سریالی که کاش در همان روستا می ماند

«از یادرفته» در ساختار روایی خود، به سرعت از هر رویدادی می گذرد و همین موجب می شود شخصیت های داستان در گذر وقایع برای مخاطب به کارکتر تبدیل نشوند و در حد کلیشه های سطحی ذهن باقی بمانند.

خبرگزاری شبستان: چند سالی است که تلویزیون پس از تجربه پخش سریال های طنز 90 شبی، به نمایش سریال های اجتماعی در همین قالب روی آورده است که از اولین نمونه های این ابتکار می توان به سریال "ساعت شنی" بهرام بهرامیان اشاره کرد، سریال بحث برانگیزی که یک شب در میان روی آنتن شبکه یک سیما می رفت و شیوه پخش آن بر حساسیت اش می افزود.


در هفته های گذشته، بینندگان شبکه اول سیما، هرشب به تماشای سریالی نشستند که با جداشدن از فضای آپارتمانی معمول در مجموعه های تلویزیونی، داستان خود را از دل طبیعت زیبای روستایی آغاز می کرد. "از یاد رفته" فریدون حسن پور، سریالی بود که با عواملی حرفه ای تر نسبت به گذشته، تلاش کرد به واقعیت زندگی در روستا نزدیک شود؛ گرچه در ادامه تغییراتی جدی در فضای سریال به وجود آمد.


باید توجه داشت که تجربه های پیشین سریال سازی در روستا، یا در قالب نگاه توریستی- تفریحی به روستا عینیت می یافت که به واقع نگرشی بیرونی به روستا بود و یا به صورت تولیدات تلویزیونی شهرستان ها ساخته می شد که به لحاظ تکنیکی با سطح سلیقه مخاطب شهری سازگاری نداشت. البته پیش از این نیز، معدود مجموعه های به یادماندنی چون "پس از باران" سعید سلطانی بودند که آن ها هم موفقیت خود در جذب مخاطب را مدیون بهره گیری از عوامل حرفه ای در ساخت بوده اند.


اما داستان "از یادرفته" با وجود این که توانست با ابعاد دراماتیک و همساز با ذائقه مخاطب ایرانی خود، بینندگان زیادی را جذب کند، در ساختار و منطق روایت دچار مشکلات جدی بود. در این سریال، بسیاری از اتفاقات، بسیار ساده و به دور از چشم مخاطب روی می دهد و بیننده به یکباره تنها نتیجه آن ها را به نظاره می نشیند. به واقع بدون این که ریتم فیلم تند باشد، ریتم رویدادهای داستان تند است. در این جا کارگردان، به سرعت از هر رویدادی می گذرد که همین موجب می شود شخصیت های داستان در گذر وقایع برای مخاطب به کارکتر تبدیل نشوند و در حد کلیشه های سطحی ذهن باقی بمانند. به طور مثال شخصیت مینا (بهنوش طباطبایی) با وجود حضور نسبتاً زیاد در سریال، هرگز برای مخاطب به کارکتری با ثبات بدل نمی شود.


این ریتم تند داستان گاهی چنان سرعت می گیرد که به یکباره و بدون هیچ مقدمه ای، مخاطب، سال ها به جلو پرتاب می شود (پزشک شدن مرتضی) تا علاوه بر مواجهه با موقعیت های تازه، با تغییر بازیگران نقش های اصلی نیز روبرو شود! چنین تغییر عجیب و غریبی در "از یاد رفته" در حالی اتفاق می افتد که در فیلمی چون "ذهن زیبا"، جنیفر کانلی برای بازی در یک صحنه، 20 سال با گریم پیر می شود.


تغییر بازیگران نقش های اصلی از بازیگران ناشناخته به ستاره ها در میانه سریال و دقیقاً در زمان تغییرفضا از روستا به تهران و از تهران به اتریش، تنها یک معنا دارد، این که از سویی بهره گیری از ستاره ها برای دیده شدن سریال و جذب مخاطب لازم است و از سوی دیگر ستاره ها را نمی توان برای بازی در یک سریال، مدتی به روستا برد.


از سوی دیگر روند کلی سریال به خوبی نشان دهنده مشخص بودن نقاط عطف داستان، پیش از نگارش فیلمنامه است. به طور مثال، پذیرش مرتضی در رشته پزشکی دانشگاه تهران پس از سال ها دوری از تحصیل، تنها بهانه ای برای انتقال داستان از روستا به تهران است. یا آن جا که مرتضی عصبانی از سقط جنین مینا، بدون معطلی سوار ماشین می شود، تصادف می کند و قطع نخاع می شود، تنها بهانه ای باورنکردنی است برای تغییر جهت کلی داستان و بازگشت به ایران.


اما در کنار همه این ها، "از یاد رفته" واجد ویژگی های زیبایی شناسانه خاص خود است که از جمله آن ها می توان به موسیقی به یادماندنی و همساز با فضای دراماتیک داستان و همچنین ارائه تصاویری دلنشین از زندگی در طبیعت بکر شمال کشور اشاره کرد.


پایان پیام/
 

کد خبر 84560

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha