سرّ دلدادگی جهانیان به حسین‌بن‌علی(ع)/ معنای اصلی «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» در نگاه سیدالشهداء(ع)

لکزایی با بیان‌اینکه پذیرش ذلت از هر نوع آن در مکتب امام حسین(ع) مردود است، گفت: انسان به این جهان پای نهاد تا آزاده زندگی کند و سیدالشهدا(ع) در کربلا از جان خود گذشت تا به مردم تمام اعصار آزادگی را بیاموزد.

خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: «فطرت انسان‏ های پاک، صرف نظر از هر دین و آئینی، امام حسین(ع) را دوست دارد و عاشق حضرت می‏ شود. مثلاً همه از انسان قدرتمند خوششان می‏ آید. امام حسین(ع) در تمام لحظات رویارویی با دشمن هرگز التماس نکرده است. در واقع هم در برابر دشمن التماس نکرده است و هم به نیروهای خودش التماس نکرده که با او بمانند. بلکه حتی در کمال اقتدار به یارانش می گوید او را در برابر دشمن تنها بگذارند و بروند.»

 

این جملات بخش هایی از سخنان «رضا لک‌زایی»، پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی المصطفی(ص) است. در ادامه مشروح مباحث وی که به مناسبت فرا رسیدن عاشورای حسینی با شبستان در میان گذاشته است تقدیم حضورتان می شود:

 

واقعه عاشورا از نظر قواعد جنگی در ظاهر به شهادت امام(ع) و یاران شان منتهی شد پس چرا از آن به پیروزی تام و تمام سپاه امام(ع) برای همیشه تاریخ تعبیر می شود؟

 

ما باید شکست و پیروزی را تعریف کنیم. شکست و پیروزی و حق و باطل در دو پارادایم کلی تحلیل می‏ شوند. یک پاردایم معتقد به توحید و معاد است و جهان بینی ‏اش محدود به دنیای مادی نیست بنابراین طبیعتا ارزش ‏ها و انسان‏ شناسی و هستی‏ شناسی و معرفت‏ شناسی ‏اش هم محدود به ماده و حس و محسوسات نیست. پارادایم دوم یا اصولاً معتقد به جهان بینی توحیدی و الهی نیست یا از آن غافل است.

 

برای مثال بر مبنای دیدگاه «داروین» که از زیست‌شناسی به علوم انسانی و از جمله علوم سیاسی هم وارد شد ضعیف محکوم به شکست و قوی پیروز است طبق این مبنا امام حسین(ع) ضعیف بود و شکست خورد.

 

اما خداوند در قرآن می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى» (که امروز آن‌کس که غلبه و برتری یابد محققا او پیروزی یافته است)، یزید هم قوی بود و پیروز شد، اما توجه داشته باشیم که بر مبنای پاردایم اول، که معتقد به قرآن است حق همیشه پیروز بوده و باطل هم همیشه شکست خورده است، قرآن می‏ فرماید: «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا». باطل رفتنی است و حق ماندنی. اما قرآن یک حقیقت دیگر را هم مطرح می‏ کند و آن این است که باطل جلوه‏ای کوتاه دارد. قرآن به کف و حبابی که روی آب قرار دارد، مثال می‏زند و می‏ فرماید: حباب، رفتنی است و آن آب که حیات و منفعت بشر در آن است، ماندنی و پایدار است.

 

همچنین قرآن میان ضعیف شدن و ذلیل شدن هم تفکیک می‏ کند و عزت را منحصر در خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان به خدا و رسول خدا می‏ داند. بر این مبنا امام حسین(ع)، به لحاظ ظاهری تضعیف شد، اما هرگز ذلیل نشد. در ظاهر شکست خورد اما در واقع پیروز اصلی بود و گذر زمان و تبلیغ انسان‏‌های بزرگی همچون حضرت زینب کبری(س) باعث شد که آن حبابی که تبلیغات و ترس و هراس بنی امیه در جامعه ایجاد کرده بود، به سرعت فرو بریزد تا جایی که یزید گفت: ابن زیاد بدون دستور من به جنگ با حسین(ع) رفته است. حتی ذکر شده که شخصی از امام سجاد(ع) پرسید نتیجه جنگ چه شد؟ امام سجاد(ع) قریب به این مضمون فرمودند که صبر کن تا موقع اذان. ببین موقع اذان مؤذن اسم چه کسی را می‏ برد. یعنی بنی امیه دنبال نابودی اسلام و جهان بینی توحیدی بود، اما وقتی خون سیدالشهداء(ع) و یاران باوفایشان به پیکر بی رمق جهان اسلام تزریق شد، جهان اسلام جان تازه ‏ای گرفت و بنی امیه نتوانست اسلام را از بین ببرد و در رسیدن به این هدف استراتژیک شکست خورد.

 

چه چیز باعث این فراگیر و جهانی بودن عشق به امام حسین(ع) شده است؟

 

اگر بر مبنای فرهنگ قرآنی بخواهیم بیشتر توضیح بدهیم می‏ توانیم بگوییم که انسان‏ ها از هم بیگانه و به اصطلاح گرگ یکدیگر چنان‏که «هابز» معتقد است، نیستند، بلکه فطرت انسان‏ ها، فطرت خدایی است. فطرت به معنای آفرینش است و چون مصدر نوعی است، به آفرینش ویژه ‏ای اشاره دارد. یعنی آفرینشی که خوبی و عشق به خوبی در خمیره آن قرار دارد و با آن خمیره، ذات انسان سرشته شده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا». طبق این مبنا امام حسین(ع)انسانی است که عاشق خدا است. لذا فطرت انسان‏ های پاک، صرف نظر از هر دین و آئینی، امام حسین(ع) را دوست دارد و عاشق حضرت می شود. مثلاً همه از انسان قدرتمند خوششان می‏ آید.

 

امام حسین(ع) در تمام لحظات رویارویی با دشمن هرگز التماس نکرده است. در واقع هم در برابر دشمن التماس نکرده است و هم به نیروهای خودش التماس نکرده که با او بمانند. بلکه حتی در کمال اقتدار به یارانش گفته است که او را در برابر دشمن تنها بگذارند و بروند. باز وقتی برخی از اعضای دشمن، با پشیمانی توبه می ‏کنند و به سپاه امام می ‏پیوندند امام حسین(ع) با مهربانی تمام آنها را می ‏پذیرد و به افسر دشمن می‏ فرماید: خدا هم توبه تو را قبول خواهد کرد. مثلاً به جناب «حر» می‏ فرماید: مادرت چه اسم قشنگی برایت انتخاب کرده! و اصلاً از این مطلب که این دردسر حاصل دست پخت جناب حر است، اسمی نمی ‏برد و اصلاً از او گلایه نمی ‏کند.

 

این خصوصیات روحی عجیب به امام حسین(ع) در دنیا و آخرت عزت داده و مؤمن و ملحد را عاشق مرام امام حسین(ع) کرده است. قبل از ماجرای عاشورا و زمانی که حر جلوی امام را می‏ گیرد، به امام حسین(ع) پیشنهاد می‏ دهند که اکنون که سپاه دشمن اندک است امام به سپاه دشمن حمله کند. امام نمی‏ پذیرد و این دلیل اخلاقی ـ سیاسی را ذکر می‏ کند که ما جنگ را شروع نمی‏ کنیم.

 

حتی روز عاشورا هم جنگ را دشمن شروع کرد نه امام حسین(ع). بعد به سپاه دشمن آب می‏ دهند. به اسب‏ های دشمن هم آب می‏ دهند. یکی از افراد دشمن ظاهراً دیر می‏ رسد و مشک را برمی‏ دارد که آب بخورد اما نمی‏ تواند، امام به او کلمه‏ ای می‏ گوید، که مشک را از فلان جایش بگیر که او می‏ گوید من منظور امام را متوجه نشدم، بعد خود امام حسین(ع) می ‏آیند و مشک را از دست او می‏ گیرند و با دستان مبارک خودشان به او آب می‏ دهند. این مرام، دلپذیر و جهان‏ پذیر و فطرت‏ پذیر است و تمام انسان ‏ها با آن ارتباط برقرار می‏ کنند.

 

ندای «هیهات من الذله» امام حسین(ع) چه پیامی را در گوش تاریخ فریاد می زند؟

 

غیر از این جمله که اشاره داشتید، امام حسین(ع) جملات دیگری هم دارند. مثل این جمله که مرگ در حال عزت، بهتر از زندگی ذلیلانه است: «موت فی عزّ خیر من حیاة فی ذُلّ». حضرت امیر(ع) نیز شبیه این جمله را در یکی از جنگ ‏ها فرموده ‏اند: «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین» یعنی مرگ در زندگی شما است اگر مقهور و شکست خورده باشید و زندگی در مرگ شما است اگر قاهر و پیروز باشید.

 

این جمله «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» را امام حسین(ع) ظاهراً روز عاشورا در یک سخنرانی کوتاه و ظاهرا خطاب به سپاه دشمن فرموده ‏اند. یعنی بعد از احتجاج‏ ها و استدلال‏ ها وقتی کار به تقابل نظامی می‏ کشد امام می ‏فرماید: «الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات مناالذلة يأبي الله تعالي ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حميمة من ان نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام» یعنی این ناپاک حرام ‏زاده مرا فقط بین دو کار مخیر کرده است: بیعت ننگین و شمشیر خونین. بعد امام تصمیم خودشان را اعلام می ‏کنند که ذلت و خواری از ما دور است. علت را هم چنین ذکر می‏ فرمایند که زیرا خداوند و رسول گرامی(ص) او و دامن‏ های پاکی که ما را پروردانده‏ اند، به ما رخصت پذیرش ذلت نمی‏ دهند.

 

باید توجه داشت بخش زیادی از قدرت دشمنان اسلام و استکبار، در واقع تبلیغات و ترساندن مسلمانان است. مثلاً زمانی از رژیم صهیونیستی که الان مفتضحانه ‏ترین شکست ‏ها را متحمل شده، به عنوان ارتش شکست ناپذیر یاد می‏ کردند. یا به شاه لقب ژاندارم منطقه داده بودند. به صدام، سردار قادسیه می‏ گفتند و از این جور تبلیغات که کم نیست. سبک زندگی‏ ای که این جمله امام حسین(ع) به ما یاد می‏ دهد این است که نه ذلیلانه سازش کنید و نه بزدلانه فرار کنید، بمانید و با کمال قدرت و شجاعت و عقلانیت مبارزه کنید. که مبارزه انواعی دارد. اینجا لازم است که ما بین هدف و نتیجه هم تفکیک کنیم. هدف امام حسین(ع) پیروزی و تشکیل حکومت اسلامی بود اما نتیجه ‏اش شهادت امام بود.

 

هدف امام خمینی(ره) نیز همان هدف امام حسین(ع) بود و نتیجه‏ اش هم تشکیل حکومت اسلامی بود. بنابراین سیدالشهدا(ع) با این جمله هدف و راه رسیدن به هدف را ترسیم کرده و مردم و مسئولان و همه باید با همین راهبرد چه در امور فردی و خانوادگی و اجتماعی و چه امور اقتصادی، چه در مسائل سیاست داخلی و خارجی و چه در جبهه قضائی و مبارزه با مفاسد مالی حرکت کنیم و بدانیم که هر جا و هر وقت از این راهبرد کلیدی تخطی کنیم، به میزان عقب نشینی که کرده ‏ایم شکست می‏ خوریم و دشمن جلو می‏ آید.

 

به نظرتان امروز چگونه می توانیم آن حریت، استقلال و آزادگی را در زندگی خود متبلور کنیم؟

 

جمله ‏ای از امام حسین(ع) وجود دارد که روایت شده که ایشان فرموده‏ اند: «مثلی لایبایع مثله» (کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمی‏کند)؛ کسی مثل من و کسی مثل یزید، نشان دهنده دو پاردایم مختلف است، یعنی کسی که در پارادایم و جبهه امام حسین(ع) قرار دارد با پارادایم و جبهه یزید سازش نمی‏ کند و به اسارت آن پارادایم درنمی‏ آید.

 

می بینیم که آزادگی و آزادمنشی معنوی و سیاسی نمودی محوری در سیره امام حسین(ع) دارد که هم برای مسئولان سطوح گوناگون و هم برای آحاد و اقشار گوناگون مردم و همه ما قابل الگوگیری است. اگر بخواهیم آزادگی خود را حفظ کنیم، چند راه دارد. یک راه تهیه مال از راه حلال و مصرف حلال است. منظور فقط غذای حلال نیست. یعنی کسب و درآمد و مصرف همه چیزهایی که در زندگی ما هست حلال باشد اگرچه کم باشد. امام حسین(ع) خطاب به سپاه دشمن فرمودند: «دلیل اینکه شما حرف مرا نمی فهمید این است که شکم ‏های شما از حرام پر شده است».

 

اگر در جامعه به همین فرمایش امام حسین(ع) عمل شود، خواهیم دید که بسیاری از مفاسد اقتصادی اصلاً پیش نمی‏ آید. راه دوم هم ارتباط داشتن با خدا است که جلوه بارز آن نماز است. چون همانطور که می‏دانیم امام حسین(ع) نماز را در اول وقت و به صورت جماعت در میدان جنگ برپا کرد. البته تلاش برای کسب درآمد حلال هم عبادت است، اما نماز ارتباط خاص و عبادت خاص است. و کسی که فقط جلوی خدا خم بشود، جلوی هیچ کس سر خم نمی‏ کند.

 

کد خبر 830355

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha