خبرگزاری شبستان//اهواز
پرنده هایی هستند که پر می کشند و به آشیانه باز نمی گردند! پرنده هایی که بال و پری داشتند به وسعت عشق! عشقی آسمانی که باعث شد برای دفاع از اسلام و وطن در مقابل آتش دشمن سینه سپر کردند و جان دادند تا به سوی وعده گاه معبود خود بشتاتبند. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»
شهید محمدرضا مولایی زمانی، یکی از همان پرنده های آسمانی است که همپای شهید حسین علم الهدی غیرت مندانه جنگید و شربت شهادت نوشید اما پیکر مطهرش به دست خانواده نرسید؛
با برادر و خواهر شهید به گفتگو نشستیم که ما حصل آن تقدیم می شود.
برادر شهید، درباره خصوصیت اخلاقی شهید می گوید: شهید محمدرضا مولایی زمانی، متولد سال 1334 بود که به عنوان ششمین فرزند در یک خانواده مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت؛ از همان ابتدا او را به مهربانی و شجاعت می شناختند، دل نترسی در دفاع از حق داشت و این خصوصیت او را نزد دوستان دوست داشتنی تر کرده بود.
وی ادامه داد: انجام تکالیف شرعی را مقدم بر هر چیز دیگری می دانست و نسبت به حفظ حجاب تأکید می کرد، معتقد بود که حجاب میراث حضرت زهرا(س) بوده و حفظ آن تکلیف است از این رو همیشه به فریضه امر به معروف و نهی از منکر در زمینه حفظ حجاب می پرداخت.
مولایی زمانی، خاطرنشان کرد: پیش از پیروزی انقلاب فعالیت های ضد طاغوتی زیادی داشت که از جمله آن می توان به شب نامه نویسی و دیوار نویسی بر علیه این رژیم ستمکار اشاره کرد؛ زنده نگاه داشتن تظاهرات ضد رژیم پهلوی جزو اهداف و وظایفی بود که برای خود تعریف و دیگران را نیز برای فعالیت در این زمینه ترغیب می کرد.
وی تأکید کرد: از همان ابتدای شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی تا به نتیجه رسیدن آن در 22 بهمن 57 همواره در تظاهرات های ضد رژیم شاه شرکت داشت و از سر دادن فریاد الله اکبر بر پشت بام نیز ترسی به دل راه نمی داد؛ با پیروزی انقلاب اسلامی نیز دست از فعالیت های خود بر نداشته و با حضور در کمیته های حفظ امنیت از انقلاب نوپا حمایت می کرد، چون معتقد بود دفاع از انقلاب یک واقعیت انکار ناپذیر است.
برادر شهید، درباره حضور محمدرضا در جبهه جنگ گفت: با آغاز جنگ تحمیلی دوران جدیدی از فعالیت های انقلابی شهید آغاز شد و حس وطن دوستی و دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی در مقابل دشمن متجاوز او را به جبهه های نبرد برد تا همپای دیگر جوانان غیرتمند ایرانی دست دشمن را از خاک کشور کوتاه کند؛ مهرماه 59 یعنی همان ابتدای جنگ زندگی مشترک خود را آغاز کرد اما این مرحله جدید از زندگی هم او را دلبسته نکرده و حال و هوای دفاع از ناموس و وطن او را مجدد به جبهه نبرد برد.
از وی، در خصوص حس و حال شهید برای حضور در جبهه پرسیدیم که در این باره عنوان کرد: حس و حال عجیبی داشت و شهادت در کنار پیروزی جنگ را در ذهن خود ترسیم می کرد، برای رسیدن به هدف خود در کنار تمامی کسانی که از همان ابتدای جنگ با دست خالی و تنها با جان خود در مقابل دشمن ایستادند، سینه خود را سپر کرد تا شجاعانه از حقوق ملتی دفاع کند که به ناحق به حقوقشان تعرض شد.
مولایی زمانی، اضافه کرد: 17دی ماه 57 در حماسه هویزه و در کنار گروه شهید حسین علم الهدی شربت شهادت نوشید و پیکر مطهرش توسط یکی از همرزمان که خود بعدها به شهادت می رسد به خاک سپرده شد، به دلیل حملات شدید نیروهای بعثی به هویزه پیکر شهید حتی پس از عقب نشینی عراقی ها و پایان جنگ نیز پیدا نشد.
وی درخصوص مادر خود و چگونگی با خبر شدن از نحوه شهادت محمدرضا اظهار داشت: مادر که با آغاز جنگ به همراه دیگر زنان خانواده به اصفهان مهاجرت کرده بود، مادر صبور و مهربانی بود و انتظار شهادت فرزندش را داشت، وقتی من را در تب و تاب چگونگی نقل خبر شهادت محمدرضا دید با صبوری گفت می دانم که محمدرضا شهید شده است. پدر و مادر شهید به ترتیب در سال های 75 و 86 به دیدار معبود شتافتند و محمدرضای خود را در دیار باقی ملاقات کردند.
وی در بیان خاطره ای از کاروان های راهیان نور تصریح کرد: دختری قصد سفر به مناطق عملیاتی را داشت اما علی رغم پیگیری های زیاد به او اعلام می شود که ظرفیت اتوبوس تکمل شده و امکان سفر وجود ندارد، دل پریشان به خانه بازگشته و شب هنگام با چشم گریان به خواب می رود، در عالم خواب مردی نورانی را می بیند که چفیه خود را دور گردن دخترک انداخته و به او می گوید که آماده سفر به مناطق عملیاتی شود و از دختر می خواهد سری به خانه او هم بزند.
برادر شهید، بیان کرد: مشهد شهدای هویزه، ردیف اول، قبر هشتم! دخترک از خواب بیدار شده و صبح زود به محل اعزام کاروان های راهیان نور می رود و می بیند تنها یک صندلی خالی است. بار سفر بسته و راهی سفر می شود. با حضور در مشهد شهدای هویزه به سراغ آدرسی می رود که مرد نورانی به او داده و آنجا جایی جز قبر شهید محمدرضا مولایی زمانی نبود.
خواهر شهید مولایی زمانی، نیز در خصوص برادر شهید خود یادآور شد: روزی برای شنا به رودخانه رفته بود بعد از بازگشت به خانه تعریف کرده که در زمان غرق شدن و آن لحظه ای که کاملا به زیر آب رفته بود از امام زمان(عج) مدد می خواهد و با آوردن نام ایشان، دو دست قدرتمند او را به بالای آب می آورد، خواهرش او را نظر کرده امام زمان(عج) می داند تا از این حادثه جان سالم بدر برده و در راه اسلام شهید شود.
وی می افزاید: روزهای آغازین جنگ هیچکس جرأت نداشت از بنی صدر به عنوان خائن یاد کند اما شهید محمدرضا چون از همان ابتدا در جبهه نبرد حضور و چگونگی به شهادت رسیدن رزمندگان را نظارگر بود، در ملاقات های اندک خود با خانواده از خیانت های بنی صدر سخن می گفت که هیچ پشتیبانی از رزمندگان صورت نگرفته و سلاح در اختیار آنها قرار داده نمی شد.
پایان پیام/
نظر شما