به گزارش خبرگزاری شبستان، کتاب «اعجاز بیانی و تأثیری قرآن کریم»، نوشته سیدمحمدحسین جواهری به همت انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در دو مجلد روانه بازار نشر قرآنی شد. یکی از پرسشهای اساسی اعجاز قرآن «چرایی ناتوانی عرب در معارضه با قرآن» است. در یک فرایند و گزینش منطقی در برابر این پرسش یکی از دو پاسخ ذیل میتواند ارائه شود: نظریه صرفه یا اعجاز بیانی و تأثیری قرآن. با بررسی نظریه صرفه میتوان به نادرستی آن پی برد و ناگزیر اعجاز بیانی و تأثیری تنها گزینه برای پاسخ به این پرسش خواهد بود. اینک پرسش از چرایی ناتوانی به چیستی اعجاز بیانی و تأثیری قرآن و ریخت شناسی آنها تغییر و تحلیل مییابد؛ پرسشی که این دفتر عهدهدار پاسخگویی به آن است.
در اعجاز بیانی رویکرد اصلی بررسی ظواهر ادبی همچون بلاغت، نظم، سبک، کاربست واژگان و ... است و در اعجاز تأثیری سخن از گونههای مختلف، حضور و تجلی خالق متن در متن و چگونگی بروز و ظهور آن است و به طور کلی چیستی و چگونگی اعجاز بیانی و تأثیری و رابطه آن دو با یکدیگر، محورهای عمده پژوهش حاضر را به خود اختصاص داده است.
در مقدمه این کتاب آمده است: از زمان نزول قرآن، مردم عرب که آیات الهی را میشنیدند، بر اساس فطرت و زبان مادری خود بهخوبی و با تمام وجود به فرا بشری بودن آنها پی میبردند و برای درک چنین حقیقتی هیچگاه نیاز به حضور نزد استاد نمیدیدند. برخی نیز که در درونشان تعارضی بین خواهشهای نفسانی و دریافتهای درونی احساس میکردند، برای رهایی از چنین غوغایی به برخی کارشناسان خبره روزگار خود مراجعه میکردند. زبانشناسان مورد رجوع نیز برخی حقیقت را بهصراحت اعلام میکردند و بعضی که قلبشان بیمار بود، راه نجات را در تهمتهایی مانند سحر و جنون و مانند اینها مییافتند، لیکن خواسته یا ناخواسته به امتیازهای شگفتآور قرآن اعتراف میکردند.
مدتها مسلمانان نیازی به تدوین وجوه اعجاز نداشتند، اما عواملی زمینه طرح شبهات گوناگون درباره قرآن و مسائل پیرامونی آن را فراهم کرد. از سده سوم و شاید از ابوعثمان عمرو بن بحر معروف به جاحظ (۲۵۵ ق) نگارش اعجاز قرآن برای پاسخگویی به پرسشها و دفع شبهات و دفاع از قرآن آغاز شد. نخست نگارشها سطحی بود و نویسندگان رفته رفته دریافتهای خود را با ژرفاندیشیهای بیشتر، بهتر و دقیقتر تدوین کردند، اما همواره از نوعی ابهام در عین وضوح رنج میبردند؛ حقیقتی که بهخوبی درک میکردند، اما نمیدانستند چگونه بیان کنند. آنها با متنی در بالاترین مرتبه سهلممتنع روبهرو بودند و میکوشیدند به راز این شگفتی پی ببرند. نویسندگان اعجاز گاه به نظم قرآن میاندیشیدند و، چون آن را فراتر از نگارشهای بشری میدیدند، آن را وجه اعجاز میشمردند و گاه همین نگاه را در مورد سبک و جزء اینها و گاه نیز در جمع آنها میدیدند و این سرگردانی برای برخی به جایی رسید که به نظریههای ناسازگار و متناقض روی آوردند. در این میان، بر اساس منابع در دسترس، خطّابی نخستین کسی بود که در مسئله اعجاز به وجهی نو اشاره کرد. گویا او دستاورد پیشینیان خود در این باره را ـ که اعجاز بیانی خوانده میشود ـ فروتر از دریافتهای خود میدید؛ ازاینرو ضمن تأکید بر فرا بشری بودن نظم قرآن، پرده از حقیقتی دیگر برداشت؛ حقیقتی که با عنوان تأثیر قرآن طرح کرد و یادآور شد؛ فقط برخی افراد خاص به آن توجه دارند. البته او در تحلیل آنچه بر اثر دریافت درونی بدان رسیده بود، چندان توفیق نیافت و جز اشارهای کوتاه به برخی شواهد و ادله، در برابر سر آن حیران و سرگردان ماند.
بر اساس برخی گزارشها، پیش از خطّابی نیز نظریه تعلیلناپذیری اعجاز قرآن سابقه داشته است، نه آنچنانکه خطّابی بدان پرداخت، به بیان دیگر، نظریه تعلیلناپذیری هرچند بر تأثیر ویژه قرآن مانند تصریح خطّابی و شهرستانی و بسیاری دیگر، تصریح نمیکند، لیکن به مرحلهای از آن نزدیک میشود و برخی ویژگیهای مهم آن را بازگو میکند. ما با توجه به شناخت و اقرارهایی که از نوع نگرش آنها در مورد بیان قرآن در اختیار داریم، میتوانیم آن را بر اعجاز تأثیری تطبیق کنیم.
حسن بن محمد قمی ـ به گفته عبدالعلیم هندی ـ بر این باور بود که طبیعت این معجزه (قرآن) بهگونهای است که میتوان به آن وقوف یافت، ولی نمیتوان آن را وصف کرد. نظری که بعدها باقلانی و سکاکی بدان گرایش یافتند. سکاکی ابتدا به امکان تعلیل اعجاز و بیان وجه آن روی آورد و بلاغت و نظم را طرح کرد ـ که دانشمندان پیش از او نیز به آنها توجه داشتند ـ، اما در نهایت از این روش روی گردان شده، آن را «مما یدرک و لا یوصف» معرفی کرد: «بدان که اعجاز قرآن امری است درک شدنی نه وصفشدنی؛ مانند استواری وزن در شعر که قابل درک است نه قابل وصف؛ و درک کننده اعجاز نزد من همان ذوق سالم است و راه دستیابی به ذوق سالم، در محضر این دو علم [معانی و بیان] بودن است» او در توضیح سخن خود پس از نقل نظریات دیگر و نقد آنها آورده است: «پنجمین قول چیزی است که اصحاب ذوق درک میکنند و از جنس فصاحت و بلاغت است و راهی به آن نیست مگر تلاش طولانی در دو علم معانی و بیان به ضمیمه جان مستعدی که خدای تعالی ارزانی کرده باشد ...»
از دانشمندان قرن پنجم، عبدالقاهر جرجانی نظم قرآن را وجه اعجاز دانسته، بر آن تأکید فراوانی دارد، اما او نیز درک آن را تا حدی به ذوق و احساس روحی و کثرت آگاهی از کلام عرب ارجاع میدهد، نگرشی که از سخنان سکاکی نیز به نوعی استنباط شد. افزون بر نظریه نظم و بلاغت ـ که در آثار برخی نویسندگان نامدار اعجاز به نوعی وصفناپذیری انجامیده ـ در باره نظریه صرفه نیز ـ که در قرون نخستین طرفدارانی بهویژه از معتزله داشته است ـ از بررسی اقوال طرفداران آن میتوانیم به این نکته دست یابیم که وجود تأثیر ویژه و وصفناپذیر قرآن و سیطره آن بر دیگر وجوه اعجاز، عامل گرایش دستکم برخی به این نظریه بوده است؛ کسانی که برای توجیه چرایی اعجاز قرآن نتوانستند به نظریههای موجود قناعت کنند و ناگزیر به اموری متناقض تمسک جسته و همزمان سخن از اعجاز بیانی و صَرفه راندند. چنین رفتاری را میتوان در آثار رمّانی، خفّاجی، فخر رازی، سید مرتضی و برخی دیگر، البته با لحاظ تفاوتهایی، ردیابی کرد.
در قرن هشتم، ابنکثیر یکی از وجوه اعجاز را تأثیر آن بر نفوس دانست، هرچند آن را در سایه بلاغت قرار داد. پس از او ابنخلدون نیز به نظریه تعلیلناپذیری گرایش یافت و اعجاز قرآن را «مما یدرک و لا یوصف» دانست که صاحبان ذوق عربی را تحت تأثیر قرار میدهد. نظریه اعجاز تأثیری همچنان ادامه یافت و در آثار مشاهیری همچون سیوطی جایگاهی مستقل به خود اختصاص داد. این دو تقریر از نظریه اعجاز تأثیری در قرون بعدی و نوشتههای برخی دیگر نیز حضور یافت و رفتهرفته، ولی گاه با چراغ خاموش راه خود را باز کرد. نویسندگان اعجاز هرچند دامنه وسیعی از بحث را به آن اختصاص ندادند، لیکن بر آن تأکید کردند و این روند همچنان ادامه یافت.
در قرن چهاردهم، شاهد افزایش کمی طرفداران اعجاز تأثیری نسبت به قرون گذشته و افزایش تنوع تفسیرهای کیفی آن هستیم. در این قرن، نویسندگان بیش از پیش به چیستی و چگونگی این وجه اعجاز و تفکیک آن از اعجاز بیانی توجه نشان دادند و در برخی آثار تلاش شد برای آن ساختاری ارائه شود. نمونه چنین جهشی را میتوان در آثار هبةالدین شهرستانی یافت. بیمورد نیست اگر ادعا شود کسی به مانند شهرستانی بر جذبات روحی قرآن تأکید نکرده است. او پس از برشمردن وجوهی که گذشتگان برشمردهاند، راز اصلی اعجاز را جذبات روحی قرآن دانست، اما اذعان کرد که نمیتواند آنچه را با تمام وجود دریافته است، مستدل ارائه کند. البته این نظریه طرفدارانی از گذشتگان نیز دارد، ولی به نظر میرسد کسی مانند او بر آن تأکید نداشته است. سیدقطب، زرقانی، رافعی، خطیب، معرفت، مطهری، غزالی، فرید وجدی و برخی دیگر نیز هر یک به سهم خویش و با بیانی، به این وجه اعجاز توجه کردهاند.
از ویژگیهای دیگر تبیین اعجاز تأثیری در قرن چهاردهم میتوان به بررسی عوامل آن بیش از آنچه تا پیش از این قرن بیان شده بوده، اشاره کرد. چنین ساختاری را میتوان در برخی مقالات یافت که در ادامه معرفی میشود. ناگفته نماند که در این قرن باوجود همه تلاشها و دستاوردها، این نگاه زیبا که با تکامل تحقیقهای متن پژوهی قرآن حضور و ظهوری بیشتر یافت، گاه با تلخی نگاههای کوتاه در هم آمیخت و به جای اینکه گامی به جلو داشته باشد، گامی پس کشید! این قرائتهای ناقص و ناراست بدون تأمل لازم، بنای خود را بهزعم خود بر ویرانههای دیگر وجوه اعجاز استوار کردند. این جریان ادامه یافت و آرای متشتّت اندک اندک رو به فزونی گذاشت تا آنجا که تحقیقی در این حوزه را بایسته کرد.
علاوه بر روند یاد شده، برخی نویسندگان کتابهایی در گردآوری شواهد و مصادیق اعجاز تأثیری تألیف کردهاند که روشی ترویجی دارند؛ مانند «قَتلی القرآن (اَلَّذینَ سمعوا القُرآنَ و ماتوا بِسماعه)» نوشته ثعلبی که اخیراً ترجمه و منتشر شده است، نمونههایی از نفوذ و تأثیر قرآن، کریمی جهرمی؛ تأثیر قرآن در جسم و جان، صالحی حاجی آبادی؛ و. در حوزه مقالات نیز تاکنون ـ بر پایه جستجوی نگارنده ـ دو مقاله درباره اعجاز تأثیری با عنوان «الاعجاز التأثیری للقرآن الکریم» تدوین شده که یکی نوشته محمدعطا احمد یوسف و دیگری نوشته عبدالکریم علی عبدة الفهدی است. کتابهای دیگری نیز با عناوین «وجدانی»، «نفسانی» و مانند آنها منتشر شده که به مباحث روانشناسی ارتباط دارد و جزو منابع اصلی موضوع این نوشتار به شمار نمیروند، هرچند در تدوین برخی مباحث مقدماتی، گاهی مورد رجوع بودهاند؛ مانند «الاعجاز الوجدانی فی القرآن» نوشته عاید طه ناصف.
یادآور میشود؛ کتاب «اعجاز بیانی و تأثیری قرآن کریم» به قلم سیدمحمدحسن جواهری به نگارش درآمده و انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آن را در دو مجلد به بهای ۴۵ هزار و ۲۷ هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما