خبرگزاری شبستان- گیلان، مهری شیرمحمدی؛ میجوشد از دل مادر زمین، آرام و بیصدا بیآنکه جوشش دوبارهاش کسی را خبردار کرده باشد. گیاهان کرف را که کنار بزنی خواهی دید به صافی آسمان است و به پاکی مام طبیعت. اما افسوس که حرمت و قداست آب از میان ما رخت بربسته است.
حتی اهالی چمارسرا که هر روز از مقابل چشمه میگذرند، متوجه جوشش هر روزهاش نشدهاند.
نزدیک به پل خشتی چمارسرا که از زمان قاجار تاکنون طی کردن عرض رودخانه گوهر رود را برای اهالی آسان کرده بود، مغازهای در یک سراشیبی سالهاست که بساط کسب و کارش را رو به رودخانه میگشاید. صاحب مغازه خاطرات زیادی از رفت و آمد بر روی پل خشتی چمارسرا دارد، و از چشمهی محله:« بچه که بودم، با مادرم از روی همین پل میرفتیم آن سوی رودخانه تا از چشمه آب بیاوریم. آب چشمه خیلی پاک و گوارا بود. اما از وقتی لولههای پوسیده پمپ بنزین چمارسرا به آب چشمه نشت کرد، دیگر قابل شرب نشد. پارسال با اهالی رفتیم اطراف چشمه را کندیم بلکه دوباره آب بجوشد ولی خبری نیست.»
یکی دیگر از اهالی میگوید:« آب چشمه از کف زمین میجوشید، آنقدر آبش زیاد بود که هرچه برداشت میکردی تمام شدنی نبود، اما از وقتی نخالههای ساختمانی را در اطراف چشمه تخلیه کردند، دهانه چشمه مسدود شده و دیگر آب نمیآید.»
چند روز پیش در بازدیدهای چندین بارهام متوجه ردی از کامیون شدم و آثاری از تخلیه دوباره نخاله و ضایعات و باز شدن دهانه حفرهای که فاضلاب یکی از منازل را بهسمت اگوی نزدیک به چشمه هدایت میکرد و زیر درختی به فاصله اندک، حوضی که آب از لولهای بسیار باریک اندک اندک به درونش میجهید.
در جستجوی دهانه اصلی دوباره اطراف شیب تپه مشرف به چشمه را جستجو کردم. اما رشد گیاهان کرف و تمشکهای وحشی دید را کور کرده بود.
پیرمردی که میگفت ۶۹ خزان پاییز را در همین محله به بهار رسانده است از ساختمان قدیمی قزاقخانه بسمت شیب تپه پایین میآمد با زنبیلی از سبزیجات محلی و تعصبی که به محله چمارسرا داشت، میگفت: «از پل خشتی به بعد دیگر خانه نبود، جنگل بود، کمی جلوتر هم باغ سالار مشکات بود. بچه که بودم تفرجگاه ما اطراف همین پل و چشمه و باغ بود. یادم هست آب رودخانه گوهر رود آنقدر تمیز بود که در آن آبتنی میکردیم.»
وی که اکنون در اطراف باغ سالار مشکات منزل دارد- درباره موقعیت چشمه اینگونه توضیح میدهد: «چشمه دقیقا زیر تپه بود و اهالی ۲ حوضچه برای مصرف آب درست کرده بودند. حوضچه اول نزدیک به چشمه بود و برای خوردن و شست و شوی ظروف استفاده میشد بعد آب با یک لوله بهسمت حوضچه دوم و زیر همین درخت هدایت میشد و زنها هم اینجا رخت و لباس میشستند، باقی آب هم بهسمت رودخانه گوهر رود جریان داشت. اطراف این دشت پر درخت بود، خیلی زیبا بود. آن زمان که رشت آب لولهکشی نداشت، درشکههایی بودند که مخزنهای آب یک لیتری را از چشمه چمارسرا پر میکردند و میبردند درب خانههای مردم میفروختند. بعد از انقلاب شهرداری آمد و یک منبع آب نزدیک به چشمه و بالای تپه نصب کرد و آب به سمت منبع آب پمپاژ میشد و با یک شیر، مردم از آب استفاده میکردند.»
وی ادامه میدهد: « بعدها که این اطراف خانهسازی زیاد شد، نخالهها را اطراف چشمه ریختند و متاسفانه دهانه مسدود شد. البته باز هم آب میآمد ولی از وقتی پمپ بنزین لولههای ضایعات خود را از زیر زمین به این سمت هدایت کرد، با پوسیده شدن لولهها، بنزین هم به آب چشمه نشت کرد و دیگر قابل خوردن نبود. حالا هم که چند سالی است خشک شده است.»
اما من میدیدم که آب چشمه خشک نشده و در سکوت و بیتوجهی شهروندانی که تعلق خاطری به وی ندارند، آرام و بی صدا از زمین میجوشد و کمی جلوتر، در سکوت و بیاعتنایی اهالی بازهم به دل زمین فرو میرود.
مظلومیتش همین بس که در بستر حوضچه اول، بوی بنزین به مشام میرسید و ردی از روغن روی آب و بنزینی که در اثر تلالو خورشید به سبزی میزد با این حال با کنار زدن گیاهان کرف، این سرخسهای بهجامانده از طبیعت پس از عصر یخبندان گیلان و بوتههای تیغدار تمشک وحشی وجدی عجیب سرتاسر وجودم را فرا میگیرد. زیرا مخزن اصلی آب را میدیدم که همچون آب انبارهای استان های مرکزی، با یک طاقِ آجرچینی گنبدی، پوشیده شده است.
پیش از این ورودی آب انبار را با پوششی از سیمان پوشانده بودند و اکنون بخشی از دهانه باز شده است. نور گوشی همراه کمک میکند تا داخل مخزن اصلی را ببینم. آب از کف میجوشید و عمق اصلی آب پیدا نبود.
خزههای روییده بر خشت و ساروج و طاقهای گنبدی و آبی که از بستر زمین به طاق مخزن آب انبار نفوذ کرده و چک چک فرو میریزد و دو لوله که آب مخزن را به حوضچه نخست میرساند و سفیدی کف حوضچه و رسوباتی که از اندک آهک موجود درکف حوضچه حکایت دارد.
عجیب که چنین نعمت خدادادی به این زلالی از دید مردمان محله چمارسرا هم مغفول مانده است. آیا وقت آن نرسیده که آب این چشمه نیز احیا شود و قداست و پاکی این روشنایی چشم باز گردد؟!
نظر شما