خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: در ادامه سلسله نشست های «تفسیر قرآن در حکمت متعالیه» آخرین جلسه از مبحث «معاد جسمانی» و دیدگاه هایی که ملاصدرا در این باب مطرح کرده است مورد بحث و بررسی قرار گرفت که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
آیت الله «مصطفی محقق داماد» با بیان اینکه به اعتقاد ملاصدرا ما یک روح و دو جسم داریم، گفت: یک جسم عنصری داریم که هم خودمان می بینیم و هم دیگران همان جسم را از ما میبینند، اما جسم دیگر ما دیده شدنی و محسوس نیست و نَه خودمان اکنون می بینیم و نَه دیگران آن جسم را می بینند. جالب اینکه ملاصدرا می گوید آن جسم محسوس مستقیما در مدیریت آن روح قرار نمی گیرد، نفس و روح در آن جسم اثر می کند اما با واسطه آن جسم نامحسوس که نفس و روح در آن مستقیما اثر می کنند اما در آن جسم محسوس به شکل مستقیم اثر ندارند. جسم محسوس ما، حس می شود اما آن جسم دیدنی و محسوس نیست.
این استاد فلسفه اسلامی ادامه داد: ملاصدرا در بیان چرایی ندیدن آن جسم مساله ای را مطرح می کند که خود یک نکته فلسفی است. شاید یک پزشک بگوید این یک مطلب پزشکی است اما در واقع چنین نیست، ملاصدرا می گوید آن جسم با حواس پنجگانه ما «باصره، ذائقه، لامسه، سامعه، بویایی» محسوس نیست، باصره قوه بیننده است، اما آیا قوه بیننده چشم است؟ یعنی چشمی که اکنون در حدقه قرار دارد می بیند یا قوه ای است که حدقه ابزارش است و به تعبیر فلسفی این حدقه محل آن است. محل قوه باصره در دیدگان است اما خود قوه چیز دیگری است، نیرویی که می بیند، می شنود، چیز دیگری است کما اینکه بسیاری اوقات برخی زیباترین چشم را دارند اما نمی بینند. آن قوه باصره محلش این چشم ها است. این چشم ها محل قوه باصره است و این گوش محل قوه سامعه. ملاصدرا می گوید حواس ما چیزهایی را می توانند حس کنند که از جنس محل خودشان باشند. یعنی قوه باصره چیزی را می تواند ببیند که از سنخ همان چیزی باشد که ابزارش را دارد.
وی افزود: قوه حواس نمی تواند آن جسم دیگر را درک و احساس کند به این دلیل که از سنخ محل قوه حواس ما نیست. اما سوال آن است که چه چیزهایی را می توانیم ببینیم و لمس کنیم؟ می گویند ما می توانیم لطیف ترین اشیا را لمس کنیم اما باز هم از سنخ حواس خودمان است، هوا را می توانیم لمس کنیم. دست برخورد و عبور هوا را احساس می کند، هوا که لطیف ترین شی است. قوه لامسه سنگ را می تواند احساس کند که خشن است، اما آن جسم دیگری که وجود دارد درون ما است. در غیب ما است. درون نَه در شکم و نَه در خون و نه در رگ، بلکه درون یعنی در غیب و باطن ماست، همان جایی که فکر و روح ما قرار دارد، همان جایی که نفس ما است. نفس ما جایگاه ندارد. درون چیزی قرار نمیگیرد. اصلا تعلق به بدن دارد اما نَه به این معنا که در درون بدن است، آن جسم دیگر نیز همانجا است.
بدن در سایه نفس است که زندگی می کند
آیت الله محقق داماد اظهار کرد: این بدن و جسم اول که جسم عنصری به حساب می آید «مرده» است. اگر می گوییم زنده است بالعرض و المجاز است. در صحبت کردن وقتی باران می آید می گوییم چه بارانی آمده است، ناودان راه افتاد. آب داخل ناودان راه می افتد. اکنون این بدن اگر زنده است در حقیقت «مرده» است، زندگی برای آن نفسی است که در کنارش قرار دارد مثل جریان آب که به ناودان نسبت می دهیم، بدن همیشه مرده است فقط شانساش آن است که یک رفیق و همسری دارد که در کنارش است زنده است، بدن حیات ذاتی ندارد در سایه نفس است که زندگی پیدا می کند.
این استاد دانشگاه شهید بهشتی تاکید کرد: اما تفاوت آن بدن دیگر آن است که ذاتا زنده بوده و زندگی اش برای خودش است و قرضی و مجازی نیست. اگر این بدن اکنون تعفن نمی گیرد و پوسیده نمی شود در سایه آن همسر مهربان است که او را زنده نگاه می دارد، او اجازه نمی دهد که تجزیه شود، اما به محض آنکه او خداحافظی کند این بدن را کسی نگاه نمیدارد، حیات ندارد و ذاتا مرده است، با این حال آن بدن دیگر همواره زنده است و حیات ذاتی دارد. آن بدن غیب ما است، آن بدن آن سوی چهره ما است. این بدن عنصری، بدن دنیوی است، آن بدن دیگری، بدن اخروی است. بدن اخروی همواره جایش آخرت است، آخرت این دنیا یعنی آن سوی این دنیا. هرگز نمی میرد اما نقشی که ما نسبت به آن بدن داریم چه نقشی است؟
آیت الله محقق داماد تصریح کرد: ملاصدرا معتقد است که آن بدن می ماند، این بدن هم میرود همانجا که بوده است. این بدن فعلی آب، خاک، هوا و حرارت است. آب به آبدان می رود، حرارت به ناردان می رود، خاکش به خاکدان می رود و هوایش هم به هوا می رود. وقتی که تجزیه شد همه چیز به اول خودش بر می گردد. پس این بدن(محسوس) همراه ما نمیماند اما آن بدن همواره باقی و جاودانه است، اعمالی که ما امروز انجام می دهیم، حرف می زنیم، می شنویم، می گرییم، فکر می کنیم، حسد می ورزیم، مهربانی می کنیم، هرچه که هست برایمان مَلَکاتی می شود، ملکه نفسانی ما می شود، آنچه که در ملکات نفسانی ما است نقش صورت برای آن بدن می سازد. آن بدن با این بدن بسیار متفاوت است. اکنون ما یکدیگر را زشت یا زیبا می بینیم اما اعمالی که در درون ماست دارد شکل آن بدن را می سازد، آن شکل و صورتی که برای آن بدن است اعمال ما ایجاد می کند.
وی در ادامه گفت: اما در اینجا سوالی مطرح می شود بر این مبنا که تعریف جسم چیست؟ آنچه که آن ویژگی ها را دارد آیا اصلا جسم است که بعد بگوییم معاد جسمانی دارد؟ پاسخ آن است که بله جسم است، جسم چیزی است که صاحب طول و عرض و عمق و اعتراف است. عنصری بودن و ماده این جهانی بودن در تعریف جسم نهفته است، آن جسم هم طول و هم عرض دارد و آنچه که در صحرای محشر می بینیم، عینا قد و بالا و صورت است، کما اینکه در عالم خواب وقتی که پدر مرحوم خود را خواب می بینیم همان چهره ای را دارد که می بینید، فقط آن خواص که اکنون ما برای جسم تعریف می کنیم آنجا نیست چون این موارد از خصوصیات جسم عنصری است.
آیت الله محقق داماد گفت: ملاصدرا می گوید آن جسم باقی می ماند، در قبر همان جسم(غیرمحسوس) طرف نکیر و منکر است، در حشر او طرف نار و جنت و خلد برین است. جوابگو تماما آن جسم است. وقتی هوا را می بینیم که رنگین کمان تشکیل شود، وقتی که تشکیل شد آن هوا را می بینیم اما هوای رنگی. اما آن جسم مثالی، نه مرئی است و نه مبصَر و نه ملموس، اما هست: «در اندرون من خسته دل ندانم چیست/که من خموشم و او در فغان و در غوغاست».
وی ادامه داد: این مسایل از بنیادهای حکمت صدرایی است. اما اکنون ممکن است کسی بگوید که در سوره مبارکه یاسین آمده «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ» این آیه با این تئوری نمی سوزد. ممکن است برخی چنین بگویند. اما ملاصدرا اعتقاد دارد باید تمام این مسایل را با برهان عقلی تنظیم کند، برهان عقلی می گوید همه این آیات قابل تفسیر هستند. این جسم وقتی که جان در بدن داشت با این وجود در این دنیا هم مرده بود. وقتی نگاه می کنیم تمام فلسفه این مرد بزرگ(ملاصدرا) از آن اولین حرکت فکری تا آخرین حرفش گویی مقدمه همین مباحث است. گویی دغدغه این حکیم همین بود که این مسایل را برای ما حل و فصل کند. از اول گویی به گونه ای مباحث را چید تا به اینجا برسد.
شیخ الرئیس معاد جسمانی را نمی پذیرد
این پژوهشگر اظهار کرد: مشایین خود را راحت کردند. زحمتی نکشیدند و جناب شیخالرئیس گفت: معاد جسمانی را عقلم نمی پذیرد. اما رسول اکرم(ص) فرموده که چنین است و ما قبول می کنیم پس چون صادق مُصَدَق گفته می پذیریم اما خودم نمی پذیرم. لذا مشایین در این مورد خودشان را راحت کردند.
وی افزود: سابقا طلاب با یکدیگر شوخی رایجی داشتند و می گفتند: «لا ادری نفس العلم». تمام علومی که در جهان اتفاق افتاده از سر برکت جهل بسیط است، همه اندیشمندان، پزشکان، ریاضی دانان نمی دانستند و رفتند و دانستند، اما امان از وقتی که انسان لاادری باشد و خیال کند که ادری است. امان از آن زمان که انسان نداند و خیال کند که می داند. او چه بدبختی است خودش و چه مایه بدبختی است برای دیگران. یک زمان فکر می کردم مغول ها بسیار آدم های بدی بودند، فاجعه در کشور ما ایجاد کردند، واقعیت آن است که ما هنوز فاجعه زده مغول هستیم، اما یک نعمتی وجود داشت؛ اینکه آنها فهمیدند که نمی دانند، لذا خواجه را برای معاونت صدا زدند، این برای زمانی بود که فهمیدند نمیدانند، اما اینجا مشایین اقرار کردند که نمی دانیم و عقل مان قانع نمی شود که جسم وقتی فانی شد دوباره همین جسم برگردد اما ملاصدرا این تئوری اصالت وجود، حرکت جوهری، تکامل را به جایی ساند که همین مبحث معاد جسمانی را این چنین توجیه کند.
آیت الله محقق داماد گفت: اما چند نکته در این میان وجود دارد. ملاصدرا در سال 1050 متوفا شد. او مکتبی را مطرح کرد. این اصطلاح نیز بعدها وارد شد با عنوان نوصدراییان. که از کلمه نوافلاطونیان تقلید شد. نوصدراییان کسانی هستند که بعد از صدرا آمدند. آنها دو قسم هستند. آنها که حرف های صدرا را فهمیدند و مکتب او را درک کردند دو گروه هستند، یک گروه کسانی هستند که فقط مفسر و بیانگر صدرا هستند. آنها صدرا و حکمت متعالیه را بیان می کنند. مفسر همان نظرات صدرا هستند، اما راهشان همان راه است. مثل حاج ملاهادی سبزواری، او مرد کمی نبود عارف بزرگی بود، شاعر خوبی است. این مرد در سراسر کارهایش فقط مفسر صدرا است، تالیف اش منظومه است که خودش حاشیه و شرح کرده است، بقیه آثارش اما حاشیه بر اسفار، حاشیه بر شواهد الربوبیه است، دور و بر کارهای صدرا قدم بر می دارد و حرف های او را بیان می کند.
وی اضافه کرد: در بحث معاد نیز این افراد دنباله رو جناب صدرا هستند. تمام کتاب های ملاهادی سبزواری آنجایی که حرف نو می خواهد بزند، دو حرف است که یکی از آنها حادث اسمی است. فرد دیگر «جمشید بن علی نوری» که به ملا علی نوری معروف است، او نیز دنباله رو صدرا است، او حکیم عجیبی است. اما دو حکیم دیگر هم هستند شامل ملا عبدالله زنوزی و دیگری پسرش ملا علی زنوزی معروف به آقا علی مدرس که در اصفهان بوده و بعد به تهران آمده است، مدرس نام شدن او نیز به خاطر تهران است، به او مدرس می گویند به این دلیل که مدرسه ای که بین مروی و پامنار قرار دارد که مدرسه سپهسالار قدیم است، پس از آنکه ساخته شد شاه از ملاعبدالله دعوت کرد که برای تدریس به این مدرسه بیاید اما ملا پاسخ داد که اکنون سیصد شاگرد دارم و پسرش را فرستاد، لذا ملا علی آمد و آنجا درخشید، در وقف نامه آن مدرسه آمده است کسی اینجا باید مدرس باشد که هم معقول بداند و هم منقول. یعنی هم فقیه باشد و هم فیلسوف که اکنون دارد تخم این مساله وَر می افتد. البته بعدها میرزا مهدی آشتیانی به این مدرسه آمد، سپس مرحوم استاد مهدی حائری یزدی که هم فقیه بود و هم فیلسوف تا زمان ما. اما بعد از آن را نمی دانم که چه شد.
وی ادامه داد: آقا علی مدرس به دلیل آن مدرسه بود که اسمش مدرس شد. این مرد یک نوصدرایی است که مقلد صد در صد صدرا نیست و از خودش هم حرف دارد. او می گوید جناب ملاصدرا چرا این جسم را این چنین تحقیرآمیز نگاه می کنی؟ این جسم داخل قبر میرود اما خود این جسم هم حرکت جوهری اش متقوف نمی شود، این جسم حرکت میکند و به حرکتش ادامه می یابد تا روز حشر که البته به نظر من این تئوری ایراد دارد. همچین مرحوم علامه طباطبایی در کتاب المیزان، لطافتی به خرج داد و گفته است که ظواهر آیات آن گونه نشان می دهد اما نمی گوید من با ظواهر موافقم یا با تعبیر.
این استاد فلسفه اسلامی در پایان خاطرنشان کرد: چند جا در قرآن وجود دارد که به این مساله اشاره شده است، یکی در سوره مبارکه یاسین و دیگری در داستان «عزیر» که گفت: خدایا چگونه این مردگان زنده میشوند، خداوند فرمود: «أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، به هرحال این شبهه هست که اینجا اتفاق افتاده، قیامت نیست. بحث ما در «وعاء» قیامت است، در وعاء قیامت این جسم معنا ندارد. نکته این است که این تشبیه است، لذا ملاصدرا گفت قبول دارم. در آن دنیا جسم مثالی می آید و ظاهر همین است به گونه ای که وقتی می بینیم می گوییم او همان فلانی است.
نظر شما