خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ «رشت» زیر برف کمرشکن چند روز پیش تازه کمر راست میکرد، که دوباره بارندگی شدید آغاز شد. زیر باران ممتد رشت، آدرس کارگاه «رضا صندوق ساز» را میپرسم. چند سالی است که از راسته بازار مسگرها کوچیده و به «محله باقرآباد» رفته است.
پرسان پرسان سراغ گاراژی را میگیرم که «حاج صمدخان شیروانی» بانی و سازنده مسجد صمدخان(۱۲۹۲ خورشیدی) وقف مسجد کرد تا عادیات مسجد تامین شود. حالا این گاراژ بزرگ، مامن گاریهایی است که ضایعات و زبالههای خشک جمعآوری شده از سطح محلات را به آنجا میآورند.
در گوشه گاراژ، مغازه باریک و کمنوری است که دود هیزمهایی که روزانه در درون یک پیت حلبی بزرگ میسوزد، چهره کارگاه را سیاه کرده است. ورودی درِ کارگاه، ۲ عدد صندوق بزرگ روسی با نقش و نگارهای دلفریبش یاد مراسم های «جهاز بران» عروسیهای قدیم را زنده میکند.
یاد صندوقهای مادربزرگهایی که همیشه ته آن پارچه اعلای ندوختهای، مهر و تسبیح و سجادهای برای جوانترها و شکر و پنیر و نباتی برای بچهها در آن پیدا میشد. گنجههای قدیمی که اسرار زن خانه در آن نهان میشد و با قفل صدادار معروف به «زاموک» داخل تسمههای آهنی چفت و بر آن قفلی زده میشد که هزاران غم و شادی و راز و نیاز بانوی خانه در آن پنهان میماند.
«رضا صندوق ساز» نزدیک به دست سازههایش نشسته و سرمای روزهای برفی رشت را به حلبی میسپارد که بُرادههای چوب در آن شعله میکشد. رازهای سر به مهر «رضا ظهرپیما» معروف به «رضا صندوق ساز»، نیز در یکی از همین صندوق ها نهفته است. صندوقی که ۶۰سال پیش خودش ساخته بود و همچون گنجی در گوشه کارگاهش نگه داشته است: «۱۸سالم بود که این صندوق را ساختم. آن زمان در حجره استام سرکارگر بودم. ۶۰سال پیش آن را فروختم. چند سال پیش صاحبش میخواست آن را بفروشد، دوباره آن را خریدم.»
رضا صندوقساز این صندوق را همچون دفتر خاطرات خود میداند. خاطرات حرفهای که عمر هشتاد و یکساله اش با آن سپری شده است و حالا که خود استادکار شده، میگوید: « من بمیرم، صندوقسازی هم با آن اصالت قدیم نابود میشود.»
بهقول خودش ۷۵سال است که دست به کار «الوارهای چوب» و «رنده» و «فاوان» و «حلب» برده است از وقتی که ۶سالش بود، وی را نزد استادکاری بردند تا حرفهای بیاموزد و حرفهای که این روزها دیگر خریداری ندارد. از وقتی خرید چمدان و کمد باب شد، دیگر دختری پیدا نشد که گنجه رخت و لباس بختش را به صندوقهای «روسی» و «تورنده» بسپارد.
رضا صندوق ساز یادآور میشود:«در گذشته اولین خرید برای یک نوعروس، خرید صندوق بود. کمد و چمدان و این حرفها نبود، صندوق را میخریدند تا لباسهای تازه عروس و داماد و هدایایی که خانوادهها دادهاند را داخل آن بگذارند. الان دیگر کسی صندوق نمیخرد. البته من مشتریهایی داشتهام که ایرانی هستند ولی سالها در دیگر کشورها زندگی کردهاند و برای گردش که به زادگاهشان آمدهاند، سفارش ساخت دادند و صندوقهای مرا به انگلستان و کانادا و دیگر کشورها بردند.»
قامت استوار و دستهای ورزیدهاش از سالها کار هنرمندانه، نشانی از پرسالی ۸۱ سالهاش نمیدهد ولی پرسش مرا درباره سنش اینگونه پاسخ میدهد:« متولد ۱۳۱۷ هستم ولی تاریخ تولدم در شناسنامه ۱۳۱۸ است. ۶سال داشتم که مرا برای یادگیری فرستادند نزد استادکاری که از قفقاز آمده بود. دوتا برادر بهنامهای احمدعلی و محمدعلی از بادکوبه به رشت آمده بودند. استادکار صندوقسازی بودند. به آنها کورد احمد میگفتیم. گویا اصالتا کرد بودند.»
توضیح میدهد که چرا به این صندوقها، صندوق روسی میگویند:« سابق ۱۷ شهر قفقاز مال ایران بود که از ایران جدا شد. تاجرهای ما میرفتند روسیه، تاجیکستان، بادکوبه و قزاقستان از این صندوقها خرید میکردند و به ایران میآوردند. هر یکی ۱۰تا ۲۰تا ، ۵۰تا. تا قبل از اینکه این صنعت در ایران رواج یابد بیشتر تعمیر کار صندوق داشتیم، سازنده نبود. الان هم نیست. صندوقسازی هم اگر باشد، به اصالت و کیفیت گذشته نمیسازد. اصفهان که خدای صنایع دستی است، از اصفهان آمده بودند پیش من صندوق سازی یاد بگریند، یاد ندادم. من بمیرم صندوقسازی هم از بین میرود. »
ظهرپیما، درب یکی از این صندوقها را باز کرده و تفاوت صندوقها را توضیح میدهد: « یک مدل صندوق داریم که بدنه داخلی آن از چوب است و حلب ندارد، به آن میگوییم صندوق «تورنده». یک مدل دیگر هم که از داخل حلب میخورد، به آن «صندوق روسی» میگویند.»
نقش و نگارهای حلبهای بهکار رفته روی صندوقها خود دنیایی از حرف برای گفتن دارد:« نقش و نگارها را هم خودم کار میکنم. اول الگوی آن را که بیشتر ذهنی است، روی کاغذ با مداد میکشیم بعد کاغذ الگو را روی ورق حلبی پیاده میکنیم و با رنگهای مخصوصی، نقشها بهصورت نقطه نقطه روی حلب پیاده میشود.»
هم او نحوه چینش قطعهای بریده شده حلب روی صندوق را توضیح میدهد؛ از اینکه دو مدل قطعات روی صندوق پرچ میشود؛ یک مدل که حلب یک تکه است و مدل دیگر قطعات چندین تکه که مثل پازل چیده و با گل میخهای مخصوصی روی چوب پرچ میشود. سر آخر هم برای محکم شدن کار، یک حاشیه جداگانه از حلب، زاویههای صندوق را بههم متصل میکند. آخرین مرحله، پرچ کردن دو گیره دسته دو طرف صندوق و تسمههای آهنی و قفل صدادار معروف به «زاموک» است.
«رضا صندوق ساز» از زحمت زیاد و هزینههای ساخت صندوق میگوید:« ساخت یک صندوق به طول یک متر، حداقل ۱۰روز وقت میبرد. اگر صندوق تورنده باشد، دست کم ۲میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هزینه دارد. صندوقهای روسی بسته به کیفیت حلب، تاپنج میلیون تومان هم هزینه میخواهد.»
این استاد کار یکی از حرف قدیمی رشت، از وعدههای مسئولان میراث فرهنگی و صنایع دستی میگوید که چند سال پیش حضوری به نزدش آمدند و وعدههایی دادند از جنس حرف و توضیح میدهد: «از پارسال که همسرم به رحمت خدا رفت، من هم دیگر صندوق نساختم. بعد از نوروز هرچی صندوق از قبل داشتم، فروختم. دیگر هم صندوق نمیسازم، مگر کسی سفارش ساخت بدهد و یا برای تعمیر، صندوقهای قدیمی را اینجا بیاورند.»
وی از چهار پسرش یاد میکند که صندوقسازی بلدند ولی به این حرفه اشتغال ندارند و میگوید:«مسئولان بهجای وعده، حداقل شرایطی فراهم کنند تا من به چند جوان این حرفه را یاد بدهم تا بماند. هستند جوانانی که دوست دارند صندوقسازی را یاد بگیرند و بارها مراجعه کردهاند، ولی من هر کس را بهکار بگیرم، باید حقوق و بیمهاش را بپردازم. صندوقسازی این روزها درآمدی ندارد.»
مرگ یک حرفه قدیمی دیگر، دیر زمانی است که به سراغ صنعت «صندوق سازی» آمده است. شاید دیگر کسی نباشد که با اصالت «رضا ظهر پیما» صندوق بسازد.
نظر شما