برگزاری دهمین یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دشتی

دهمین یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دشتی و گرامیداشت سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی حجت الاسلام والمسلمین شهید محمد حسن ابراهیمی برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان  از بوشهر،مادر شهید محمد معماریان از شهدای شهر مقدس قم صبح یکشنبه در این آیین اظهار داشت: دشمنان ما بر روی جوانان سرمایه گذاری کرده اند و تا حدودی نیز در این زمینه موفق شدند که ضرورت دارد خانواده ها بیش از گذشته هوشیار باشند.

 

وی با بیان اینکه زندگی ما باید اهل بیتی باشد، افزود: در زمینه تربیت خانواده ها و به ویژه مادران در پیش خدا مسئول هستند.

 

مادر شهید معماریان با اشاره به وضعیت کنونی حجاب در جامعه ادامه داد: اگر ما دین می خواهیم باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم و باید گوش به فرمان رهبر باشیم.

 

وی به بیان خاطره‌ای از فرزند شهیدش پرداخت و اضافه کرد: سال ۶۸ به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردیم و  بر اثر حادثه‌ای به زمین افتادم، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خون‌ریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً‌ به قم منتقل شوم.

 

وی بیان داشت: پس از درمان‌های اولیه و عکس‌برداری مشخص شد، پایم دچار شکستگی شده و احتیاج به گچ گرفتن دارد، اما از گچ‌گرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکسته‌بندی به نام حاج محمد، پای خود را بسته و درد را تحمل می‌کردم و به توصیه پزشک معالج به استراحت پرداختم تا پایم جوش خورده و شکستگی برطرف شود.

 

مادر شهید محمد معماریان عنوان کرد: در روز هشتم محرم با عصا سوار بر ماشین شده و در مسجد المهدی (ع) واقع در بلوار محمّد امین (ص) حاضر شده و به خانم‌هایی که برای آماده‌سازی تدارک پذیرایی از عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت می‌کشیدند کمک کرده و به منزل برگشتم.

 

وی عنوان کرد: روز تاسوعا نیز عصا زنان به مسجد رفته و کمک کردم در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندم و منتظر مراسم سینه‌زنی شدم تا آن که نوحه‌خوانی و عزاداری آغاز شد در این هنگام حالم به شدت منقلب شد و به سیدالشهدا (ع) و حضرت زهرا (ع) متوسل شدم و از ایشان شفای خود را خواسته و گفتم، یا امام حسین (ع) اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگ‌های مسجد المهدی (ع) و دیگ‌های مربوط به عزاداریت را در منزل عمه‌ام خواهم شست.

 

مادر شهید ادامه داد: شب خواب دیدم در مسجد المهدی (ع) هستم و می‌گویند، هیأتی به  مسجد می‌آید با خود گفتم: بروم  ببینم چه کسانی هستند، دیدم هیأتی فوق‌العاده منظم با لباس‌های سفید، سربندهای مشکی و کفنی تقریباً خون‌آلود به گردن وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آل‌طه نوحه‌خوانی می‌کنند و بقیه سینه می‌زنند.

 

وی اظهار کرد: با خود گفتم، سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدم، فرزند شهیدم محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت می‌کنند و بقیه هم از دوستانش هستند.

 

وی اضافه کرد: به این ترتیب، برایم مسلم شد که هیأت مربوط به شهداست و بعد از اتمام سینه‌زنی، فرزند شهیدم جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرفم آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم در این هنگام یکی دیگر از شهیدان آمده و گفت: سلام حاج‌خانم! خدا بد ندهد! چه شده  است و محمد گفت، نه، مادر من مریض نیست، مادر، این‌ها چیست که به پایت بسته‌ای؟

 

مادر شهید گفت: به محمد گفتم، چیزی نیست، چند روزی است، پایم درد می‌کند و با عصا راه می‌روم ان‌شاءالله خوب می‌شود، محمد گفت، مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم از ضریح امام حسین (ع) شال سبزی برای شما آورده‌ام و  می‌خواستم به دیدن شما بیایم، اما دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود،‌ رفتیم به زیارت امام خمینی (ره) و آمده‌ایم تا نماز صبح را در مسجد المهدی (ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.

 

وی عنوان کرد: در این هنگام دستش را بالا آورد و از سر تا پای مرا دست کشید، باندها را از پایم باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به جای آن بست و گفت، مادر پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد می‌کند از عضله است که آن هم خوب می‌شود.

 

مادر شهید محمد معماریان گفت: در همین حال از خواب بیدار و دچار اضطراب شدم و قدرت تکلم نداشتم، قبل از برخاستن و مشاهده پا با خود گفتم، ببینم خواب دیده‌ام یا واقعیت بوده است، وقتی که نگاه کردم، دیدم تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایم بسته شده است، بلند شده و متوجه شدم پایم کاملاً خوب شده است، اهل منزل را مطلع کردم و برای انجام نذر شستن دیگ‌ها به طرف مسجد رفتم.

 

کد خبر 849803

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha