امید، قدرت و نپوسیدن تمام شخصیت فرهنگ امام حسین(ع)است

فرهنگ امام حسین(ع)فرهنگی است که امید و قدرت و نپوسیدن تمام شخصیت این فرهنگ است؛ حتی در ظاهر حسین(ع) در عصر عاشورا نمایان است.

خبرگزاری شبستان// کرمان


تحلیل صحیح از کربلا و آنچه در یک نیمه روز در ظهر روز دهم عاشورای سال 61 هجری به وقوع پیوست، کمک بزرگی به نوع نگرش به دنیا و آخرت می کند.


برای تحلیل صحیح کربلا باید دریافت که کربلایی که یک امام معصوم آن را به وجود آورده است چرا به وجود آمده؟ چه پیامی دارد؟ بنیاد آن چیست؟ بعد از آن چه شد؟ و... هزارن نکته دیگر در این باره.


قبل از این گفتگوهایی با دو تن از ائمه جمعه استان کرمان راجع به عزت و مظلومیت حسینی و محبت حسینی انجام شد که در این نوشتار می کوشیم تا موضوع امید حسینی را با بهره گیری از "کربلا، مبارزه با پوچی ها" نوشته اصغر طاهرزاده بیان کنیم.


جبهه آسمانی و امید


اصل پوچی از آنجاست که بشر ریسمانی که او را به آسمان غیب وصل می کند پاره نماید ...در کربلا در یک سو جبهه ای است که با تن دادن به شهادت می خواهد با پوچی مبارزه کند و در طرف دیگر جبهه ای است که ناخودآگاه پوچی خود را استحکام می بخشد.


کربلا با چنین جامعیتی می تواند تاریخ را تغذیه کند و این به شرطی است که دقیق به آن بنگریم ... هر حرکتی که آسمان مقصد اصلی آن نباشد حرکتی شیطانی است حال ممکن است کسی 6 هزار سال عبادت کند اما به خود سجده کند او شیطان می شود و ممکن است کسی همچون قاسم بن الحسن(ع)هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی آن قدر عشق به حقایق، قلبش را پر کرده باشد که وقتی اباعبدالله (ع)از ایشان می پرسند مرگ را چگونه می بینی؟ می گوید: از عسل شیرین تر.


فرهنگ کربلا: بمیر تا بمانی

 

کربلا مبارزه با پوچی هاست؛ آدم عموماً این طور فکر می کند که باید نمیرد تا بماند ولی کربلا می گوید: بمیر تا بمانی. این موضوع را شنیده اید که طرز فکر بعضی از آدم ها این است که آن چه برای من نباشد بیخود و بیهوده است ولی کربلا می گوید این" من" مادون هم مال من نباشد تا من باشم.


پسر سعد می خواست برای اینکه پوچ نباشد ملک ری را داشته باشد و امام حسین(ع)ثابت کرد که این ها با داشتن همه چیز پوچ پوچ اند.


ماندند و نماندند


کوفیانی که با حضرت می جنگیدند برای اینکه بمانند و از شمشیر عبیدالله بن زیاد در امان باشند، ماندند و نماندند. آیا پوچی از این بدتر برای کسانی که ماندند و نمردند ولی تمام وجودشان بیهوده شده بود، سراغ دارید؟


شما به خودتان توجه کنید مگر وقتی که به آسمان وصل نیستید احساس نمی کنید که از خودتان راضی نیستید و خودتان هم خودتان را نمی خواهید؟یعنی در واقع خود آدم هم برای خودش هم پذیرفتنی نیست و علتش این است که ناخودآکاه از فرهنگ کربلا فرهنگی که انسان را به آسمان معنا و معنویت وصل می کند دور شده ایم.


شما با یک احساس روحانی و در حالت حضور ناخودآگاه از خود می پرسید که آیا امام حسین(ع)راضی هستند که ما اینجا بنشینیم و سینه بزنیم؟ آیا امام زمان راضی هستند که ما این غذا را بخوریم؟ این ها یعنی چه؟یعنی اینکه شما متوجه اید که امام در صحنه های حیات شما حاضر و ناظر است و خودتان را بر اساس وجود حضوری امام ارزیابی می کنید و با این نگاه است که در شیعه تلاش می شود تا از حرکت امام، روحمان را تغذیه کنیم و لذا باید سخت در فلسفه حرکت امام فرو رویم و از اماممان و هدایت او محروم نشویم.


اگر شما با یک فکر روشنگری صرفاً مادی و با تحلیل سیاسی، تاریخی و اجتماعی نگاه کنید می گویید کوفی ها، امام حسین را فریب دادند. در حالی که بچه های دبستان سیاست هم می دانستند که حرکت به سوی عراق و کوفه مساوی با کشته شدن است؛ روی حساب دو دو تا چهار تا شکست قطعی است؛ یا باید بگویی عجب کوفی های نامردی یا در فلسفه حرکت امام بیشتر دقت کنی و بگویی عجب حسینی که همه را به نمایش کشید،حتی فکر کوفی گری را!

 

حسین(ع)پاره ای از شریعت پیامبر


عجب صحنه ای در کربلا به نمایش درآمد! نمایش آدمیت! شیطان 6 هزار سال عبادت کرد ولی قرآن می گوید او از اول کافر بود ولی کفرش پیدا نبود چه کسی کفر شیطان را آشکار کرد؟ آدم اسماء الهی را نشان داد و شیطان سجده نکرد و کفرش پیدا شد.


حسین حقیقت آدمیت است! حسین، کوفی ها را نشان داد یزید را نشان داد مقدسان دور از اهل بیت را و اهل بیت را نشان داد. پیامبر اکرم فرصت نشان دادن همه عظمت اسلام را نداشتند هر چند بنیاد آن را نهادند از این رو فرمودند "حسین منی و انا من حسین" یعنی حسین پاره ای از من است! یعنی پاره ای از شریعت من است.

 
امیدوارترین انسان ها


چنانچه با ملاک های دینی و باورهای قلبی در تاریخ اسلام سیر کنیم می بینیم که در ارتباط با اهل بیت پیامبر با یک عالم حضور و بقاء روبه رو می شویم و امید همه جانمان را فرا می گیرد حتی اگر در وسط میدان کربلا باشیم و دشمن از همه طرف احاطه مان کرده باشد.


ولی با ارتباط با معاویه انسان از همه چیز محروم می شود و این مسئله را اهل بیت از همه بهتر می دانستند که حاکمیت منهای دیانت به چه برهوت بی معنایی هبوط می کند.


شمر می گوید وقتی وارد قتلگاه شدم حسین می خندید، شمر می خواهد کار امام حسین را تمام کند، وقتی وارد قتلگاه می شود که دیگر چیزی از امام نمانده است، تیر در سینه حضرت فرو رفته است...گلوی شان شمشیر خورده است ولی در این حال تبسم بر لب دارند.


فرهنگ انسان های عادی می گوید این ها عجیب است! اما در فرهنگ حسین، عجیب این است که تو می گویی این ها عجیب است! وقتی حضرت همه جوانهایشان را از دست دادند به خیمه آمدند و لباس بلندی که اهل یمن به پیامبر هدیه داده بودند پوشیدند یکی از لشکریان ابن سعد وقتی حضرت را با این لباس می بیند می گوید حسین به دامادی می روی؟


به راستی امام حسین کجا دارد زندگی می کند؟ این چه فرهنگی است که فرمانده آن تنهای تنها همه یاران را از دست داده ولی امیدوارترین انسان است؟


راویان حادثه کربلا می گویند در ظهر عاشورا امید تمام وجود حسین را گرفته بود امام حسین در حالی که تشنگی و بی خوابی را تحمل می کردند و در آن حال در تمام روز جسد هر کدام از شهداء را تا پشت خیمه گاه می آوردند وقتی که حضرت به لشکر عمر سعد حمله کردند این لشکر 30 هزار نفری را عقب راندند و همه فرار کردند.


در این حال عمر سعد فریاد زد چرا ایستاده اید؟... همه حمله کردند شمشیر و سنگ می زدند و حضرت روی پایشان نمی توانستند بلند شوند ...با همان حالت خون آلود و زخم خورده یک نهیب می زدند و تمام لشکر عمر سعد عقب نشینی می کرد. آنها در چهره حسین چه می دیدند؟

 

فرهنگ امام حسین(ع)فرهنگی است که امید و قدرت و نپوسیدن تمام شخصیت این فرهنگ است حتی در ظاهر حسین در عصر عاشورا نمایان است.


اگر کربلا به وجود نیامده بود هیچ کس در ذهنش هم نمی توانست تصور کند که چنین آدمی با این همه کشته که داده است این قدر امیدوار و بشاش باشد.

 

 

پایان پیام/

کد خبر 88229

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha