هالیوود به دنبال انسان دنباله روست نه انسان مسئول و انتخاب گر

هالیوود می‌داند چه بخش از احساس تو را قلقلک بدهد و درگیر کند. در انتها هم با زیرکی حرفش را می‌زند و روی احساس تماشاگر تأثیر می‌گذارد اما به تو اختیار نمی‌دهد/ سینمای غیر دینی نداریم.

خبرگزاری شبستان: به نظر من ما اصلا سینمای غیردینی نداریم، من واژه معناگرا را مناسب‌تر از ترکیب سینمای دینی می‌دانم. شاید به این دلیل که سیاست‌گذاران فرهنگی نتوانستند مفهوم محدود و مشخص دینی را از دل سینما بیرون آورند، به دنبال عرصه وسیع‌تری گشتند و به معناگرایی رسیدند.

 

واژه معناگرایی وسیع‌تر است، ادعای کمتری در آن وجود دارد، هر چند مخالفت‌هایی هم با آن می‌شود و می‌گویند که فیلم بی‌معنا نداریم که مقابلش فیلم بامعنا وجود داشته باشد. این دوستان باید متوجه این نکته باشند که در سینمای معناگرا گرایش به معنا است. نقش ارتباط یک امر دینی است البته به شرط آنکه ارتباط را به عنوان امری دینی بپذیریم و به اینکه در دل این ارتباط چه معنایی تولید می‌شود کار نداشته باشیم. برای ما به عنوان یک فرد دین‌دار مهم این است که به این باور برسیم که عالم در بهترین شکل خلق شده است، سرتاسر جهان سر جای خود است و من کافی است شما را دعوت به تماشا کنم. همچنین من فکر می‌کنم در فیلم دینی چیزی به نام شر وجود ندارد. ما می‌توانیم فقط درباره خیر صحبت کنیم و به عبارتی اصلا اجازه نداریم درباره شر صحبت کنیم.

 

من هرگز در فیلم‌هایم شخصیت منفی نگذاشته‌ام. من در زیر نور ماه روی پل دو شخصیت را از دور نشان داده‌ام و به این دلیل که به آنها نزدیک نشده‌ام قضاوتی درباره آنها ندارم. هنوز این سکانس من را اذیت می‌کند قصدم این نیست که درباره جبر صحبت کنم! من از کرامت انسانی صحبت می‌کنم و با همین دیدگاه چیز شری در اشیا نیست و همه چیز خیر است.

 

من معتقدم ما به دستکاری در نظام هستی احتیاج نداریم و شاید به همین دلیل است که دسته‌بندی اثر دینی و غیر دینی را نمی‌فهمم.

 

اگر به نظام عالم توجه کنیم همه اجزا با هم در ارتباط‌اند و یک کل را تشکیل می‌دهند. ما هر چه ارتباط بین اجزا را تقویت کنیم به کل می‌رویم، پس هر ارتباطی در نفس خود دینی و در مسیر سیر عالم است، درباره ارتباط تعاریف گسترده‌ای وجود دارد. با این نگاه هنر پیام‌محور، هنر دینی نیست چون در نگاه دینی فقط خداوند است که پیام می‌دهد. اگر ارتباط را به تعریف ارسطو تنها در انتقال پیام بدانیم، آیا می‌توانیم حقیقت را از جایی به جایی دیگر منتقل کنیم؟

 

من از میان تعاریف وجود، تعریف بهتری را انتخاب کردم. به نظرم ارتباط یعنی به اشتراک گذاشتن تجربیات، یک اثر هنری زمانی می‌تواند پیامش را به مخاطب انتقال دهد که تجریه دینی‌اش را با مخاطب سهیم شود.

 

این اثر نباید برای مخاطب نسخه بپیچد بلکه باید او را به یک ضیافت و مشاهده دعوت کند. دلیل این دعوت این است که نمی‌داند مخاطب در چه سطح از ایمان و باور دینی است پس برای او نسخه نمی‌پیچد. نگاه دیگر اینکه در مبحث اختیار به عنوان موهبت الهی دخل و تصرف نمی‌کند یعنی برای مخاطبش این فرصت را ایجاد می‌کند که پیامی را که نمی‌خواهد بپذیرد یا اگر خواست معنی دیگری را بپذیرد.

 

به نظر من بزرگ‌ترین گناه غفلت است یعنی عادی شدن هر چیز یعنی سؤال نداشتن هر ارتباطی که در مخاطب سؤال ایجاد کند مهم است و مرحله ایجاد سؤال، امری دینی است.

 

این سخن من به معنای این نیست که من نباید در فیلم‌ام از تجربه دینی‌ام صحبت کنم هنرمند حیرت خود از دنیا را با دیگران به اشتراک می‌گذارد تا دیگران را هم کنجکاو کند.

 

یک لایه بالاتری هم وجود دارد، شما چه زمان دچار سؤال می‌شوی؟ زمانی که متوجه تناسب خود با دنیای اطرافت می‌شوی یعنی اینکه شما مسیر کمال یا آنچه می‌توانی باشی را تشخیص بدهی و بدانی که الان کجایی و این سؤال به ذهنت می‌رسد که من باید چه کار کنم؟

 

از عقلت کمک می‌گیری تا نسخه‌ای برایت بپیچد و بعد انتخاب می‌کنی، پس از این رفتاری اجتماعی را برمی‌گزینی و بر اساس آن رفتارت با جامعه برخورد می‌کنی.

 

گاهی ما در تمام این فرآیند می‌توانیم با مخاطب ارتباط داشته باشیم، اگر بر اساس انتهای مسیر که رفتار اجتماعی شکل می‌گیرد فیلم بسازیم، صرفا فیلمی اجتماعی خواهیم داشت که مثلا آداب و قوانینی را به مخاطب آموزش می‌دهد و دینی هم هست اما اتفاق مهمی نیست چون بعد از مرحله تعقل است یعنی مخاطب را به پرسشگری دعوت نمی‌کند فقط به او یاد می‌دهد که چه کارهایی انجام بدهد. در اینجا فیلم‌ساز به مخاطب یاد نداده چه مسیری برود بلکه فقط راه‌حل را مقابل پای او گذاشته است. مهم این است که به مخاطب یاد بدهیم در مرحله انتخاب راه درست را برود، کمی بالاتر این است که روی حس او تأثیر بگذاریم و به نظر من مهم‌تر از هر چیز این است که فیلم دینی بتواند مخاطب را نسبت به دنیای اطرافش حساس کند.

 

زمانی که حساسیت انسان نسبت به دنیای اطرافش بیشتر شود، پرسشگر خواهد شد، نسبت خود با پدیده‌های دیگر را می‌سنجد، ظرفیت خود را درمی‌یابد و به دنبال رسیدن به نقطه کمال و تعالی می‌رود. مهم‌ترین وظیفه هنرمند این است که حساسیت انسان نسبت به عالم را بیشتر کند.

 

زمانی که فیلم‌نامه را می‌نویسی اگر مسیری می‌روی که در پایان قصه راهی جز خداپرستی نیست در نظام عالم دخل و تصرف کرده‌ای چون خداوند متعال عالم را طوری بنا کرده که در آن رازی است. این راز برای مؤمن، دیدن جلوه‌های وجود خداوند است و برای کسی که این اعتقاد را ندارد طور دیگری است.

 

پس باید فیلم‌نامه را طوری بنویسی که مخاطب به لحاظ منطقی انتخاب و استنباط خود را داشته باشد و تو چیزی را به او دیکته نکنی.

 

هدایت مخاطب با نمایش معجزه در فیلم لزوما به ساخت فیلم دینی منجر نمی‌شود.

 

این کاری است که هالیوود می‌کند، هالیوود می‌داند چه بخش از احساس تو را قلقلک بدهد و درگیر کند. در انتها هم با زیرکی حرفش را می‌زند و روی احساس تماشاگر تأثیر می‌گذارد اما به تو اختیار نمی‌دهد، سینمای هالیوود به دنبال انسان مسئول و پرسشگر نیست، به دنبال مخاطب دنباله‌رو است تا آنچه خود می‌خواهد به او بقبولاند. ما باید در دیدگاه دینی آن‌قدر با اعتماد به نفس شده باشیم که بگوییم این گوهر نایاب را من به راحتی در اختیار تو نمی‌گذارم، تو مسئول شو و آن را کشف کن، نگاه کنی در عالم آن را پیدا می‌کنی، کافی است کمی هم حساس شویم.

 

مرحله بالاتری هم وجود دارد و آن تبادل نظر است. ارتباط می‌تواند به تبادل نظر برسد یعنی مخاطب نه تنها منفعل نیست و با شما اشتراک دارد بلکه به تولید معنای شما کمک می‌کند و گاهی ممکن است او در جایگاهی باشد که فرسنگ‌ها از شما پیش بیفتد.

 

در مرحله نوشتن فیلم‌نامه و پس از آن ساخت فیلم به گونه‌ای نیست که پیامی مطرح و محدود شود و همان به مخاطب برسد بلکه این دریچه‌ای است به سوی مخاطب که بخشی از جهان و نظام احسن را به او نشان می‌دهد و او را در معنایی سهیم و شریک می‌کند و این جنس ارتباط، دینی است.

 

 

در مورد سینما باید این نکته را در نظر گرفت که برای انتقال پیام، دوربین هم هست، قاب‌بندی شما وجود دارد و مسایلی از این دست نگاه شما را نشان می‌دهد.

 

وقتی می‌خواهیم اثر هنری بسازیم باید به وجوه مختلف بپردازیم، دین دارای بخش‌های شریعت، طریقت و حقیقت است. بین اینها فاصله است. در فیلم‌سازی باید هنرمندهایی تعریف کنیم که روی هر یک از این وجوه کار می‌کنند یعنی به شریعت توجه دارند و بعضی به سیر و سلوک و عرفان! در بخش سوم هم هنرمندانی وجود دارند که به حقیقت دین نزدیک شده‌اند.

 

وقتی بحث شریعت می‌کنیم وارد حوزه آموزش می‌شویم و زمانی که بالاتر می‌رویم به حقیقت می‌رسیم. اصل را که بپذیریم بخش‌های بعدی هم می‌آید. در بحث سینمای دین به طرح مسایل آموزشی هم نیاز داریم، همان قدر که به نزدیک شدن به حقیقت دین نیازمندیم.

 

ما در بحث دین‌داری از ابتدا به انتها نرسیده‌ایم، پدر و مادران‌مان دین‌دار بوده‌اند و آداب و قواعدی را از آنها آموخته‌ایم، حقیقت دین را دریافت نکرده‌ایم.

 

بحث من این است که از ابتدا شروع کنیم یعنی حساس شویم نسبت به عالم، کنجکاو شویم، پرسش کنیم، فکر کنیم، انتخاب کنیم و بعد برسیم به شریعت. در این شکل است که حتی شریعت هم برایمان باارزش می‌شود.

 

بسیاری از فیلم‌ها و مجموعه‌هایی که به نام دینی ساخته شده‌اند نقطه ضعفی دارند که می‌شود درباره‌اش بحث کرد، به نظر می‌رسد سازنده اثر روح دین را نگرفته و به حقیقت آن نرسیده است و صرفا با پوسته و شرعیات وارد حوزه ساخت فیلم دینی شده است، به چند دلیل این فیلم‌ها، فیلم دینی نیست.

 

سینمای دینی از آن جنس وعظ‌هایی نیست که بشود با نت برداشتن و مشق کردن تجربه‌های دیگران در آن به موفقیت رسید. ما قرار است در اتمسفر قرار بگیریم، فضایی که من فیلم‌ساز در سینمای دینی به وجود می‌آورم باید در مخاطب تأثیر بگذارد و معنای جدیدی را برای او تولید کنم، البته تأکید می‌کنم این مسایلی که می‌گویم شاید شامل بعضی فیلم‌های قبلی خودم نشود. من هم دارم تجربه می‌کنم، یاد می‌گیرم و تلاش می‌کنم به مفهومی که در ذهن دارم نزدیک شوم. ما هرگز نمی‌توانیم خدا را بفهمیم، فقط می‌توانیم در او غرق شویم. مهم این است که چشم‌هایمان را باز کنیم، خودمان را رها کنیم تا در اتمسفر او غرق شویم.

 

برگرفته از ماهنامه شبکه هنر

 

پایان پیام/

 

کد خبر 82768

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha