خبرگزاری شبستان_رشت، مهری شیرمحمدی؛ در جستجوی داروی مورد نیاز برای بیماری که در خانه قرنطینه داشتم، به ناچار به خیابان زده بودم. نسخهای که یا با در بسته داروخانه مواجه بود یا با صدای بلند متصدی داروخانه که نداریم فقط داروخانه هلال احمر، آن هم با مهر متخصص بیمارستان. غیر آن هیچ جا پیدا نمیشود، نگرد.
صف طویل جلوی داروخانه هلال احمر برای یافتن داروی OSELVIR مرا یاد روزهای جنگ انداخت که مادرم در گوشه بیمارستان بود و دارو پیدا نمیشد با این تفاوت که این جمعیت ماسک به دهان، ممکن است خود ناقل «کرونا ویروس» باشد و به بقیه هم منتقل کند.
معلوم است که همگی همچون من علاوه بر مراقبت از یک بیمار، مرتب به مراکز درمانی و بیمارستانی- که سرشار از ویروس است- در تردد بودهاند.
زمزمهای از بین جمعیت میگفت اگر پول داری بازار آزاد هر ورقی ۷۰۰ هزار تومان به فروش میرسد.
در میان صف طویل خواهندگان در جلوی داروخانه هلال احمر، نوای آشنای غریبی اندکی از ملال مردم خسته و ناامید را میکاست. به چهره سیاهش زُل میزنم، معلوم نیست غمگین است یا شاد. حرکات موزونش پیامآور شادی است. انگشتان کشیده و سیه چردهاش از لای پیراهن ساتن قرمز چیندارش بیرون زده و با هنرمندی بر دایره زنگی میزند و با نوای برآمده از ضرب آهنگ دایره، چشمانش را به این سو و آن سو میگرداند تا ببیند کدام ناظر دست به جیب میشود.
با دیدن بانویی که زیپ کیف پولش را باز میکند، ضرب آهنگش را بیشتر کرده و با پیچ و تاب بدنش ، ترانهی «حلیمه جان» را با صدای بلند میخواند. اگرچه انتظار میرفت «حاجی فیروز» بگوید «ابراب خودم سامبولی بلیکم» و با ترانه هایش نوید بهار دهد، اما این حاجی فیروز، با خواندن ترانههای فولکوریک «رعنا» و «حلیمه جان»، تلاش داشت امید را در میان مردم غمزده این روزهای گیلان زنده نگه دارد، یا لااقل من دوست داشتم اینگونه تفسیر کنم که بهار امید در دلها جوانه زده است.
پیرمردی از میان جمعیت داد میزند «ضد کرونا». ماسک جلوی دهانش اجازه نمیداد لبخندش را ببینم اما با افزایش چروکهای گوشه چشمانش میشد فهمید که اندکی لبخند بر چهره خستهاش نقش بسته است.
این روزها دلمان برای داشتههای دیروزمان تنگ میشود. اسفندماه هر سال بر سر هر کوی و برزنی حاجی فیروزهای زیادی ترانههای بهاری میخواندند، بهویژه در مراکز شلوغی همچون بافت بازار، خیابان بیستون، علم الهدی و مطهری. حاجی فیروزها هم میدانستند مردمی که برای خرید عید به بازار میآیند، خوشحالیشان را با وی تقسیم خواهند کرد.
اما امسال کابوس کرونا، حتی حاجی فیروزها را هم خانهنشین کرده است. کرونا بازار را فلج کرده و حاجی فیروزهایی که هر سال لابه لای جمعیت بازار، شادی مردم را دوچندان میکردند، این بار به ندرت پیدا میشوند.
شاید غم معاش بیش از سالهای پیش به این حاجی فیروز فشار آورده که اینگونه بیمحابا بدون ماسک و دستکش به میان جمعیتی آمده که هر کدام از مریضی در خانه یا بیمارستان مراقبت میکنند.
نظر شما