سیدمحسن مدرسی، دوست و همکار شهیدتندگویان در گفت و گو با خبرنگار شبستان بااشاره به دوران آشنایی و دوستی دیرینه اش با شهید تندگویان گفت: آشنایی من با شهید برمی گردد به دوران کودکی، زمانی که در محله خانی آباد همسایه بودیم. جواد از همان دوران کودکی پاک و ساده زیست و خانواده دوست بود.
وی ریشه ساده زیستی شهید تندگویان را در خصلت درونی و تربیت خانوادگی و وجود یک مربی خوب می داند و در ادامه می گوید: جواد تندگویان بر سر درس مرحوم محمد تقی جعفری و آیت الله وحیدی خراسانی می نشست و از مباحث این علما استفاده می کرد.
مدرسی بااشاره به ارتباط عمیق و معنوی شهید تندگویان با خانواده اش گفت: جواد تقریبا ماهی یک بار به خوابم می آمد؛ یک شب در عالم رویا به آغوش کشیدمش، مانند کسی که احساس درد داشته باشد، ناراحت بود. علتش را جویا شدم، دست گذاشت پشت سرش. گفت، سرم درد می کند.
روز بعد با خبرم شدم جمجمه هدی به خاطر برخورد با سرامیک شکسته است. در واقع این خواب را زمانی دیدم که تازه از جبهه به تهران آمده بودم. از طرف یکی از دوستان باخبر شدم، هدی در بیمارستان شهدای تجریش بستری است. باید بگویم برخلاف آنچه در "سریال جاودانگی" نشان داده شد، هدی هیچ وقت تصادف نکرده بود.
وی تصریح کرد: این ارتباط قوی و روحانی شهید با خانواده، مربوط به قبل از شهادت ایشان می شود. در واقع زمان طولانی از اسارت ایشان نمی گذشت، شاید حدود یکسال بود که این حادثه برای هدی اتفاق افتاد.
این کارمند سابق وزارت نفت بااشاره به درجات معنوی شهیدتندگویان، خاطرنشان کرد: ارتباط من با جواد خیلی نزدیک و صمیمی بود. حتی در عالم خواب احساس می کردم به جایگاه معنوی و عرفانی عالی رسیده است.
مدرسی که خود از یادگارهای دوران دفاع مقدس است، در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت داشت و جزء لشگر 27 محمدرسول الله بود و از سال 39 مبارزات خود بر ضد طاغوت را آغاز کرد.
جواد راضی نبود کوچک ترین خدشه ای به انقلاب وارد شود
مدرسی بااشاره به خاطرات دوران مبارزاتی خود و شهید تندگویان در سال های قبل از انقلاب، گفت: از حدود سال 45 که با هم همکلاس و مدرسه شدیم. در تظاهرات مبارزه علیه شاه شرکت می کردیم. در جریان واقعه 17 شهریور از آن جا که منزل ما نزدیک میدان شهدا (ژاله) بود، با کمک های اولیه و دادن لباس های مبدل به تظاهرات کننده ها سعی در گمراه کردن نیروهای ساواک داشتیم.
مدرسی از خاطرات بعد از انقلاب گفت که با شهید تندگویان و آقای بوشهری، مسئول پاکسازی وزارتخانه از وجود وابستگان به رژیم شاه و نیروهای معاند با انقلاب بودند، خاطره ای که نشان از عمق مردانگی و جاودانگی شهید تندگویان دارد.
مدرسی ادامه داد: زمانی که در وزارتخانه با جواد و تعدادی از دوستان مشغول شناسایی و پاکسازی وزارتخانه از وجود افراد وابسته به رژیم شاه و معاند انقلاب بودیم، زنی به دیدارمان آمد که خود را همسر یکی از این افراد معرفی کرد. گفت، بعد از اینکه فهمیدم همسرم در تمام این سال ها بدون اطلاع من، مشغول چه فعالیتی بوده، با تصمیم خانواده تقاضای طلاق دادم و از این مرد جدا شدم.
مدرسی افزود: از صحبت و رفتار زن متوجه شدم، از نظر مالی و تأمین زندگی دچار مشکل شده است. از جایی هم که منافقین به شدت در پی جذب نیرو بودند، احساس خطر کردم که اگر از این زن حمایت نکنیم، احتمال دارد با تطمیع منافقین جذب گروه شود. این ماجرا را به جواد خبر دادم. شهید تندگویان که در جلسه بود، فورا جلسه را ترک کرد و صحبت های این زن را شنید. بعد هم قرار شد، یک مستمری از خود وزارتخانه برای این خانواده تعیین شود تا زمانی هم که در وزارت خانه مشغول بودم این مستمری مرتب به حساب آن ها واریز می شد. این ماجرا قبل از وزارت جواد اتفاق افتاد.
وی اظهارداشت: جواد راضی نبود کوچک ترین خدشه ای به انقلاب وارد شود یا حرکتی انجام دهد که به نفع دشمن و منافقین باشد.
دوست و همراه شهید تندگویان بااشاره به خاطره ای از دوران وزارت شهید ادامه می دهد: جواد تندگویان تنها 5 هفته وزیر نفت بود با این حال 3 بار به مناطق جنوب سفر کرد. دقیقا زمانی که آبادان در محاصره دشمن قرار داشت. بارها به او می گفتیم در این موقعیت که هدف دشمن بمباران پالایشگاه است، به منطقه نرود اما همچنان مصرانه به خاطر وضعیت ساماندهی به کارکنان پالایشگاه به منطقه سفر می کرد. می گفت برای تقویت روحیه کارکنان می روم، اگر پالایشگاه خالی باشد به دست دشمن می افتد.
مدرسی اضافه کرد: زمانی که جواد مسئول مناطق نفتی بود، مدام به منطقه سرکشی می کرد. حتی در یکی از سفر های خود به آبادان، مهدی پسر 5 ساله خود را همراه برده بود. به خاطر دارم وقتی فرودگاه آبادان را بمباران کردند، جواد در آنجا حضور داشت حتی از قربانی کردن پسر خرسالش واهمه ای نداشت.
با دیدن این صحنه بی اختیار به یاد امام حسین (ع) و علی اصغر(ع) افتادم. باید بگویم این کار خیلی گذشت و مردانگی می خواهد. جواد در سفر به مناطق جنوب هیچ محافظ همراه خود نداشت.
تندگویان گاهی با یک موتور ساده به وزارتخانه می آمد
این کارمند سابق وزارت نفت دوران جنگ تحمیلی، درباره رفتارهای خاص شهید تندگویان در دوران وزارتش گفت: گاهی می شد حتی با یک موتور ساده بر سر کار می رفت، کارمندان وزارتخانه باورشان نمی شد وزیر یک کشور تا این حد ساده زیست باشد.
بارها در صحبت مطالبی می گفت که موجب تعجبم می شد. حرف هایی که نشان از بی توجهی او به دنیا داشت.
مدرسی با یادآوری سفر آخر شهید تندگویان به آبادان گفت: تا لحظه آخر قرار بود برای این سفر همراه جواد باشم که درست جلوی در آسانسور وزراتخانه این همسفری لغو شد. از آنجا که بسیاری از دوستان ازجمله آقای بوشهری با جواد همراه بودند، به من توصیه کرد، برای ساماندهی کارها در تهران بمانم. از زیر قرآن ردشان کردم و این آخرین باری بود که جواد را دیدم. خاطرم هست که سفارش کردم مراقب باش، یک وزیر نفت بیشتر نداریم. با شوخی جوابم را داد که بادمجان بم آفت ندارد، نگران نباش.
هر لحظه از این گفت و گو، لحظات با او بودن را برایش زنده می کند؛ زمانی را به یاد می آورد که جواد از بی طاقتی اش گفته بود و اراده اش برای شهادت، گفته بود فکر می کنم عرش من جای دیگری است.
وی خاطرنشان کرد: براساس اطلاعاتی که دشمن از ورود وزیر نفت ایران به منطقه داشت، با کمین بر سر راه جمع ایرانی موفق شد، آن ها را به اسارت درآورد. براساس خاطرات همراه شهید تندگویان و شاهد عینی این ماجرا یعنی آقای بوشهری، ابتدا دشمن قصد داشت بعد از قتل آن ها همه این افراد را در یک گور دسته جمعی دفن کند. اما جواد از قصد آن ها مطلع می شود و بی درنگ خود را وزیر نفت ایران معرفی می کند و مهاجمان از کشتن آن ها منصرف می شوند. دست آخر همگی آن ها به اسارت درمی آیند.
سریال جاودانگی دور از واقعیات زندگی شهید تندگویان است
مدرسی بااشاره به سال ها چشم به راهی دوستان و خانواده برای بازگشت جواد گفت: تا سال 70 پیگیر وضعیت ایشان بودیم، یعنی تا چند ماه قبل از اعلام خبر شهادتش. در واقع شهادت ایشان به قطعیت مشخص نبود. حتی زمان که اسرا آزاد شدند، به امید بازگشت جواد، منزل را چراغانی کردیم اما آقای آقازاده به من گفت این کار را نکنید، خبر موثقی نداریم. که ما چراغانی را باز کردیم. حتی نامه ای هم منتسب به ایشان به دستم رسیده بود که نشان از حیات او داشت. اما چند ماه بعد که خبر شهادتش منتشر شد، پدر شهید تندگویان برای تحویل جسد شهید به عراق رفت.
دوست و رفیق سال های دور شهید تندگویان در نگاهی انتقادی به شیوه پرداختن به زندگی شهدا می گوید، باید توجه داشته باشیم آنچه که هست را بگوییم. چه این گفته از طرف خانواده های شهدا باشد، چه از زبان دوستان و همرزمان آن ها. آنچه که هست را منتقل کنیم. باید از نگاه افراطی بپرهیزیم.
مدرسی با انتقاد از سریال "جاودانگی"، شیوه پرداختن به زندگی شهید تندگویان در این سریال را دور از واقعیت توصیف کرد.
سید محسن(محمد) مدرسی در بین همه دوستان و همکاران شهید تندگویان به لحاظ جغرافیایی نزدیکترین فرد به آن بزرگوار بود. مدرسی در محله خانی آباد تهران بزرگ شد و خانه شان تنها یک کوچه با منزل پدری شهید مهندس تندگویان فاصله داشت.
شایان ذکر است، 25 آذر ماه، روز تجلیل از شهید تندگویان، وزیر نفت پیشین جمهورى اسلامى ایران در دولت شهید رجائی نام گرفته است، در چنین روزى در سال 1369 تندگویان در زندانهاى بعثى عراق به شهادت رسید. به همین مناسبت، هر سال در این روز یاد این وزیر بسیجى را که با رشادت در اسارت، حماسهاى بزرگ آفرید، گرامى مىداریم.
پایان پیام/
نظر شما