خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی: از گذشته خود هرچه به یاد دارد، سیاهی است و پشیمانی؛ روزهایی که در اوج جوانی، به مواد مخدر روی آورد تا شاید بتواند از مشکلاتش برای چند دقیقه ای فرار کند؛ اوایل فکر می کرد راه درستی را انتخاب کرده است تا وقتی در باتلاق اعتیاد فرو رفت و از سوی همه ترد شد.
وقتی به خود آمد بهار ۲۷ سالگیاش به خزانی تبدیل شده بود که سرزنشهای دیگران و التماسهای دختر کوچکش، تنها یک راه پیش رویش گذاشت؛ به کمپ ترک اعتیاد مراجعه کرد و از آنها خواست در راهی که انتخاب کرده است، کمکش کنند.
یک ماه حضور در کمپ و کلاسهایی که به همراه دیگر بانوان این کمپ در آن شرکت میکرد او را در خیالش به روزهای خوب وصل میکرد؛ به خانه بازگشت تا زندگی جدیدی را تجربه کند اما یک لغزش کوچک و وسوسه انگیز از سوی همسرش، دوباره او را پای منقل کشاند و همان «سارا»ی قبل شد که برای به دست آوردن مواد به هر کاری دست میزد.
اینها بخشی از صحبتهای «سارا» یکی از مددجویان حاضر در مرکز اقامتی میان مدت آتیه روشن است که در گفتگو با اعضای «مرکز نیکوکاری رسانه یاران» میگوید و ادامه می دهد؛ همسرم که فوت کرد، آینده دخترم مرا نگران کرد و دوباره در اندیشه پاکی برآمدم؛ راه بهزیستی را در پیش گرفتم تا دوباره برای یک زندگی جدید بجنگم. پاک و سالم که شدم، برای تامین مخارج زندگی راهی تهران شدم؛ همه چیز در تهران روبراه بود و زندگی بر وفق مراد تا اینکه با پیشنهاد ازدواج، دوباره راهی بیرجند شدم.
«دانیال» یک زندگی سراسر راحت و مرفه را پیش چشمانش ترسیم کرد تا مرا را جذب خود کند غافل از اینکه دوباره قرار است در دامی که برای نجات از آن بارها جنگیده بودم، گرفتار شوم؛ از اعتیاد دانیال هیچ نمی دانست و خانواده اش هم این موضوع را از سارا پنهان کردند تا اینکه با گذشت چند هفته از زندگی مشترک، این ابهامش به یقین تبدیل شد.
نه راهی پیش داشت و نه راه پس؛ از زندگی گذشته خود برای همسرش گفت و اصرار کرد که راه ترک را در پیش بگیرد اما هر بار که این پیشنهاد را به او میداد، باید طعم ضربات مشت و لگد دانیال را میچشید؛ به خود که آمد همراه با شوهرش در کنار منقل، به یک مصرف کننده دائمی تبدیل شده بود.
یک فرزند در راه داشت و میدانست که احتمال دارد که او هم معتاد به این دنیا قدم بگذارد اما اراده ای برای ترک در کنار همسرش نداشت؛ همین موضوع باعث شد که گاهی در میزان مصرف، از دانیال پیشی بگیرد. سه سال از تولد فرزندش میگذشت اما همسرش راضی به دریافت شناسنامه برایش نمیشد، فرزند بعدی هم در راه بود و از آینده فرزندانش احساس خطر میکند؛ دوباره راهی کمپ میشود و برای سومین و چهارمین بار هم طعم ترک را میچشد اما وسوسههای شوهرش اجازه نمیدهد راهی که در پیش روی گرفته است، را ادامه دهد.
دوباره با یک تلنگر به خود میآید؛ نگاهی به گذشته و نگرانی از آینده فرزندش که در آستانه ازدواج قرار گرفته است و فرزندی که بدون شناسنامه و هیچ هویتی همچنان به زندگی خود ادامه میدهد؛ ۱۳ سال گرفتاری در دام این افیون باعث میشود دوباره خود را سرزنش کند و این بار، با یک اراده قوی تر، راهی کمپ شود؛ از مسئولان کمپ میخواهد که او را کمک کنند و بعد از دوران پاکی، برایش شغلی فراهم کنند تا فرصتی برای بازگشت مجدد به سالهای تباهی خود را نداشته باشد.
حالا دقیقا ۳۱ روز از پاکی سارا میگذرد که اجازه خروج از کمپ به او داده میشود. پاک پاک است و میخواهد پاک بماند و این ۵ خانی که برای رسیدن به این پاکی پشت سر گذاشته است را سخت اما ارزشمند توصیف می کند؛ از قولی که به دوستانش در کمپ داده است یاد می کند که قرار است هر کدام در آستانه لغزش گرفتند، دیگری دستش را بگیرد و او را کمک کند.
از برنامه های آینده اش می گوید؛ اولین کار مهمش را بعد از سر و سامان دادن دخترش و فرستادن خانه بخت، پیگیری برای شناسنامه پسرش میداند؛ میگوید مهلت یک ماهه به شوهرم خواهم داد و تلاش خواهم کرد که او را کمک کنم اگر تمایلی برای ترک داشت، همراهش می شوم و گرنه، راه جدایی را در پیش میگیرم.
سارا را تا اورژانس اجتماعی شهر همراهی می کنیم و به او امید میدهیم که از طریق خیرینی که همراه و همقدم با مرکز نیکوکاری رسانه یاران خراسان جنوبی هستند او را برای ساختن یک زندگی جدید حمایت خواهیم کرد.
نظر شما