خبرگزاری شبستان – خراسان جنوبی؛ همه چیز از یک نیم روز شروع شد، وقتی «ملامحمد» لباس مشکلی بر تن میکند و سوار بر موتور برای تشییع جنازه یکی از فامیل در روستای همجوار به دل جاده می زند. عقربه ساعت روی عدد 10 ایستاده و لحظات به آرامی سپری می شود، راه کویری و جاده خاکی است، از این مسیرها معمولا خیلی کم وسیله ای عبور می کند مگر کسی بخواهد از روستا به جای دیگری برود و یا بالعکس.
همان هندل اول؛ موتور روشن میشود و به راه می افتد، برخی از اهالی روستا قرار است تا دقایقی دیگر راه بیفتند و به او ملحق شوند، چند دقیقه ای از روستا دور می شود. چشمان «زهرا» کوچکترین فرزندش را می گویم؛ تا جایی که سو داردف پدر را همراهی می کند، دخترش نمی داند که این رفتن پدر با روزهای قبل فرق دارد.
نیم ساعتی از رفتن پدر نگذشته بود که ناگهان «علی آقا» یکی از اهالی روستا، هراسان و با عجله وارد منزل می شود و میگوید: «دفترچه بیمه پدرتان رو آماده کنید که لازم داریم». کمی آسیب دیده است. در همان لحظه آمبولانس به سرعت به همان طرفی رفت که پدرم با موتور رفته بود. خدا برای هیچ کسی آن لحظه را نیاورد، در آن چند دقیقه من مردم و زنده شدم. فوری به همراه یکی از اهالی خودمان را به بیمارستان امام رضا(علیه السلام) بیرجند رساندیم، وقتی رسیدیم گفتند تو «آی سی یو» هستند، خیلی با اسامی آشنایی ندارم، همان بخشی که بیرون درب بخش، از طریق تلویزیون مریض را نشان می دهند و اجازه ملاقات نداریم.
این حرفهای خانم «درکی» دختر ملامحمد است که پدر سال 91 در اثر سکته مغری روی موتور و به زمین خوردن، دچار عارضه مرگ مغزی شده و از همان سال تاکنون این دختر به دلیل علاقه زیاد به پدر خود را وقف مراقبت از او کرده است. زهرای قصه ما حالا سنش از 30 سال بالاتر رفته و با وجود خواستگارهای زیاد، هرگز به دلیل شرایط خاص پدر و لزوم مراقبت از او حاضر به ازدواج نشده است.
پدری که سه مرتبه توسط پزشکان مغز و اعصاب در بیرجند عمل شده و تمام این روز و شب ها، دخترش پرستاری او را بر عهده داشته است، بعد از چند ماهی بستری بودن در بیمارستان، پزشکان برای جلوگیری از زخم بستر او را مرخص می کنند تا در منزل کارهای درمانش پیگیری شود.
زهرا می گوید: «وقتی پزشکان گفتند ادامه درمان را در منزل داشته باشید زیرا برای جلوگیری از زخم بستر بهتر است، خانهای کوچک در بیرجند اجاره کردیم و پدر را به آنجا بردم، مادرم برای تامین بخشی از درآمد زندگی، مجبور است بیشتر وقتش را در روستا سپری کند و من هم با پدری که بدون تحرک روی تخت خوابیده، در یکی از محله های بیرجند یک اتاق کوچک اجاره کردیم و ماهی 250 هزار تومان اجاره می دهیم».
مهاجرت اجباری از روستا به شهر!
او می گوید: «پدرم دو سال فیزیوتراپی می شد و تمام درآمد و حاصل یک عمر کار پدر برای همین منظور هزینه شد، زندگی در روستا درآمد زیادی ندارد، برای همین اگر کمک های کمیته امداد و دو نفر از پزشکان متخصص استان نبود، زندگی برای ما خیلی سخت تر می شد. پدرم هر روز باید قرص تشنج بخورد وگرنه حال او بد میشود، قرص های تشنج هم خیلی گران است، اوایل 60 دانه قرص 200 هزار تومان بود، بعدها کم یاب شد و به کمک پزشکان از شهرهای دیگر آوردیم. الان که 60 دانه حدود 17 میلیون تومان شده است که به هیچ وجه توان پرداخت نداریم و نمی توانیم بخریم.
خانم درکی به دلیل قرارگرفتن در شرایط سخت، حالا خود تجربه ای در حوزه پرستاری کسب کرده که خیلی به او در زمینه کاهش هزینه ها کمک می کند، تشک اَرزَن برای جلوگیری از زخم بستر به جای تشکهای صنعتی و گران و استفاده از پیاز برای بهبود هنگام تشنج و برخی اقدامات دیگر که مورد تایید و تمجید پزشکان هم قرار گرفته است. او میگوید: «پدرم خیلی تشنج میکند، وقتی تشنج می کند فورا باید او را به سمت چپ بخوابانم و عطر محمدی و یا پیاز جلوی بینی او بگیرم تا تحریک شود و به شرایط عادی باز گردد، قبلا که دارو استفاده می کرد کمتر تشنج می کرد اما حالا که دارو گران شده و توان خرید نداریم، تشنج او هم بیشتر شده است».
علاقه خانم درکی به پدر مانند علاقه پدر به فرزند خردسال است، آنقدر غیرقابل توصیف که حاضر نیست برای ساعتی از او جدا شود بگونه ای که وقتی مسئولان کمیته امداد کشور و استان پیشنهاد سفر سه روزه رایگان به مشهد مقدس را به او می دهد، به دلیل وابستگی به پدر و عدم تحمل دوری او حاضر نیست به این سفر معنوی برود، حالا امسال کمیته امداد مجدد پیشنهاد سفر کربلا را میدهد، با این شرایط که در مدت نبود دختر، خود امداد برای پدرش پرستار ویژه قرار بدهد، اما قبول نمی کند و می گوید: «من از بین هشت خواهر و برادری که هستیم، خود را وقف پدر کردم و تا زنده است غلامی او را خواهم کرد».
این رشادتها و از خودگذشتگی های خانم درکی وادارمان کرد تا به همراه جمعی از مسئولان کمیته امداد استان و کشور و اعضای مرکز نیکوکاری تخصصی رسانه یاران به منزل آقای درکی برویم. آنها در اتاقی 24 متری که در گوشه حیاط یک منزل تقریبا قدیمی ساز قرار دارد، سکونت دارند، پدر روی تخت خوابیده و هیچ حرکت و حسی ندارد و به اصطلاح زندگی نباتی دارد.
نوکری پدرت را بکن!
در گوشه سمت راست اتاق، بالای بستر پدر عکسی از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) نصب شده است و در گوشه دیگر یک تلویزیون 14 اینچ روی میز عسلی کوچکی قرار دارد، بعد از احوال پرسی و توضیحات مددکار خانواده، خانم درکی با یک جمله تمام حرف هایش را می زند؛ «خدا یک صبر زینبی به من داده که هر چه زمان می گذرد دلبستگی من به پدر بیشتر و طاقت دوری او کمتر می شود، این را لطف خدا می دانم و از او بابت این توفیق شکرگذارم».
مسئولان کمیته امداد به پاس قدردانی از زحمات شبانه روزی این دختر فداکار، پیشنهاد یک سفر معنوی کربلای معلی را به او می دهند. اما پاسخ منفی است. او می گوید: «یک شب خواب دیدم که کسی به من ظرف آب گوارا و شیرینی را داد و گفت که نوکری پدرت را بکن، کربلا و مشهد همیشه هست اما پدر نه؛ به هیچ وجه نمی توانم پدرم را ترک کنم».
هزینه های سنگین خوراک، پوشک، اجاره منزل و سایر هزینهها از توان این خانواده خارج است، کمیته امداد برای حل این مشکل تلاش کرده تا کمک هایی را در بخش تهیه دارو و پوشک و اجاره منزل داشته باشد، اما این کافی نیست. مشکل اصلی خانم درکی در هزینه اجاره است، آنها نمی دانند تا چه زمان توان پرداخت این مبلغ را خواهند داشت و با تورم سالانه و بالا رفتن اجازه مسکن چطور باید با این موضوع کنار بیاید.
«باجلان» معاون اداری مالی کمیته امداد کشور در این دیدار از مدیرکل کمیته امداد استان میخواهد تا برای ساخت منزل مسکونی برای این خانواده در قالب مسکن محرمان اقدام کنند، او می گوید: «کمیته امداد مبلغ 15 میلیون تومان بلاعوض برای این مهم کمک خواهد کرد». همچنین «رضا سلم آبادی» مدیرکل کمیته امداد خراسان جنوبی قول مساعد برای پرداخت اجاره بهای یک واحد مسکونی را به این خانواده داد.
مسکن محرومان یکی از طرح های دولت در سه استان محروم کشور است که دولت 25 میلیون تومان و کمیته امداد 10 میلیون تومان بلاعوض به مددجو کمک می کند تا منزلی مقاوم در مناطق محروم بسازند، اما ساخت مسکن با این 50 میلیون تومان تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد و با توجه به اینکه این خانواده توان پرداخت هیچ مبلغی را ندارند، ورود و کمک خیرین همیشه همراه در این موضوع مهم به نظر می رسد.
نظر شما