سوء استفاده از اعتقادات؛ دست مایه کلاهبرداری

چهارم آبان ماه سال جاری مرد 49 ساله ای به کلانتری 156 افسریه مراجعه کرد گفت : فرزندم به نام " آرزو ـ 25 ساله " دو روز قبل از منزل خارج شده و به خانه برنگشته ، هیچ اطلاعی از او نداریم.

به گزارش خبرگزاری شبستان، چهارم آبان ماه سال جاری مرد 49 ساله ای به کلانتری 156 افسریه مراجعه کرد و فقدانی تنها فرزندش را اعلام کرد . این مرد در اظهاراتش گفت : تنها فرزندم به نام " آرزو ـ 25 ساله " که به تازگی در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه قبول شده ، دو روز قبل با 5/8 میلیون تومان پول نقد و طلاجاتش از منزل خارج شده و به خانه برنگشته ، هیچ اطلاعی از او نداریم و پاسخگوی تلفنش نیست.

 

با تشکیل پرونده مقدماتی در کلانتری، به دستور آقای نصرتی دادیار شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران، رسیدگی تخصصی به این پرونده به کارآگاهان پایگاه ششم پلیس آگاهی تهران بزرگ ارجاع شد. کارآگاهان دایره فقدانی پایگاه در اولین پیگیری خود از طریق تلفن همراه " آرزو " دریافتند که تلفن همراه وی در همان اولین روز پس از شکایت پدر وی به فرد ناشناسی واگذار شده است . در این خصوص فردی که مدعی بود این تلفن را خریداری نموده است شناسایی و به پایگاه احضار شد و تحقیقات لازم پلیسی برای پی بردن به سرنوشت این دختر آغاز شد.
 

در ادامه معلوم شد که این دختر اقدام به فروش آپارتمان مسکونی متعلّق به مادرش نموده است. خریدار برای هماهنگی های بعدی برای تخلیه آپارتمان به این محل مراجعه کرده بود و در این زمان بود که مادر متوجه شد آرزو در نبود وی آپارتمان را فروخته است . خریدار که برای آخرین هماهنگی ها به درب منزل رفته بود به مادر این دختر گفت که چند بار و در نبود آنان از طریق بنگاه و با هماهنگی " آرزو " از آپارتمان بازدید کرده و تمامی مراحل خرید در بنگاه و محضر به اتمام رسیده است. این آپارتمان توسط " آرزو " به مبلغی نزدیک به یکصد میلیون تومان به فروش رفته و بیشتر مبلغ نیز دریافت شده و مابقی نیز به زمان تخلیه موکول شده بود . در مرحله بعدی رسیدگی به این پرونده ، از طریق خریدار اپارتمان ، بنگاهی که معاملات در آنجا انجام شده بود به افسر پرونده معرفی شد.
 

در بررسی مدارک موجود در بنگاه ، معلوم شد " آرزو " با سند و وکالت بلاعزلی که از مادرش در اختیار داشت توانسته است کاملاً‌به صورت قانونی این آپارتمان را به فروش برساند. مادر " آرزو " که دارای مدرک دکترای علوم اجتماعی است در این باره به افسر پرونده گفت : " من و پدر " آرزو " مدتی بود که باهم اختلاف داشتیم . این اختلاف اخیراً‌منجر به جدایی بین ماشده است . " آرزو " نیز چند ماهی است که با من و پدرش ناسازگار شده بود و من در مقابل اصرارش در مورد آپارتمانی که در آن ساکن هستیم وکالت بلاعزل به او دادم ، امّا هیچ وقت فکر نمی کردم که او بدون اطلاع من اقدام به فروش آپارتمان نماید.
 

از طریق بنگاه دار دو نفر مرتبط که در خرید آپارتمان و دریافت مبلغ از بانک و ... حضور داشتند شناسایی شدند . در مرحله بعد کارآگاهان یکی از این دو نفر را که چک های خریدار را از بانک نقد کرده بود به نام " یاسر – الف – 33 ساله " شناسایی کردند . در بازدید از تصاویر دوربین مداربسته بانک ، " یاسر " که چند بار به دلایلی با این خانواده دیدار داشته مورد شناسایی خانواده دختر قرار گرفت .
 

در پیگیری های بعدی از این جوان 32 ساله تعداد 3 آدرس و مشخصات متفاوت به دست آمد : وی خود را وکیل پایه یک دادگستری ، در جایی دیگر مدیر کاروان حج و زیارت و در مورد سوّم خود را دبیر آموزش و پرورش معرفی کرده بود .
 

در ادامه بررسی ها و برای شناسایی و دستگیری " یاسر " با توجه به این که وی از طریق یکی از اقوام شاکی با خانواده وی آشنا شده بود ، با راهنماییهای همان فامیل ، در تاریخ 21 آبان ماه در خیابان امام خمینی ( ره ) شناسایی و دستگیر شد .
 

متهم در اظهارات اولیه ، هرگونه اطلاع خود از سرنوشت " آرزو " را منکر شد امّا با توجه به مدارک و مستندات به دست آمده از جمله : نقد کردن چک خریدار توسط وی در بانک ، آشنایی اش با خانواده فامیل فقدانی ، حضور وی در مراحل خرید و فروش آپارتمان و تأیید این موضوع و ... " یاسر " اعتراف کرد : حدود یک سال قبل از طریق خانواده ای که فامیل شان هستند با این دختر در یک مجلس مدّاحی آشنا شدم ، در این آشنایی فهمیدم که این دختر به علّت عدم تمایل به ازدواج با پسری که علاقه ای به او ندارد دچار مشکل شده و از طرف آن پسر تحت فشار است .

 

همچنین وی با خانواده اش نیز مشکلاتی دارد . با اطلاع از این موارد در فرصتی مناسب درباره مشکلاتش با وی صحبت کردم . وی علاقه مند شد تا از این وضعیت بیرون بیاید . لذا از طریق صحبت های بسیار در چندین جلسه نظر او را به سمت خودم جلب کردم . با پیشگویی و رمالی و استخاره توانستم ذهن او را تسخیر کنم . این دختر آپارتمانی را که به نام مادرش بود فروخت و پس از کسر طلب بانک ، مابقی را به من داد . من خانه ای مجردی در جنوب شهر برایش اجاره کردم و تنها در آنجا زندگی می کند .
 

با راهنمایی متهم ، " آرزو " در تاریخ 21 آبان در کوچه پس کوچه های تنگ و باریک و در خانه ای شناسایی و به پایگاه ششم منتقل شد . در این مرحله فقدانی ، با توجه به القاعات " یاسر " همچنان حرف های قبلی خود را در باره پدر و مادرش تکرار می کرد . امّا در این پرونده اتفاقات جدیدی در حال وقوع بود که نه تنها " آرزو " و پدر و مادرش را در شوک فرو برد بلکه خانواده فامیل را که زمینه آشنایی شان با " یاسر " توسط آنها فراهم شده بود را به همراه کارآگاهان پایگاه ششم و قاضی پرونده به شدّت تحت تأثیر قرار داد .
 

در این میان دختری به نام "معصومه " که فامیل " آرزو " بوده و " آرزو از طریق وی و خانواده اش با " یاسر " آشنا شده بود ، با شنیدن موضوع پرونده " آرزو " ، به اتّفاق خواهرش به پایگاه مراجعه کرد . "معصومه " به افسر پرونده گفت : " یاسر " حدود 12 سال قبل با برادرم که مداح اهل بیت است ، در یکی از شهرستان ها هم خدمت بود . در آن زمان " یاسر " در مرخصی های مشترکش با برادرم ، یکی دو بار برای دیدن برادرم به خانه ما آمده بود و ما او را به عنوان یک هم خدمتی سربازی برادرم می شناختیم . او هم مداحی را شروع کرده بود امّا دو برادرم در مدّاحی از همان نوجوانی و جوانی حرفی برای گفتن داشتند و به طور کلّی همه خانواده ما به شدّت مذهبی و عاشق اهل بیت بوده و می باشیم . بعد از خدمت شان سالها " یاسر " هیچ ارتباطی با خانواده ما نداشت و تقریباّ خانواده او را فراموش کرده بودند . البتّه برادرم نیز که مدّاح اهل بیت می باشد ارتباط چندانی با وی نداشت .
 

وی ادامه داد: تا این که حدود 5/1 سال قبل برای زیارت کربلا به اتفاق تعدادی از اعضای خانواده از جمله مادر و خواهر بزرگ و بردار به کربلا مشرّف شدیم . در این کاروان " یاسر " مدّاح و به نوعی مدیر کاروان بود . در طول مسیر و در کربلا وی به دور از چشم خانواده موضوع علاقه اش را به من گفت . من نیز در جوابش با ناراحتی مسئله متأهلی اش را به وی یادآور شدم و او در جوابم گفت با خانواده اش مشکلاتی دارد و از زندگی اش راضی نیست .

 

من به علّت متأهل بودنش ، در طول زیارت کربلا پاسخ مثبتی به وی ندادم . در تهران و پس از مراجعت از کربلا ، درحالی که وی پایش مجدّد به خانه ما باز شده بود در هر فرصتی موضوع را پنهانی پیش می کشید و حتّی برایم کتاب و قانون و دلیل آورد که می تواند بدون اجازه پدر و خانواده ام ، برای محرم شدن به عقد خود درآورد .
 

وی تصریح کرد: کم کم با حرف های خود مرا به سمت خود جلب کرد و ما صیغه خواندیم . در هفته های بعد حتی خانه ای را برایم اجاره کرد و به دور از اطّلاع خانواده با هم محرم شدیم . بعد از حدود یک سال از عقد پنهانی مان ، خواهرم به رفتارهای من شک کرد و من این موضوع را به " یاسر " گفتم . یاسر نیز به بهانه هایی به خواهرم نزدیک شد .و به بهانه این که سن او بالای 30 سال است و برای او یک خواستگار مناسبی سراغ دارد ، به نوعی او را ساکت کند تا کسی به این راز مان پی نبرد . خواهرم نتوانست این مسئله را از مادرم پنهان کند و زمانی که مادرم فهمید از هوش رفت و خواهرم به خاطر آبروی خانوادگی و ترس از بردارانم که آدم های با آبرو و به شدّت مذهبی هستند توانست مادرم را راضی کند فعلاّ موضوع از خانواده مخفی بمانند تا طرح اشتباه این قضیّه باعث خراب تر شدن اوضاع نشود . در همین روزها بود که ما گم شدن دختر فامیل مان " آرزو " را فهمیدیم . وقتی که متوجّه شدیم که " یاسر " باعث این کار بوده و مهم تر از همه دخالت "یاسر " در اختلافات خانوادگی " آرزو " علّت اصلی طلاق پدر و مادرش بوده ، نتوانستم موضوع را پنهان نگه دارم . از طرفی " این فرد شیّاد آینده مرا هم با فریبکاری و نیرنگ خراب کرد .
 

وقتی که " آرزو " در پایگاه ششم در جریان مسائل "معصومه " و عقد او توسط " یاسر " قرار گرفت ؛ در این مرحله بود که وی پی به ماهیت پلید این شیّاد قرار گرفته و فهمید که تمامی اتّفاقات به وجود آمده نقشه ای برای به دست آوردن 65 میلیون تومان پول خانه به علاوه میلیون ها تومان طلا و حتّی لوازم گرانقیمتی بوده که پدر و مادرش برای تنها فرزند خود خریده بودند . در این لحظه بود که " آرزو " به عمق نیّت پلید " یاسر " پی برد و درمقابل چشمان کارآگاهان با گریه و ناله های بلند در آغوش پدر و مادر قرار داد .
 

" آرزو " که در سال جاری در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه پذیرفته شده بود ، به افسر پرونده گفت :« وقتی که " یاسر " وقتی که از موضوع اختلاف پدر و مادرم با هم و نارضایتی من از این مسئله و همچنین عدم تمایلم با ازدواج با یک پسرجوان و مقاومتم در مقابل سماجت های این پسر مطلع شد ، با نیّت خیر خواهی و راهنمایی و این که می تواند به من کمک کند کم کم در ذهنم نفوذ کرد و وقتی که در این راه از یک رمّال حرفه ای و به نوعی استاد مسلّم خود کمک گرفت ؛ من زندگی پدر و مادرم را به حراج گذاشتم و آینده خودم و پدر و مادرم را نابود کردم و تمامی پول های فروش خانه ، طلاها و لباس های گرانقیمت را در اختیار " یاسر " قرار دادم . چرا که او با دلایل شیطانی و پوچ و با کمک از فرمول های رمل و اسطرلاب و پیشگویی و... می گفت که تمامی اندوخته های پدر و مادرت حرام است و شیطان در خانه و زندگی شما رخنه کرده و باید برای ردّ مظلم و دور شدن شیطان از زندگی خود خانه و زندگی را بفروشید و از نو و از حلال برای خود امکانات و خانه فراهم کنید . لذا با آموزش های قدم به قدم این شیطان دو پا ، من آپارتمان کوچک مادرم را با قیمت خیلی پایین تر فروختم و تمام پولش را به " یاسر " دادم . »
 

" یاسر " متهم اصلی پرونده ، در اعترافات خود در این باره گفت : « با پولهای به دست آمده نزدیک به 14 میلیون تومان از بدهی هایم را پرداختم ، یک دستگاه خودرو پژو 206 خریدم ، حدود 8 میلیون تومان را به استادم دادم ، مقداری وسایل خریدم و مابقی پولها را هم در اختیار دارم . »

 

سرهنگ عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت : با توجّه به ابعاد پیچیده این پروند رسیدگی به سایر اتهامات این جوان 32 ساله ادامه دارد و این احتمال وجود دارد که افراد بسیار دیگری نیز باشند که متهم بدین شیوه از آنان کلاهبرداری و سوء استفاده کرده باشد و از این افراد دعوت می شود جهت پیگیری موضوع به پایگاه ششم پلیس آگاهی واقع در خیابان نبرد شمالی و یا شعبه هفتم دادیاری دادسرای جنایی تهران مراجعه نمایند .

 

پایان پیام/
 

کد خبر 88769

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha