خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ نامش «گیّه مَرِتَ» بود، نامیرایی که درد نیستی را به جان خرید تا لذت زندگی و حیات را برای انسان به ارمغان بیاورد. «کیومرث»، نخستین پیش نمونه انسانی، در اسطورههای ایرانی است که جهان را بدرود گفت تا «مشی» و «مشیانه»، نخستین زن و مرد ایرانی از زمین برویند، بسان «ریواسی».،بلند بالا و همسان، هم اندازه و هم کفو. رُسته از نجد ایران و به گفته ی کتاب «بُندَهِش» (آغاز آفرینش، کتابی برجای مانده از زبان پهلوی)، با گره زدن سبزههای نورسته از زمین، پیوند زندگی مشترکشان را جشن بگیرند، آنهم در سیزدهمین روزی که سرزمین پارس، نحوست خود را با رفتن به دامان طبیعت، بدر میکرد و هر آنچه بدی و بیماری و درد است، به آب روان میسپرد.
به گفته زنده یاد «مهرداد بهار»، مترجم «بندهش» تمام رمز و راز قداست نوروز در همین است که آغاز سال جدیدش، با سبز کردن دانهها بر سر سفره هفتسین گره خورده تا از ایزدان و ایزد بانوان یاری بجویند تا بیماری و قحطی را از سرزمین کم آبی که معیشتش وابسته به کشاورزی است، دور کند و از تفتیدگی و بی بری نجات دهد.
امسال اما، گره زدن سبزهها در دامان طبیعت و انداختن هفت سنگ به آب روان، نه تنها برآورده کردن آرزوها نیست، که خود آغاز خشکاندن آرزوهایی است که امید به بهتر شدن شرایط دارد. بهبودی شرایط اما، تنها گره بر آرزوهای «سبز» نیست که باید همت گمارد بر بستن درب خانههایی که «دل» به بیرون رفتنش ترغیب میکند.
هر سال در پایان تعطیلات نوروزی، با رفتن به دل طبیعت و فروبردن هوای بهاری به ریهها سرشار از زندگی میشدیم اما امسال رفتن به کوه و دشت و دست بردن در آب روان، بهجز ریههایی که به سرفه بنشیند و آرزوهایی که تبخیر شود، ارمغان دیگری ندارد.
آیا امسال ایرانیان میتوانند عادتهای خو گرفتهشان را ترک کنند و نخسی در خانه نماندن را با در خانه ماندن به سلامت طی کنند؟! عادتهایی که هزاران سال است با خود همراه داشتهایم و اسطورههایی که پایان هزاره جهان را در سیزدهمین روز هشدار داده بود و به دامان طبیعت میرفتیم تا مام زمین پناهمان باشد.
این روزها که ویروس کرونا، به «در خانه ماندن» مجبورمان کرده، فرصت خواندنهای اجباری هم به اندیشهورزی مان افزوده است. شاید بتوان گفت، رمان«طاعون» بیش از هر زمان دیگری با این ویروس جهانگیر خوانش شده است. با مطالعه آن میتوان عمیقا فهمید که چقدر ترک کردن عادتهایی که با آن خو گرفتهایم سخت است و با وجود مشاهده بیماری و مرگ در نزدیک خود، هنوز باورش نداریم و یا نمیخواهیم باور کنیم که مرگ تنها برای همسایه نیست.
«آلبر کامو» شاید نمیدانست که ۷۳سال بعد چگونه کتابش با شیوع یک ویروس جدید و نه طاعون، بارها بازخوانی میشود، ولی خوانندگانش دوباره غافلگیر میشوند :« در دنیا همانقدر که جنگ بوده طاعون هم بوده است. با وجود این، طاعونها و جنگها پیوسته مردم را غافلگیر میکنند.»
با این حال چقدر روزگار ما به سال ۱۹۴۷ شبیه اند: «راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن شهر چگونه کار میکنند، چگونه عشق میورزند و چگونه میمیرند.» با وجود اینهمه اخبار مرگ و بیماری و آب و هوای مطلوب شهر نه چندان بزرگ ما، باز هم مردم با «گیجی و داغی» به سرکار و بازار و خرید میروند تا لابه لای زندگی بیمار شوند و «بلا را باور کنند» زیرا با وجود از دست رفتن بسیاری از زحمت کشان کادر پزشکی، بسیاری « هنوز بیماری را واقعاً نپذیرفتهاند. بیشتر مردم، بخصوص نسبت به آنچه عادتشان را بر هم میزند یا مزاحم منافعشان میشود حساسیت دارند.»
بهزودی تعطیلات نوروز به تمامی پایان میپذیرد، اما بعید است جریان کسب و کار زندگی به حالت عادی برگردد. آنچه در این بین مهم است، چگونگی تغییر عادات و سبک زندگی و کسب و کار به شکلی است که کمترین خطر را برای همنوع به همراه داشته باشد.
نظر شما