به گزارش خبرنگار آموزش وپرورش خبرگزاری شبستان، چهارده سال داشت، دوست داشت معلم شود و کمک خرج خانواده اما عمرش قد نداد، زلرله آمد، سقف آوار شد و دیگر ریحانه نتوانست نفس بکشد. پدرش مرگ او را مشیت الهی می داند و از هیچ کسی نیز گلایه ندارد.
«زهراعابدی» هم یازده سال داشت، همان دختر شیرین زبانی است که ویدیویی از او در فضای مجازی دست به دست می شد که به بیان مشکلات مدرسه روستای ورنکش می پردازد او نیز آرزوهای بلند برای خود و کشور داشت اما عمرش به 11 سال نکشید و آوار بر سقف آرزوهایش ریخت و او دار فانی را وداع گفت.
«ریحانه قربانی» و «زهرا عابدی» دو دانش آموزی هستند که در زلزله 5.9 ریشتری آذربایجان شرقی جان خود را از دست داده است و حالا پس از دوماه «محسن حاجی» میرزایی به روستای «ورنکش» پا می گذارد تا دیداری با خانواد های داغ دیده دانش آموزان داشته باشد.
در یک حیاط خاکی بزرگ دوکانکس نارنجی به چشم می خورد، اولین کانکس برای خانواده «قربانی» و دومین کانس برای خانواده «عابدی» است.
وزیر آموزش و پرورش با همراهی جمعی دیگر از مسئولان استانی ابتدا به خانه ریحانه قربانی می رود و به درددل خانواده داغدار گوش می دهد. مادر ریحانه اشک می ریزد و از فقر می گوید، گلایه دارد از زمانی که فرزندش زنده بود هیچ کسی آن ها را یاری نداد و حتی یک وام به آن ها ندادند.
او اشک می ریزد و گلایه می کند اما پدر ریحانه که در زلزله از ناحیه لگن آسیب دیده است، خانه نشین شده است همسرش را آرام می کند و می گوید ما گلایه ای نداریم، مرگ دخترم مشیت الهی است و اگر مسئولی به خانه ما می آید لطف می کند. من کارگر فصلی هستم و چون کار میکردم کسی به ما کمک نمی کرد.چون می دانستند که کار دارم.
پس از مرگ دخترم به ما رسیدگی های زیادی کردند و سپاه برای ما یک خانه ساخته که به زودی تحویل می گیریم. حاجی میرزایی هم با ابراز همدردی برای خانواده قربانی طلب صبر کرد.
کانکس بعدی، خانواده «زهرا عابدی» مستقر هستند آن ها هم همانند خانواده قربانی از وزیر آموزش وپرورش با گرمی استقبال می کنند.
زهرا عابدی همان دختر شیرین زبانی است که ویدیویی از او در فضای مجازی دست به دست می شد که به بیان مشکلات مدرسه روستای ورنکش می پردازد.
زهرا با شوری خاص و صدایی بلند و رسا به مجری می گوید: «آقا ما معلم نداریم، کلاس مان دو پایه است و نمی توانیم درس بخوانیم، کلاس اول خیلی خوب بودیم، اما حالا ریاضی مان ضعیف شده و کلاس های دوم و سوم قاطی هستند و وقتی ما اجتماعی داریم، کلاس دیگر فارسی دارد و کلاس مان قاطی می شود... در این هنگام مجری می گوید: باشد خب، چرا عصبانی می شوی؟ من ترسیدم ها... زهرا کلام مجری را قطع می کند و با قاطعیت و صلابت بیشتری با زبان شیرین کودکانه اش می گوید: باید هم عصبانی شوم دیگر... من باید خوب درس بخوانم و در آینده مملکتم را درست کنم...»
مادر زهرا به خبرنگار شبستان می گوید: زهرا در آن فیلم سنش پایینتر بود، نمی دانید چقدر بزرگتر و زیباتر شده بود. او می خواست پزشک شود اما عمرش کوتاه بود.او همیشه از چندپایه بودن کلاس درسش گلایه داشت و می گفت من تمام چیزهایی که معلم می گوید را می دانم کاش یک معلم هم برای ما می آوردند و می خواهم به اداره آموزش و پرورش بروم تا در خواست معلم کنم.
زهرا و ریحانه دو دانش آموزی بودند که آرزوهای بلندی داشتند اما عمر آن ها کوتاه بود و نتوانستند آرزوهایشان را محقق کنند اما زهراها و ریحانه ها در آن روستا زیاد هستند که نیاز به امکانات رفاهی، آموزشی و بهداشتی دارند که نباید حوادث تلنگر توجه ای برای آن روستا شود.
ناگفته نماند دو مدرسه ابتدایی و هنرستان نیز در این روستا وجود داشت که آسیبی ندیده بودند و تنها دیوارهایشان ترک برداشته بود. اما این مدارس هم قدمت بالای 20 سال داشته و نیاز جدی به تعمیر و بازسازی دارند.
نظر شما