پرداخت.
انتهای پیام/
نظر شما