خبرگزاری شبستان: در آموزه های اسلامی بسیار خوانده ایم از عباداتی که برای صاحبان خود را از اجر هیچ نصیبی نمی گذارند. فروتر از این، عابدانی هستند که عبادت و نیایش آن ها نه تنها اجری و پاداشی به همراه نخواهد داشت، که چه بسا همان عمل عامل فروکاهیده شدن آن ها در بعد من الله باشد.
شاید بتوان چنین تصویری را در مقوله عزاداری بر سید الشهداء (ع) به تصویر کشید. هر چند نوشتار اصلا در جایگاهی نخواهد بود که بتواند درباره عزاداری فرد یا گروهی بر حضرت ایشان داوری یا ارزشگذاری کرده و یا حتی در نقاط قوت و ضعف آن اظهار نظر نماید؛ اما آنچه در ادامه می آید، اجمالا درنگی کوتاه در امری است که امروزه به نام عزاداری حضرت سیدالشهداء مرسوم و متداول است.
هدف این سطور صرفا این خواهد بود تا پرسشی را در این بپروراند و اذهان خواننده را هر چند برای مدتی کوتاه به تامل در این حوزه وادارد.
اهمیت عزاداری بر حضرت سیدالشهداء (ع)
از خلقت آدم تا زمان وقوع حادثه کربلا، جریان شهادت سرور و سالار شهیدان به طرق مختلف مطرح گردیده است. برای آن امام همام، انبیا و امامان گریسته و یا متألم شده اند و از ضجّه فرشتگان و بُکای آنان در کتب مشهور سخن به میان آمده است.
صحابه بزرگوار پس از آگاهی از حوادثی که در اینده اتفاق خواهد افتاد، برای امام حسین(ع) گریه کرده اند، با اینکه آن امام هنوز به دنیا نیامده بود.
بعد از وقوع حادثه کربلا، اولین کسانی که این مصیبت عظمی را با چشمانی اشکبار گزارش می کردند، حضرت سجاد(ع) و زینب کبرا(س) و سایر بازماندگان بودند.
آنان در کنار اجساد، بازار، کنار دروازه ها، مجالس عمومی، در سجده و در جمع نمازگزاران و گاهی در حضور حاکمان ستمگر به بیان مصائب مبادرت می ورزیدند. امام سجاد(ع) 25 سال سوگوار عاشورا بود تا آن را زنده نگه دارد. امام محمد باقر(ع) در واقعه عاشورا حضور داشت و ذکر مصیبت عاشورا و عزاداری در صحرای عرفات را توصیه می کرد. ائمه بعدی و سپس پیروان صادق آنان نیز بر این امر تأکید داشتند.
اهمیت عاشورا به اندازه ای است که نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنّت نیز عزاداری می کنند و حتی پیروان ادیان و مذاهب الهی نیز برای سوگواری آن حضرت احترام قائل اند و برای تشکیل مجالس مبادرت می ورزند.
علاوه بر این، اهمیت زنده نگاه داشتن این ماجرای عظماء به اندازه ای است که در جریان آن، هماره بر تحریک عواطف تاکید شده است و این عزاداری به همین شیوه و سبک حتی سنتی آن، نه تنها نباید کنار گذارده شود، بلکه هر روز باید بر شور و شین آن افزوده گردد.
سوگواری در فقدان یک عزیز، هم یک امر طبیعی و عاطفی است و نشانه فعّال بودن احساسها و عواطف بشری در یک انسان و جامعه است، هم در مورد اهل بیت پیامبر یک «دستور دینی» است. هر چند برخی از کج فهمان، در اذهان مردم شبهه می آفرینند و این اصل را زیر سؤال می برند، امّا عمل پیامبر اسلام، و امامان شیعه و توصیه های مکرّر آنان نسبت به گریستن بر سید الشهدا و یادکردن مصائب خاندان پیامبر و عزاداری برای آنان و مرثیه سرودن برایشان، زداینده هر شبهه در این زمینه است. رسول خدا (ص) که دارای عواطفی سرشار بود، وقتی پسر کوچکش ابراهیم در حال جان دادن بود، حالت گریه یافت و چشمانش پر از اشک شد، آنگاه فرمود: چشم، اشکبار می شود و دل اندوهگین می گردد، ولی سخنی نمی گویم مگر آنچه موجب رضای خدا باشد و ما به خاطر تو، ای ابراهیم، محزونیم.
به فرموده امام صادق(ع): وقتی خبر شهادت جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه (در جنگ موته) به پیامبر خدا(ص) رسید، از آن پس هرگاه وارد خانه می شد، بر آن دو شهید بسیار و بشدّت می گریست و می فرمود: این دو با من هم سخن و همدم و انیس بودند و هر دو رفتند.
پس گریه بر شهید و غم برای فقدان یک عزیز، کاری انسانی و مقدس و ارزشمند است که در سیره پیامبر اکرم نیز وجود داشته است. گریه بر سالار شهیدان، حضرت ابا عبداللّه(ع) در این میان نقش ویژه تری داشته و ائمّه معصومین، بر آن تأکید بسیار می کردند.
به نقل امام باقر(ع): امیر المؤمنین(ع) با دو تن از یارانش از «کربلا» گذر کرد. هنگام عبور از این سرزمین، چشمانش اشک آلود و گریان شد، سپس فرمود: اینجا مرکب هایشان بر زمین می خوابد، اینجا محلّ بار افکندن آنان است و اینجا خونهایشان ریخته می شود، خوشا به حال تو ای خاکی که خون دوستان بر روی تو ریخته می شود.
این در حالی بود که بیش از بیست سال به واقعه کربلا مانده بود و امام از شهدای سرزمین نینوا یاد کرد و برای آنان اشک ریخت.
حضرت فاطمه زهرا(س) نیز قبر حضرت حمزه سید الشهدا را زیارت می کرد، اصلاح می نمود، علامت می گذاشت و هر دو سه روز یک بار، قبور شهدای اُحد را زیارت می کرد، کنار مزار، نماز می خواند، می گریست و دعا می کرد وهر جمعه قبر حضرت حمزه را دیدار کرده و نزد آن می گریست.
امام باقر(ع) به کسانی که نمی توانند روز عاشورا به زیارت سیدالشهدا در کربلا بروند، دستور می دهد که در خانه ها برای امام حسین(ع) گریه و ندبه کنند و اهل خانه را هم به گریستن و اقامه سوگواری برای آن حضرت سفارش کنند و چون به یکدیگر می رسند، به هم تسلیت و تعزیت در این مصیبت بگویند.
سابقه عزاداری و سوگواری بر مظلومیّت خاندان پیامبر، بسیار دیرینه است. خود پیامبر و حضرت علی و فاطمه زهرا و فرشتگان و کرّوبیان و جنّ و انس بر مظلومیّت «آل اللّه » گریسته و مجلس عزا برپا کرده اند. انبیای گذشته هم که پیش از به وقوع پیوستن حادثه عاشورا و مصائب خاندان پیامبر می زیستند، چون از این ماجراها آگاه شدند، اشک ریختند.
رسول خدا(ص) خطاب به دخترش حضرت فاطمه فرمود:
«یا فاطِمةُ! کُلُّ عَینٍ باکیةٌ یوم َالقیامةِ الاّ عَیْنٌ بَکَتْ عَلی مُصابِ الحُسینِ، فانّها ضاحِکَةٌ مُستْبشِرةٌ بِنَعیمِ الجَنّةِ.»
«دخترم فاطمه جان! روز قیامت، هر چشمی گریان است، مگر دیده ای که در مصیبت و عزای حسین ـ علیه السلام ـ گریسته باشد، که آن چشم در روز قیامت خندان است و به نعمتهای بهشتی مژده داده می شود.
از این گونه احادیث، در منابع حدیثی بسیار است، که همه تشویق به عزاداری و گریه و مرثیه گویی، احیای یاد، رفتن به زیارت و غمگینی در راه مصیبتهای آن مظلومان است و بیان ثوابهای بی شمار این سنّت دینی، که نقش مهمّی در زنده نگهداشتن فکر و فرهنگ آن خاندان داشته و دارد و عامل استواری در پیوند نسل امروز، بویژه جوانان، با آن الگوهای پاکی و پارسایی و جهاد و شهادت و فداکاری در راه حق است، چرا که اشک، خون می سازد و مجاهد و مبارز و شهید می پرورد.
دلی که به حسین بن علی و اهل بیت پیامبر، عشق ورزد، بی شک در سوگ آنان هم می گوید و با این گریه، مهر و علاقه درونی خود را نشان می دهد و با عزاداری در سوگ آنان، تجدید بیعت با کربلا و فرهنگ شهادت و امضای راه خونین شهیدان را ابراز می دارد.
عزاداری، وسیله یا هدف؟!
وقتی ابزاری برای انجام کاری ساخته می شود، یا وسیله ای برای ایفای نقشی پدید می آید، غفلت از جنبه ابزاری بودن و اصالت دادن به یک وسیله، فراموشی یا تباهی هدف را در پی دارد. درقلمرو فرهنگ و آداب و سنن اجتماعی، ملی و مذهبی نیز این اصل صادق است. آفت وقتی دامنگیر فرهنگ عمومی جامعه می شود که «وسیله » به تدریج تبدیل به «هدف » شود و «پل عبور»، به «اقامتگاه دائمی » تغییر یابد.
بصیرت دینی و شناخت ژرف از فرهنگ دینی، سبب می شود که این آفت،به بافتهای عقاید و آداب و رسوم دینی راه نیابد. «پوسته » و«مغز» یا به تعبیر دیگر «شکل » و «محتوا» حتی در فرائض وسنن و عبادات و مناسک و شعائر هم قابل طرح و تامل است.
مگر نه اینکه «نماز»، اگر فاقد حضور قلب و توجه باطنی و ادب عبودیت و درک عاشقانه و عابدانه باشد، خاصیت بازدارندگی ازفحشا و منکر را از دست می دهد و به یک سری حرکات و اذکار فاقدروح تبدیل می شود؟ و مگر نه اینکه اگر «روزه »، ثمره تقوا وتربیت روحی و تقویت ایمان و انگیزه و اراده را پدید نیاورد،برای روزه دار جز تحمل رنج عطش و گرسنگی چیزی نیست؟ و مگر نه اینکه اگر «حج »، تمرین عبودیت و خلوص و اطاعت نباشد و«زیارت »، زائر را به حجت الهی نزدیک نسازد و خشوع قلبی پدیدنیاید، از آن هدف مورد نظر فاصله گرفته است؟
این جمود بر ظواهر و وایستایی در قالب ها و شکل ها و ره نیافتن از پوسته و قشر به مغز و لب و لباب، در دستگاه ابا عبد الله الحسین (ع) و سنت عزاداری و نحوه اقامه ماتم بر سید مظلومان و عترت رسول نیز می تواند این «سنت حسنه» را از تاثیر لازم بیندازد و آن را تا حد کارهایی سطحی و حرکاتی نمایشی و تقلیدی تنزل دهد.
این مظلومیت مضاعفی برای «عاشورا» است. راستی ... چه کسانی با شهدای کربلا همدلی دارند؟ عزاداری مطلوب کدام است؟
شیوه های رایج در سوگواری و مدح و مرثیه که بعضا خالی از بدعت هم نیست، تا چه حد با آن «فلسفه عزاداری » که مورد نظرامامان معصوم بوده است، همخوانی دارد؟
وقتی اهل بصیرت ودردمندان دل آگاه، از بیم عوام نتوانند یا نخواهند به آن «وجه مطلوب » در این مراسم پای فشارند، عواقبی چون سطحی بارآمدن مردم یا عوام زده شدن برنامه های تبلیغی و مجالس حسینی طبیعی است! چه کسی سوگوار اباعبدالله الحسین(ع) است؟ آنکه فریادهای مصنوعی سر می دهد ولی دیده ای خشک و جامد دارد، یاآنکه آرام همچون شمع می سوزد و چشمه اشک بر چهره اش جاری می شودو روحش تلطیف شده، احساس قرابت با کربلا و عاشورا می کند و خویش را سبک شده و آرامش یافته می یابد؟
حتی علم و کتل و زنجیر ودسته و هیئت و... اگر سوگواران را چنان به «خود» مشغول سازدکه به جای «هادی » بودن به سرچشمه گرم و جوشان و ایمان خیزعاشورا، به «عایق » تبدیل شود و شور و عشق را از خود عبورندهد و دست و دل عزادار را به صحن و سرای «جوهره کربلا» و«هویت عاشورا» نرساند، این نیز مصیبتی دیگر است. در دستگاه حسینی، ما بیش از «حنجره گرم » و «صدای خوب »، به «معرفت عمیق » و «خلوص در عمل » نیازمندیم. درست است که اهل بیت،کریم و بزرگوارند، ولی با گذشت این همه قرن از مظلومیتشان دیگر وقت آن نیست که هنوز هم مکتبشان مظلوم و مهجور بماند وخورشید «فرهنگ اهل بیت »، در محاق برخی سطحی نگری ها و عوام زدگی هارنگ ببازد.
کیست که از جایگاه و اهمیت کار مرثیه سرایان و مداحان مخلص بی خبر باشد؟ از آن طرف هم کیست که از انزوای منبر و وعظ وارشاد و تحت الشعاع قرار گرفتن نسبت به «صدا» و «حرکات » و... دلخون و افسرده نباشد؟ بزرگان ما یکی از برکات نهضت حسینی را پدید آمدن سنگر تبلیغ و منابر حسینی و مجالس وعظ دینی ومعرفت آموزی نسبت به احکام شرع و حلال و حرام می دانند. حیف نیست که این سنگرها خالی و خلوت شود و هر جا که بوق و کرنا وساز و سرنا بیشتر و بلندتر بود، گرمتر و پر مشتری تر باشد؟
اگر کسی نماز ریایی یا بی روح بخواند، درمان آن ترک نمازنیست، بلکه رهنمون شدن به سوی نماز با واقعیت است. اگر کسی زائر بی بهره و خاصیت است، علاجش ترک مزار و زیارت نیست، بلکه افزایش بار معلومات و معرفت است. در مساله سنت عزاداری هم اگر رگه هایی از ناصوابی و جلوه هایی از پوسته گرایی و غفلت ازجوهره و مغز دیده می شود، عاقلانه و صحیح، تصحیح شیوه است وبینش، نه تعطیل برنامه و مراسم. اما چه کسی یا چه کسانی بایدپیشگام شوند و از کجا و چگونه باید شروع کرد؟ آیا غیرت عاشورایی دلسوختگان ثار الله، می پذیرد که آن منبع جوشان وبیدارگر و تربیت کننده حسینی، از اثر بیفتد یا کم خاصیت شود؟
درست است که همه ساله شاهد گسترش برنامه ها و اقبال عموم به اینگونه برنامه هاییم، ولی آیا به موازات این «گسترش درسطح »، «نفوذ در عمق » هم هست؟
«کمیت » و افزایش آن، آنگاه دل گرم کننده است که همراه با«رشد کیفی » هم باشد. صاحبان «بیان » و «قلم » و بانیان مجالس و محافل، روسای هیئتها و تشکلهای دینی، عهده داران موقوفات و بودجه ها، مبلغان و مداحان و شاعران و هنرمندان، برنامه سازان صدا و سیما، مدیران جراید و مطبوعات و... هر یک به نوعی و در حد توان و شعاع وجودی خویش مسوولند. کاری که به این گستردگی در سطح جهان اسلام بویژه قلمرو ممالک و مناطق شیعی رواج دارد، تلاشی همگانی و «بسیج عمومی » می طلبد، تا «حرکت تصحیحی » یک بخش، با «شیوه تشویهی » بخش دیگر خنثی نشود وآنچه را کسانی می بافند، دیگران پنبه نکنند، باری، تصحیح، نه تعطیل!
منابع:
اصول کافی، جلد اول، کتاب عقل.
بحار الانوار، ج 44.
نشریه دیدار آشنا، 1383، شماره 55، سخنرانی آیت الله مصباح یزدی.
نشریه کوثر، 1378، شماره 26.
نشریه فرهنگ جهاد، 1386، شماره 50.
پایان پیام /
نظر شما