خبرگزاری شبستان-اصفهان: فیلم«اقیانوس پشت پنجره» به نویسندگی و کارگردانی «بابک نبیزاده» و تهیهکنندگی «سیدجلال چاوشیان» به عنوان جدیدترین اثر سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای گروه سنی 7 تا 14 سال تولید شده است که در سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان به روی پرده رفت.
در این فیلم برهان (قهرمان) شخصیت اصلی فیلم است. هدف عمده او جدا شدن از مشکلاتش است. مشکلاتی همچون ناپدید شدن پدر و التیام بخشیدن به زخمِ ناملایمات زندگی. او غیرت و تلاش را به هم گره میزند تا به مادر خود ثابت کند که او مرد و نان آور خانه است اما در این میان برخی اقدامات او به فاجعه می انجامد.
چون ما داستان را با شرایط شخصیت برهان تجربه می کنیم تا حد زیادی با او ارتباط برقرار می کنیم و با حاضرجوابیهای به موقع، تلاش و کوشش او احساس غرور میکنیم. تمایلات قهرمان با مسائل درونی و بیرونی او رابطه تنگاتنگ دارند به گونه ایی که هر راهی را برای رسیدن به هدف خود امتحان می کند.
قهرمان دوست داشتنی ما تکرو و تنهاست، و با قوانین خود زندگی می کند و در برابر مشکلاتش می ایستد، رشد میکند، به خواسته اش می رسد و ناگهان کاخ آرزوهایش خراب می شود و در آن لحظه به بلوغ می رسد، «می بخشد» و «ایثار» می کند. و در پایان قهرمانِ از خودگذشته ای را نشان می دهد که به پالایش روانی رسیده است.
یکی دیگر از مهمترین شخصیت های فیلم «معلم» است که بر خلاف دیگر شخصیت ها به قهرمان فیلم ما انگیزه و بصیرت آموزش می دهد و راهنمای خوبی برای برهان و دیگر بچه ها است. معلم شخصیتی است که در دنیای عادی، خود را وصلهپینه کرده و با آرامش، احساسات و عواطف خود با بچه ها در ارتباط و هادی آنان است.
گره خوردن روایت داستان با دو چرخ:
در ماجرا دو روایت وجود دارد که یکی از آنها حول محور اصلی داستان یعنی ایده برهان برای ساختن گاری ای با دوچرخه و پول در آوردن با اجرای نمایش و رقص و موسیقی با آن است و دیگری ساخت ویلچری برای پسری معلول که این دو روایت در جایی از داستان به هم وصل می شوند، یعنی جایی که یکی از چرخ های دوچرخه به پسر معلول می رسد و در عوض چرخ دوچرخه برهان نقش دیوار انباری می شود.
این جایگزینی می تواند تخیّل مخاطب را بعد از فیلم درگیر خود کند تا اندیشه اش بیشتر به سمت روایت موازی ماجرا برود و البته روایتی که درام را می سازد روایت برهان است.
درام اساسا با موقعیت های نمایشی مختلفی همراه است که جریان و ساختار را با توجه به محتوا شکل می دهد. موقعیت های نمایشی نشان دهنده وضعیت زمان حالِ شخصیت ها است که خالق اثر برای نشان دادن آن موقعیت را طراحی می کند.
موقعیت نمایشی شروع فیلم، برهان و دوستش را در حال نقاشی کشیدن روی ماسه به تصویر می کشد، در واقع در حال طرح رویاهایشان روی ماسه هستند. این موقعیت به ما نشان می دهد که قرار است با فیلمی رو به رو شویم که در آن شخصیت اصلی به دنبال تحقق رویایش می رود اما این رویا با توجه به اینکه روی ماسه بنا شده است هر لحظه ممکن است با موجی از دریا خراب شود.
اتفاقی که در پیشداستان فیلم افتاده این است که پدر برهان صد روز است گم شده و در اینجا می توان با توجه به اراده برهان، او را شخصیت اصلی و پروتاگونیست دانست که هدفش پول در آوردن از طریق رویاها و ایده هایش است تا خانواده و مادرش را به وضع مطلوبی برساند.
دیگر موقعیت نمایشی که در فیلم وجود داشت و از هر نظر درخشان است موقعیت کلاس درس برای یادگیری عملی جزر و مد است که علاوه بر اینکه در عمق خود به نظام آموزشی نقد وارد میکند دارای تصویر جذاب و نابی است که تماشاگر را در دل ماجرا قرار میدهد.
چیزی که در این روایت وضعیت تعادلِ رو به جلوی ماجرا را به هم می زند، تصادف گاری با ماشین ناخدا است که به عنوان یک عامل تعیین کننده قسمت بدنه داستان را هم شکل میدهد.
مواجهه برهان با ناخدا موقعیت نمایشی جدیدی است که با تصادف گاری و ماشین به وجود می آید که با اراده برهان و کمک خدمتکار کشتی کم کم این ارتباط شکل میگیرد و با اینکه در ابتدا دو نیروی کاملا رو به رو و یا به اصطلاح آگونی (جدلی) هستند، به سمت دیالوگ و تفاهم میروند (برای توضیح بیشتر لازم به ذکر است برای اینکه یک گفتگو تبدیل به دیالوگ شود لازم است امکان تفاهم در آن وجود داشته باشد وگرنه ما با جدل(آگون) رو به روییم).
در واقع بعد از تصادف، کنش پسر به سمت گرفتن خسارت میرود تا بتواند رویایش را ادامه دهد و این کنش که در دل شخصیت مصمّم داستان است باعث به وجود آمدن ارتباط او با ناخدا میشود که البته به مرور شکل میگیرد و خودش هم با محوریت اصلی درام همسو میشود.
در قسمت آخر باید به اشکالات ساختاری پرداخت که میتوان در فیلم به آنها اشاره کرد. یکی از این اشکالات تعدّد تصادفهایی است که در روند فیلمنامه رخ میدهد، این تصادفها که مطابق ماهیّتشان دلیل قبلی ندارند باعث میشوند که باورپذیری فیلم کم شود و ماهیّتی جز ساختار سفر قهرمان پیدا کند.
تعدّد تصادفها اتفاقی نیست که در دنیای درام رخ دهد و یکی از مشخصه های فیلم هندی و فیلم فارسی است اما در دنیای واقعی چنین درامی جایی ندارد. اشکال دیگر در دیالوگهای فیلم است وبا اینکه داستانهای فیلم در عمق هم سیر میکنند ولی اغلب دیالوگها توجهی به عمق ندارند و به طور عمده فقط وظیفه انتقال اطلاعات را بر عهده دارند.
مهوش خادمالفقرایی، دانشجوی دکتری جامعهشناسی در یادداشتی بر این فیلم آورده است:
جامعهپذیری فرایندی است که به کودک میآموزد چگونه باید به عنوان فردی اجتماعی در جامعه زندگی کند، کنشهایش را براساس چه هنجارهایی تنظیم نماید و مطابق با چه ارزشهایی رفتار و یا حتی تفکر کند. این روند بسیار تحت تاثیر محیط اجتماعی و اقتصادی است که کودک در آن پرورش مییابد.
فقر و محرومیت یکی از عواملی است که روند جامعهپذیری کودکان و نوجوانان را تسریع میکند. زیرا کودک یا نوجوان را با موقعیتهایی مواجه میکند که مجبور میشود از دنیای خیال و فانتزی خود بیرون بیاید، برای به دست آوردن ابتداییترین نیازها بجنگد و با واقعیتهای سخت و خشن جامعه روبهرو شود.
در این فیلم «بابک نبیزاده» همین واقعیت را به تصویر میکشد. برهان، شخصیت اصلی این داستان با سه چالش روبهرو است، اولین چالش زمانی است که او با مشاهده تنگناهایی که خانوادهاش با آن دست و پنجه نرم میکنند به ویژه کار زیاد مادر برای امرار معاش، تصمیم میگیرد کسب و کاری نو راهاندازی کند و درآمد خود را به خانه بیاورد.
چالش دوم زمانی است که او همه دار و ندار خود (دوچرخهاش) را از دست میدهد و برای جبران آن باید خسارت خود را از کسی که دوچرخهاش را از بین برده است، بگیرد. او این کار را با سماجت و پافشاری بسیار برای گرفتن حق خود (یک دوچرخه نه بیشتر و نه کمتر) انجام میدهد.
چالش سوم زمانی است که چرخ دوچرخهی جدید او گم میشود و او آن را هنگامی مییابد که برای تعمیر ویلچر یکی از همکلاسیهایش استفاده شده است. اما او با وجود تمام ناراحتیهایش سکوت میکند و چرخ دوچرخهاش را طلب نمیکند. در این جستار مهم نیست که فیلم در چه مکانی (به لحاظ جغرافیایی) اتفاق میافتد، یا چه کسب و کاری در آن راهاندازی میشود؛ مهم آن است که نوجوان داستان با به کارگیری چه کنشها و ارزشهایی با موقعیتهای گرهافکن و چالشبرانگیز مقابله میکند.
مخاطب این فیلم، در چالش اول با مسئولیتپذیری برهان، در چالش دوم با حقطلبیاش و در چالش سوم با اخلاقگراییاش مواجه میشود. مخاطب نوجوانی که این فیلم را تماشا میکند، ممکن است، زندگی برهان را فرسنگها دورتر از خود ببیند اما متوجه میشود که در مواجهه با واقعیتهای سخت زندگی چگونه باید روبهرو شد. چه زمانی باید به کمک خانواده شتافت، چه زمانی باید طلب حق کرد و چه زمانی باید سکوت نمود. از آنجایی که داستان فیلم، پایانی خوش نیز دارد، بذر امید را در دل مخاطبهای نوجوان از بین نمیبرد.
دكتر طاهره بابازاده، متخصص تعليم و تربيت و مدرس دانشگاه در رابطه با فیلم«اقیانوس پشت پنجره» می نویسد:
«اقيانوس پشت پنجره» تكاپوي نوجواني جنوبي براي استقلال و رويارويي با سختي هاي زندگي را به تصوير مي كشد. برهان نوجواني است كه داراي وجودي بكر و ذهني رهاست، شايد ارتباط با طبيعت منجر به اصالت وجودي ارزشمندي در وي شده است.
نكته اي كه فيلمنامه بر آن تاكيد بسياري داشته قوه تخيل و خلاقيت برهان است كه سعي دارد از اين طريق خود را ابراز و استقلال و غرور خود را حفظ كند.
در اين ميان اهميت روش هاي آموزشي و پرورشي كه معلم با شيوه هاي جديد، متنوع و عملي بر كلاس اعمال مي كند بر ارتباط عميق بين زندگي و مدرسه تاكيد ميكند. وجود معلمي آگاه و دلسوز كه بر توانمندي هاي دانش آموزان تمركز دارد و سعي مي كند دريچه هايي از واقعيت زندگي، آگاهي و حل مسئله را به روي چشم نوجوانان بگشايد. برهان دغدغه پول دارد و مدرسه را جدي نميگيرد ولي شخصيت و آگاهي معلم سبب مي شود كه جرقه هايي در ذهن برهان ايجاد شده و تفكر خلاق خود را به مدد راهنمايي هاي معلمش در جهت اهداف خويش بكار گيرد.
مسئله مهم که در فیلم به آن توجه شده، عدم درک دنياي نوجوان است. سوالهايي كه سركوب ميشود و روياهايي كه توسط مادر و سايرين جدي گرفته نميشود. زبان مادر خسته و تنهاي برهان زبان تهديد است و سرزنش، ولي اين گسست عميق در ارتباط با معلم ترميم ميشود.
وقتي چالش جديد چرخ دوچرخه به جاي چرخ ويلچر مطرح ميشود دو راهي بزرگی داستان برهان را درگير ميكند و داستان به طور ظريفي اين نكته را يادآور ميشود كه همواره زندگي جاري است و اميدواري و ذهنيت مثبت نسبت به دشواري ها مي تواند گاهي عامل رهايي بخش ذهن انسان باشد.
مواجهه ناخدا و مادر نور اميد را در دل مادر زنده ميكند و اين اميد و سرزندگي به برهان نيز منتقل ميشود ولي به نظر ميرسد اين بخش از داستان نياز به پيش زمينه و پرداخت بيشتري داشت و واگذاري اين موضوع به ذهن مخاطب هوشمندانه جلوه نمي كند.
تقابل فعاليت برهان و انفعال عده اي كه كنار ساحل به آسودگي وقت مي گذراندند نيز چالش ديگري است كه مخاطب را به تفكر وا ميدارد. شايد سعي بر اين بوده كه مخاطب بر يكي از اين دو نوع سبك زندگي تامل كند كه كداميك شيوه بهتري براي زندگي است، علاوه براينكه تفاوت دغدغه ها و سطح زندگي افراد را به نمايش در آورده است.
و اما پايان داستان كه با ابهام رها ميشود تا مخاطب خود به تناسب تجربه زيسته خويش آن را به اتمام برساند.
آيا به راستي نقاشي ها مي توانند به واقعيت بپيوندند؟ به لحاظ كاملا منطقي خير ولي باور، علم و آگاهي، تلاش و اميد به همراه ذهن و روان آرام قدرت عجيبي به انسان ميبخشد كه شايد غير ممكن را ممكن سازد./
نظر شما