ولادت فاطمه (س) و انتخاب علی (ع) به امامت، بقای دین را ضمانت کرد

روزى که فاطمه چشم به جهان گشود و روزى که على (ع) در غدیر خم به خلافت منصوب شد، دوام و بقاى دین تضمین و دشمن ابتر و ناامید می شود، از منظر قرآن در غدیرخم نعمت هاى الهى به برترین حد و بالاترین نصاب خود می رسد.

 

خبرگزاری شبستان: در سراسر جهان هستى همه نعمت‏هاى مادى و معنوى از سوى خداى سبحان است: "و ما بکم من نعمة فمن اللّه"؛ (1) نعمتهایى که انسان هاى عادى هرگز توان شمارش آن را ندارند: "و إن تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها"(2). خداى سبحان در قرآن کریم گاهى از نعمت هاى مادى و روزی هاى ظاهرى، مانند آسمان، زمین، آفتاب و ماه یاد مى‏کند و گاهى از نعمتهاى معنوى و باطنى؛ چنانکه به عیساى مسیح مى‏فرماید: إذ قال الله یا عیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک و على والدتک إذ أیّدتک بروح القدس تکلّم الناس فى المهد و کهلاً و إذ علّمتک الکتاب و الحکمة و التوریة و الإنجیل و إذ تخلق من الطّین کهیئة الطّیر بإذنى فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنى و تبرئ الأکمه و الابرص بإذنى و إذ تخرج الموتى باذنى.(3) به یاد نعمت هایى باش که به تو و مادرت مریم دادم، آنگاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و نیز در میانسالى با مردم سخن گفتى و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آنگاه که به اذن من از گلف به شکل پرنده مى‏ساختى، پس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‏دادى و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‏آوردى. درباره بنى اسرائیل نیز نعمت هایى محدود را یادآورى کرده، مى‏فرماید: یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى أنعمت علیکم.(4) اى بنى‏اسرائیل، به یاد نعمت هایى باشید که به شما ارزانى داشتم. نعمتهاى معنوى مراتب و درجاتى دارد و در میان آنها برترین نعمت، رسالت و امامت است. از این رو در قرآن کریم از هر دو نعمت به منت (نعمت سنگین و توان فرسایى که حمل و هضم آن دشوار باشد، نه منت زبانى) تعبیر مى‏کند، درباره رسالت و بعثت پیامبران مى‏فرماید: لقد منّ اللّه على المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم.(5) و درباره امامت نیز مى‏فرماید: و نرید أن نمنّ على الّذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین(6). زیرا پیامبر و امام تأمین کنندگان سعادت ابدى انسان هستند. فرشتگان با همه قداست و شرافتى که دارند، تنها مى‏توانند واسطه فیض باشند، ولى نمى‏توانند هدایت و رهبرى مستقیم جامعه بشرى را بر عهده بگیرند. موجود کامل و جامعى که مى‏تواند فیض الهى را معصومانه از خدا دریافت کند و معصومانه به جوامع بشرى ابلاغ کند و خود نیز معصومانه به آن عمل کند، انسان کامل، مانند پیامبر و امام است. از این رو خداى سبحان در قرآن کریم بر نبوت و امامت که جامع آن دو »ولایت« است تکیه کرد و آن را مورد امتنان قرار داد، در حالى که درباره آفرینش آسمانها و زمین و بهشت و قیامت به منت یاد نکرد؛ زیرا آسمانهإ؛ و زمین گر چه بزرگ است، لیکن در برابر نعمت سنگین و توانفرساى(7) رسالت و امامت کوچک است. درباره رسالت و امامت نیز در قرآن کریم تنها درباره جریان غدیر خم و ولایت امیر مؤمنان، علیه‏السلام، تعبیر منحصر به فرد اتمام نعمت آمده است: الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى(8). سخن از "انعمت علیکم" نیست، بلکه خداوند مى‏فرماید: أتممت علیکم نعمتى. نعمتم را بر شما تمام کردم. یعنى همانطور که نبوت و رسالت پیامبر اکرم (ص) کاملترین نبوت و رسالت است و پس از آن نبوتى نیست، ولایت و امامت على و اولاد على، (ع) نیز کاملترین ولایت و امامت است و پس از آن امامتى نیست. از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمت هاى معنوى الهى به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتى برتر از ولایت على و اولاد على (ع) نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامى است و اعتقاد به ولایت تکوینى و تشریعى امامان معصوم (ع) و باور داشتن وساطت و شفاعت و وسیله بودن آنان از مهمترین برکاتى است که نصیب امت اسلامى شده است.

 

امامت، تداوم رسالت و همتاى آن
خداى سبحان امامت را ادامه رسالت و همتاى آن مى‏داند. از این رو در حادثه جهانى غدیر خم به پیامبر اکرم، (ص) فرمود: اگر نصب على بن ابى طالب على(ع) رابه دست خود انجام ندهى و ولایت را تببین نکنى اصلا به رسالت الهى عمل نکرده‏اى؛ یعنى رسالت منهاى امامت معادل رسالت منهاى رسالت است؛ زیرا آنچه اساس رسالت را حفظ مى‏کند همان امامت است. بهترین معرّف براى عظمت روز غدیر و حادثه جهانى این روز، قرآن و عترت (ع) است. چه حادثه‏اى در روز هجدهم ماه ذى حجه در سرزمین غدیر رخ داد که این روز را براى ابد عید کرد؟ خداى سبحان در سوره مائده به رسول اکرم (ص) مى‏فرماید: یا أیّها الرسول بلّغ ما أفنزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس. گرچه پیامبر داراى مقام نبوت نیز هست، لیکن در این پیام آسمانى رسالت او مطرح است. از این رو با خطاب "یا أیّها النبى" آغاز نشد. گزینش عنوان "رسالت" از یک سو، مجهول آوردن فعل »أفنزل« که نشانه اهمیت مطلب است از سوى دیگر ونیز انتخاب عنوان "ربّک" که نشانه آن است که تو عبد آن ربّى و او مولاى تو است و تو باید از او اطاعت کنى، از سوى سوم، نشانه اهمیت آن مطلب است. دو عنوان رسالت و ربوبیت که در این آیه آمده نشانه آن است که از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمت هاى معنوى الهى به برترین حد و بالاترین نصاب خود رسید و چون نعمتى برتر از ولایت على و اولاد على (ع) نیست، عید غدیر برترین اعیاد امت اسلامى است رسالت پیامبر و ربوبیت خدا هر دو در آفرینش رویداد جهانى غدیر خم نقش دارد، یعنى خدایى که پروردگار بشر است، باید آنها را بپروراند و پرورش بشر بدون شریعت و مجرى شریعت میسور نیست و تو رساننده این پیامى از این جهت که رسولى و با مردم رابطه دارى در اینجا موظفى، نه از آن جهت که نبى هستى.(9) از این رو در آیه کریمه هم رسالت رسول «مطرح شد و هم »ربوبیت خدا«. رسالت رسول اقتضا دارد که وى پیام خدا را بدرستى دریافت و ابلاغ کند واگر این پیام را به جوامع انسانى ابلاغ نکرد گویا هیچ کارى نکرده است. از این رو به پیامبر (ص) فرمود: اگر آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کنى رسالت خدا را ابلاغ نکرده‏اى: و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته. اگر در این آیه مى‏فرمود: »إن لم تفعل فما بلّغته«، بدین معنا بود که اگر آنچه را نازل کرده‏ام تبلیغ نکردى، همان را تبلیغ نکردى و این همان اتحاد مقدم و تالى و موضوع و محمول است که در قضایا غیر علمى و بى فایده است.

 

امام و امامت تضمین کننده اصل دین
هر دستورى که خدا به پیامبر مى‏دهد اگر پیامبر به آن عمل نکند، آن دستور را عمل نکرده است. ثانیاً نفرمود:»إن لم تفعل فما بلّغت رسالتک«، یعنى اگر آن پیام الهى را نرساندى رسالت خود را در خصوص آن امر ایفا نکرده‏اى؛ زیرا این جمله نیز گرچه قبح اتحاد مقدم و تالى را ندارد، لیکن قضیه شرطیه سودمندى نیست. این جمله نورانى بدین معناست که، تو رسول خدایى و رسالتت به پایان خود نزدیک مى‏شود؛ اکنون اگر امامت و خلافت امیر مؤمنان، على، علیه‏السلام، را ابلاغ نکنى اصلاً آن رسالت الهى را ابلاغ نکرده‏اى و دیگر در صف مرسلان نخواهى بود: و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته. رسالت ربّ در این جمله چون مطلق است و هیچ قیدى ندارد، بدین معناست که در صورت عدم تبیین امامت و نصب امام دیگر سمت رسالت نخواهى داشت و اصلاً به وظیفه و رسالت الهى خود عمل نکرده‏اى؛ زیرا امام و امامت تضمین کننده اصل دین است. حاصل این که، مراد این نیست که اگر رسالت نصب جانشین را نادیده گرفتى، خصوص این رسالت را نرسانده‏اى، بلکه مراد این است که اگر رسالت ولایت و خلافت على (ع) را ابلاغ نکردى، رسالتت را هرگز ایفا نکرده‏اى .

 

فرار از میدان جنگ گناه کبیره است
در ذیل همین آیه فرمود: و اللّه یعصمک من الناس. خدا تو را از آسیب مردم حفظ مى‏کند. این که خداى سبحان فرمود خدا تو را از آسیب مردم مصون نگاه مى‏دارد، مراد چه آسیبى است؟ اولاً، روزى که نبى گرامى تنها بود و دشمنان مسلح بودند نترسید و خداى سبحان به وى فرمود فقاتل فى سبیل اللّه لا تکلّف الّا نفسک و حرّض المؤمنین عسى اللّه أن یکفّ بأس الّذین کفروا و اللّه أشدّ بأساً و أشدّ تنکیلاً.(10) تو موظفى براى حفظ دین دفاع کنى و [اگر احدى تو را در دفاع و جهاد یارى نکند] تنها تو مکلفى [در صحنه حضور پیدا کنى و مجاهد نستوه باشى]. مؤمنان را نیز به جهاد ترغیب کن، باشد که خداوند آسیب کسانى را که کفر ورزیده‏اند از آنان باز دارد و خداست که قدرتش بیشتر و کیفرش سخت‏تر است. رسول گرامى در ردیف معدود مبلغان الهى است که از بشر هراسناک نبود تا بر اثر هراس از مردم در تبلیغ حادثه تاریخى غدیر تسامح کند؛ زیرا به شهادت قرآن کریم آن روزى که همه مسلح بودند و رسول گرامى بى‏سلاح بود از هیچ کس هراسى نداشت. فرار از میدان جنگ که از گناهان کبیره است، از نظر فقهى براى افراد عادى حدى دارد که حد آن در آغاز، مقاومت یک نفر در برابر ده نفر و پس از تخفیف، مقاومت یک رزمنده در برابر دو نفر بود، ولى فرار از میدان(11) جنگ براى رسول اکرم (ص) حرام بود و هیچ حد و مرزى نداشت؛ یعنى هرگز پیغمبر مأذون نبود میدان کارزار را ترک و فرار کند، گرچه همه مردم روى زمین دشمن او باشند و علیه او در مصاف شرکت کنند. هم حکم فقهى رسول اکرم (ص) این بود که در صحنه جنگ حق فرار نداشت و هم سنت و سیرت قطعى آن حضرت این بود که از احدى هراسناک نبود تا فرار کند و صحنه را ترک کند. پس آن روزى که همه مسلح بودند و انبوه دشمن وى را احاطه کرده بود و او تنها و بى سلاح بود و تنها امیر مؤمنان، علیه‏السلام، یار و یاور وى بود، از احدى نمى‏ترسید. ثانیاً، در حجاز آن روز بویژه در اواخر دوران رسالت، یعنى در حجةالوداع همه تسلیم شده بودند و حجاز آرام شده بود. نامه رسمى رسول گرامى به امپراتورى ایران و روم نیز رسیده بود. قهراً پیامبرى که اصلاً از کسى نمى‏هراسید و آن روزى که تنها بود نیاز به حافظ نداشت و تنها به قدرت غیبى خداى حفیظ تکیه مى‏کرد، امروز که بعد از فتح مکه فرمانده کل قواى حجاز است و نامه رسمى براى امپراتورى ایران و روم مى‏نگارد از چه مى‏ترسید؟ با تشریح فضاى حجاز از یک سو و تحلیل فضاى جهان معاصر بعد از فتح مکه از سویى دیگر، روشن شده است که پیغمبر از احدى در جنگ نظامى هراسى نداشت. این که در بخش پایانى آیه فرمود خدا تو را از مردم حفظ مى‏کند، معلوم مى‏شود نگرانى پیامبر از خطر نظامى نبود؛ به همان دو شاهدى که یاد شد. عمده خطر سیاسى و جوسازى مردم حجاز بود که مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگویند: رسول گرامى داعیه رسالت در سرپروراند تا مردم را محکوم خاندان خود کرده، پسر عمو و داماد خود را جانشین خویش کند و امارت بر مردم را میراث و موروث خاندان خود گرداند. این ترس همواره هست و ترس نظامى نیست تا کسى بگوید من خوف ندارم و خون شهید مؤثّر است. اگر مردم جاهل و عوام بودند و قدرت تحلیل نداشتند، رهبر الهى نیز کارى از پیش نمى‏برد.

 

بدترین مشکل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است

بدترین مشکل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است؛ هراس رسول گرامى (ص) از این بود که مردم نتوانند تشخیص بدهند که ولایت على بن ابى طالب (ع) در رخداد غدیر، حکم خدا و نصب الهى است. شخصیت على، علیه‏السلام، همانند ندارد و هرگز سخن از امارات و سلطنت نیست. خداى سبحان که فرمود: "و الله یعصمک من الناس"، یعنى کارى مى‏کنم که طرز فکر مردم دگرگون شود و مردم کار تو را توطئه نپندارند و تو را متهم نکنند، چنانکه موساى کلیم بشارت داد: لا تخف انّک أنت الأعلى و ألق ما فى یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر و لا یفلح السّاحر حیث أتى.(12) مترس که تو خود برتر و پیروزى و آنچه در دست دارى بینداز تا هر چه را ساخته‏اند ببلعد. در حقیقت آنچه سرهم بندى کرده‏اند، افسون افسونگران است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى‏شود. مردم خواهند دید که در صحنه مسابقه اژدهایى حرکت مى‏کند و دیگر چیزى جز چوبهاى خشک و طنابهاى بى روح و سرد نیست؛ مردم دیگر طناب و چوب مى‏بینند، نه مار. خاصیت کار تو این است که کید و صنع ساحران را مى‏بلعد، نه چوب و عصا و طناب را. خداى سبحان با چنین اهمیتى حادثه غدیر را براى رسول گرامى تحلیل و تبیین کرد.

 

غدیر یوم الله و روز ظهور فیوضات الهی است
پیامبر (ص) روز غدیر از مردم پرسید: آیا به رسالت الهى خود عمل کردم و آیا نسبت به شما اولى، و والى هستم؟ حاضران گفتند: آرى .آنگاه فرمود: من کنت مولاه فعلىّف مولاه. هر کس که من والى و سرپرست اویم على (ع) والى اوست در این زمینه آیه سوم سوره مبارکه مائده نازل شد و اعلام داشت که: الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً.(13) امروز کافران از [کارشکنى در] دین شما نومید شدند؛ پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما برگزیدم در این آیه دو بار واژه »ألیوم« آمده است. در قران کریم اغلب، کلمه »یوم« و »یومئذ« درباره معاد است و در این آیه واژه »یوم« درباره ظهور ولایت و امامت به کار رفته است قرآن تبیین مطالب مهم رابا »الّا« یا »ألیوم« آغاز مى‏کند. در بسیارى از آیات که درباره احکام نازل شده خدا نفرمود»الیوم« اما در این گونه موارد»الیوم« یعنى امروز خبر مهمى رسیده و آن ولایت است که دوستان بر اثر تولى اولیاى حق به کمال و تمام رسیده و شادمانند و دشمنان که طمعشان قطع شده ناامیدند. دشمنان پیامبر اکرم(ص)، مى‏گفتند: ... نتربّص به ریب المنون.(14) ما مرگ پیامبر را انتظار مى‏کشیم و با مرگ او، بساطش برچیده مى‏شود؛ چون با کتاب و قانون مى‏شود مبارزه کرد، ولى با رهبر محیى و مجرى قانون نمى‏شود مبارزه کرد. در غدیر غم حادثه‏اى اتفاق افتاد که کافران ناامید شدند؛ چنانکه بر اساس سوره مبارکه کوثر، خدا به پیغمبر چیزى داد که دشمن ناامید شد. پیام سوره کوثر این است که خدا به پیغمبر کوثرى داده که مایه بقاء و دوام نبوتش خواهد بود. از این رو به آن حضرت مى‏فرماید: إنّ شانئک هو الأبتر(15)[تو ابتر، یعنى بى نتیجه و عقیم نیستى]، بلکه دشمن تو عقیم و کارش نافرجام است. کسى که کارش بى هدف است و به مقصد نمى‏رسد؛ ابتر است. بارزترین مصداق کوثر وجود مبارک فاطمه (س) است. پس روزى که فاطمه چشم به جهان مى‏گشاید و روزى که على (ع) در غدیر خم به خلافت منصوب مى‏شود، دوام و بقاى دین تضمین مى‏گردد و دشمن در آن روز ابتر و ناامید است. "ألیوم" در این آیه که همان "یوم الله" و روز ظهور فیض الهى است؛ یعنى روزى که فیض ویژه الهى تجلى کرده است: ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً. روزى که دین ناقص، کامل و نعمت ناتمام، تمام و اسلام خداپسند به مردم معرفى شده است.

 

اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده مى‏ماند
در روز غدیر، معلم و مفسر قرآن، مدافع دین ،معلم و مزکّى مردم و حافظ نظام اسلامى و بیت المال و مرزهاى کشور و بالاخره صاحب دین منصوب شد. پس تنها سخن از "سوادٌ على بیاض" و احکامى نوشته شده بر چهره پوست و کاغذ و چوب نیست تا بتوان آن را به بازى گرفت. در روز غدیر والى، امام و خلیفه آمد و کافر بدخواهى که در کمین نشسته بود تا دین و نظام دینى را از ریشه براندازد، ناامید شد؛ زیرا فهمید که دین، صاحب، متولى، مجرى و مبین دارد. بعد فرمود: فلا تخشوهم دیگر از کافران نترسید؛ زیرا رهبر و والى دارید و از دشمن ناامید هراسى نیست. بنابراین، امامت و ولایت و رهبرى مایه امید مسلمانان و موجب ناامیدى کافران است. در این جا سخن از مذهب و فرقه خاص نیست. بلکه سخن از اصل اسلام است، اگر امامت و ولایت حفظ شود دین زنده مى‏ماند.
(آیت الله جوادی آملی / 29 بهمن ماه 1383)
:پى‏نوشت ها
1. سوره نحل (16)، آیه 53.
2. همان، آیه 18.
3. سوره مائده (5)، آیه 110.
4.سوره بقره (2)، آیه 47.
5. سوره آل عمران (3)، آیه 164.
6.سوره قصص (28)، آیه 5؛ چون نبوت به خاتمیت مى‏انجامد، در آیه اول از آن با فعل ماضى »مَنّ« یاد کرد، ولى درباره امامت که تا قیامت ادامه دارد در آیه دوم با فعل مضارع »یفمنّ« که نشان استمرار است، یاد مى‏کند.
7.تحمل و هضم نبوت و امامت براى نوع انسانها میسر نیست. پیامبرشناسى و امام‏شناسى و دریافت درست پیام این برگزیدگان الهى و عمل کردن به آن بسیار دشوار است.
8.سوره مائده (5)، آیه 3.
9.»نبىّ« یعنى انسانى که گزارش را از ذات اقدس خداوند دریافت مى‏کند و »رسول« یعنى کسى که باید پیام الهى را به جوامع بشرى برساند. چهره ارتباط انسان کامل با خدا »نبوت« وچهره ارتباط وى با جوامع بشرى »رسالت« است.
10. سوره نساء (4)، آیه 84.
11. سوره انفال (8)، آیات 66-65.
12. سوره طه (20)، آیات 69-68.
13.سوره مائده (5)، آیه 3.
14.سوره طور (52)، آیه 30.
15.سوره کوثر (108)، آیه 3.

 

کد خبر 81837

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha