خبرگزاری شبستان- رشت، مهری شیرمحمدی؛ در باز شد و داخل حیاط رفتیم. پشت آن دیوار قطور و بلند سیمانی عمارت، دنیای دیگری حکمفرماست. درختان باغ اندکی از گرمای مرداد میکاست. دیوارهای حیاط با طاقهای آجری قرمز رنگ، نشان میداد که حداقل صدسالی از ساخت بنا میگذرد.
گلدانهای زیر طاقی، سیکاسهای تنومند و عطر درختان نارنج و زنبقهای به گل نشسته، همگی عطر و بوی زندگی را به ما که تازه وارد حیاط شده بودیم، هدیه میداد.
ورودی بنای وسط باغ، خانهای بود که نشان میداد به سبک امروزی مرمت شده و سنگ نما خورده است. یک جفت پنجره آلومینیومی مابین در نشانگر تعویض پنجرههایی بود که بیشک زمانی ارسیهای چشمنوازی با گرههای چینی و شیشههای رنگی داشته است.
چند بار صاحبخانه را صدا کردم با تاخیری طولانی زنی پرسال وارد حیاط شد و با تعجب بما نگریست و با مکثی معنادار گفت: فکر کردم دوستان نوهام هستند که در را باز کردم. نگرانی در چشمانش دو دو میزد. از جمع چهار نفره دانشجویان معماری فقط من خبرنگار بودم. وقتی مطمئن شد که از اداره کل میراث فرهنگی گیلان نیامدهایم، اجازه داد که از محوطه حیاط عکس بگیریم.
دیوار اعتماد بین مردم و ادارات دولتی هر روز کوتاهتر میشود.
نگران بود منزلش را ثبت میراثی کنند و دیگر نتواند بفروشد. نگران حق مالکانه اش بود و حق داشت. یک نمونه منزل اقوامش را نام برد که عمارت روی دست مالک مانده و حتی اجازه ندارد بدون هماهنگی و نظارت میراث فرهنگی آن را تعمیر کند. از آدرسهایی که داد، فهمیدم خانه تاریخی «نصرت رحمانی» است.
میگفت: وقتی میراث فرهنگی بودجهای برای مرمت خانه نمیدهد، حق ندارد املاک ما را ثبت و ضبط کند. پرسیدم: چرا پنجرههای ارسی را عوض کردید؟ حیف نبود! پاسخ داد: پنجرههای ارسی خیلی سنگین هستند و چون از پایین به بالا باید باز میشد، دستان من دیگر قوت بالابردن چوبهای سنگین را نداشت.
پشت حیاط اما دنیای دیگری است. این بخش خانه هنوز اصالت معماری بومی گیلان را حفظ کرده است. پنجره های چوبی بلند، ستون های خراطی شده و زیرزمینی که نقش یخچال را در قدیم داشت و صاحبخانه کارکرد تک تک اجزای بنا را برایمان توضیح میداد.
از چاه آب و از انجیر کنار چاه. میگفت:« ملک در اصل برای پدرشوهرم بود. خدابیامرز تاجر شکر سیاه به روسیه بود. وقتی مهمانهایش از روسیه میآمدند، در همین خانه و طبقه بالا اسکان میداد.»
بازدید ما از بناهای تاریخی رشت در حوالی مسجد صفی و مسجد اردبیلیها در راسته بادی اله ادامه یافت. در گذشتهای نه چندان دور، خیابان مطهری محله ساغریسازان رشت را از این بافت جدا کرد و حالا دو بافت مجزا در دو سوی خیابان مطهری ایجاد شده است.
از کوچه های تودرتوی پشت مسجد صفی، وارد راسته بازار مسگرها شدیم. راستهای که با یک ابلاغ شهرداری، کورههای مسگریش بخاطر آلودگیهای زیست محیطی جمع شد و حالا فقط نامی بر این راسته باقی مانده است. راسته بازار مسگرها در امتداد خود به مسجد کاسه فروشان و بازار بزرگ رشت متصل میشود. در همین راسته درب چوبی دولنگهای توجه ما را بخود جلب کرد. در نیمه باز بود، اما کسی پاسخ کوبههای پشت در را نداد. وارد حیاط شدیم. اما خبری از یک عمارت اعیانی و بزرگ نبود.
از چندین پلاک منزل مسکونی در کل مساحت، مشهود بود که اینگونه تقسیم عادلانه ارث صورت گرفته است.
در ادامه کوچه نوردیهای گروه ما، آن هم در گرمترین ماه، مرداد، تابلوی کوچک رنگ و رورفتهای بر بالای یک درب چوبی خراطی شده نظرم را جلب کرد:« آموزش و پرورش ناحیه۲، ساختمان آموزش و پرورش». کمی جلوتر در یک کوچه بن بست، دربی آهنی دیوار حیاط قدیمی را شکافته بود. اندکی بعد مردی در را باز کرد تا ماشینش را از حیاط بیرون آورد. وی در پاسخ به کنجکاویهای ما گفت که حیاط ملک را بهعنوان پارکینگ از مالک اجاره کرده است. خودش در بازار رشت حجره داشت. فقط می دانست که مقطعی ملک در اجاره آموزش و پرورش بوده و مدرسه دخترانه بوده است.
با رخصت وی برای عکاسی، به طرفه العینی خودم را به پلههای چوبی تلار رساندم. ریزش چوبهای آن سوی حیاط نشان می داد دو راه پله قرینه در دو سوی تلار بوده است. ولی هشدار آن نیک مرد، مرا از ادامه رفتن باز داشت. چه؛ معلوم بود تمامی چوب های تلار پوسیده است.
افزون بر آن بخش اعظم سقف این عمارت دو طبقه فروریخته و ناایمنی از باقی در و دیوارش می بارد.
بازدید چندین ساعته ما از املاک بافت بازار، همین ناایمنی را هشدار می داد. اسکلتی از دیوارهای قطور و مستحکم که عمدتا تنها پوسته خارجی بنا را حفظ کرده اند و عمارت هایی که میراث معماری چوب در ایران هستند، تبدیل به انبار کالای بازاریان شده است.
برخی از مالکان این بناها به صراحت اعلام میکردند که تنها چهارچوبه دیوار سالم است و با برداشتن دیوارها انگار سولهای ایجاد شده که تا سقف، کالا انبار کنند. یادم آمد که مدتی پیش، معاون امور بازرگانی و توسعه تجارت سازمان صمت گیلان به ثبت شش هزار و ۷۳۶ انبار در سامانه جامع انبارهای استان خبر داده و اعلام کرده بود: در صورتی که انباری از واحدهای صنفی در سامانه ثبت نشود، گشتهای بازرسی و نیروی انتظامی کالای موجود در آن مرکز را به عنوان قاچاق ضبط میکنند(ایرنا). نمیدانم این سامانه ایمنی را هم ثبت میکند!
اصرار ما برای بازدید یکی از بناها، عمق فاجعه در دستکاری عمارتهایی را میداد که در دیگر استانها یک سرمایه گردشگری محسوب میشوند. عمارتی که کل حیاط، تلار و اتاق های پل کوبی تا سقف انبار اسباب بازی شده بود.
بیدلیل نیست که سازمان آتش نشانی شهرداری رشت، بازار رشت را به لحاظ ناایمنی همچون بمب ساعتی توصیف میکند. فرسودگی سیمکشیها از یک سو و انبار کالاهای قابل اشتعال در کنار هم. اما عمق فاجعه را در بنایی دیدم که حیاط بزرگ آن تبدیل به استخر ماهی شده بود! تصور کنید عمارتی با قدمت بیش از ۱۰۰سال -که بیشتر بنا با چوب ساخته شده- چگونه توانسته این حجم رطوبت را دوام آورد!
در این عمارت دو طبقه، اگرچه دو برادر همراه خانوادههایشان زندگی میکنند، اما نیمی از سقف طبقه دوم فروریخته است. از آن عمارت بزرگ که معلوم است اتاق های تودرتو و سالنهای پذیرایی بزرگ داشته، تنها دو اتاق را بهسازی کردهاند تا قابل سکونت باشد.
پروژه شناسایی عمارتهای سالم مانده در محلات قدیمی رشت، ادامه دارد اما هرچقدر بیشتر میبینم، بیشتر ناامید میشوم و حالا میفهمم چرا از کل ایران تنها برای دیدن طبیعت گیلان به استان ما سفر میکنند. مگر چند بنای تاریخی رشت مرمت و احیا شده است که مسافر بر ماندگاریش در مرکز استان بیفزاید! وقتی مالکان دولتی عمارتهای تاریخی، بودجه سالیانه ای برای نگهداشت بناهای خود اختصاص نمیدهند، از مالکان خصوصی انتظاری نیست.
نظر شما