به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، از زمانی که ادبیات مدرن وارد ایران شده است ادبیات ایران دستخوش تغییر و تحولات ناگزیری شده است که بخشی از اینها به سود ادبیات ما بوده و بخشی هم نتوانسته با فرهنگ بومی ما آمیخته شود؛ اما بازخوانی متون غربی یا گرته برداری از این متون برای خلق یک اثر بومی آنچنان هم موفق نبوده است و نتوانسته همانند یک متن کلاسیک بومی شود، نوشتن نمایش نامه های متاثر از متون نمایشی جهان ادراکی جهان شمول می خواهد امروز بازخوانی متون نمایشی بدون تداخل فرهنگی امکانپذیر نیست و برای همین ما هنوز نتوانسته ایم در فیلم نامه نویسی یا نمایش نامه نویسی موفق باشیم، بازخوانی متون کهن به زبان امروزی را با «شکرخدا گودرزی» نمایش نامه نویس و کارگردان تئاتر به گفتگو نشسته ایم که در زیر می آید:
در نوشتن نمایشنامه بومی و فیلمنامه بومی باید به چه مولفه هایی توجه کرد؟چرا هنوز پای سینمای ما می لنگد و ما نمی توانیم بگوییم نمایش نامه بومی ما فلان مولفه را دارد؟
جریان سازی را من نمی فهمم، هنر ما، نوشته ما، نمایشنامه ما و فیلمنامه ما بازتاب شرایط جامعه است، یعنی ما اگر بتوانیم بومی سازی را در آثارمان بیاوریم می توانیم جهانی شویم به زور هم نمی شود این را به آن تحمیل کرد. به طور کلی هنر هر چیز تحمیلی را نمی پذیرد؛ اگر ما در دوره ی تحت تاثیر مکاتب، مدارس گوناگون قرار می گیریم این تاثیرات باید بیاید و بومی شود؛ باید بیاید با زیست مردم مطابقت پیدا کند و بعد جلو برود، اگر این اتفاق نیفتد این امکان پذیر نیست، یعنی نمی شود این کار را کرد، بنابراین من نگاهم این است که این چرخش این گونه وجود داشته باشد، آن موقع بحث ما درست است.
آیا اقتباس از آثار کهن را هم در این قالب می بینید؟
اقتباس هم همین است، رویکرد، گرته برداری و اقتباس این ها چه در آثار کلاسیک جهان و چه متون کهن ما باید باشد ولی باید معاصرسازی شوند، آن چیزی که بوده وقتی که به گفتمان امروز تبدیل شود، بحث است. کاری که بیضایی می کند، همین است، یعنی با تجربه زیستی ما گره نخورده است که آن تجربه ای که دارد را ترجمه کند؛ اینها درست باید با تجربه زیستی ما کار شوند.
در مورد بهرام یضایی این چگونه اتفاق می افتد؟
بهرام بیضایی چون آن را خوب فهمیده است، این «ادراک» است، آن چیزی که «هگل» می گوید، «فاهمه» است و آن چیزی که حکمت ایران باستان ما می گوید، در حکمت ایران باستان ما وقتی نگاه می کنیم می بینیم یک بخشی از این گفته و صحبت می دانیم که پنج تا بخش ادراک، عقل، فکر، آرزو و اراده دارد وقتی می رود روی ادراک آن چیزی است که کانت و دکارت راجع به آن می گویند؛ این در حکمت ایران باستان ما هست و هگل به آن می گوید «فاهمه»؛ این وقتی شکل می گیرد به نظر من درست است. ما از این کمی دور هستیم و کمتر بازخوانی شده است. تنها فیلسوفی از ما که این را بازخوانی کرده است، سهروردی بود و بعد از سهروردی، میردامادی و بعد ملاصدرا.
یعنی بازخوانی متون را بتنها بر اساس زیست خودمان انجام دهیم؟
بله، باید بازخوانی با شرایط زیست خودمان را انجام دهیم ، آنچه الان گفت و گوهایمان را روشن می کند این است که ما از نگاه غرب نمی توانیم جامعه خودمان را بفهمیم؛ این اصلا امکان پذیر نیست، مگر ژاپن از نگاه غرب جامعه اش را فهمید یا چین از نگاه غرب جامعه اش را فهمیده است، هر کدام مدل خودشان را دارند. ما هم مدل خودمان را داریم.
فکر می کنید این اتفاق بیفتد؟
این بسیار پیچیده است و نیازمند گفت و گوی مفصل است.
نظر شما