به گزارش خبرنگار گروه مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان، آیین بزرگداشت «علامه عبدالحسین امینی» صاحب اثر گرانسنگ «الغدیر» عصر روز گذشته (دوشنبه، ۳۰ اردیبهشت) در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران برگزار شد.
بر اساس این گزارش، حجت الاسلام «احمد امینی»، فرزند علامه امینی در این مراسم طی سخنانی اظهار کرد: بزرگداشت یک نفر به معنای حرکت کردن در همان جهت اهداف و برنامههای وی است که امیدواریم راه علامه ادامه پیدا کند و از تمام دست اندرکاران این مراسم نیز قدردانی می کنم.
همچنین، حجت الاسلام «سید محسن دین پرور» فرزند آیتالله «سیدجمال الدین دینپرور»، رئیس بنیاد نهج البلاغه نیز در این مراسم به قرائت متن دست نویسی از پدرش درباره علامه امینی پرداخت که در بخشی از آن آمده بود:
«توفیق بزرگی برای صاحب این قلم دست داد تا که دو جلسه تقریباً سه ساعته در خدمت علامه امینی بودم. علامه در طی این مدت راز دل بگشاد و از سینه سوخته و قلب پرالتهابش در بیان آنچه بدان عشق می ورزید و زندگی شریفش را در آن صرف کرد، نکات مهم و برجسته ای ابراز داشت.
آغاز سخن از اینجا بود که از ایشان پرسیدم چه شد که جنابعالی به فکر تالیف کتاب نفیس الغدیر افتادید و از بین موضوعات متنوع و متعدد این موضوع را انتخاب کردید؟ ایشان در جواب فرمود: روزی به حرم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مشرف شدم و در کنار ضریح عرض کردم من سال ها است که در خدمت شما و در حوزه علمیه نجف اشرف درس خواندن و درس دادم ولی درخواست دارم که کاری را به من واگذار فرمایید تا انجام دهم.
خواسته پرمعنی و پرانگیزه بود، یعنی آن همه تلاش علمی در حوزه علم و فقاهت و دیگر علوم اسلامی، ایشان را قانع نکرده بود و روح پل التهاب و استعداد وافر و دانش گرانبهایی که به دست آورده بود باید در آوردگاهی عظیم به کار گرفته شود که ثمره آن در سطوح گسترده منتشر و مورد استفاده قرار گرفته و خلا مهمی را پر نماید. در هر صورت ایشان فرمود پس از خروج از حرم مطهر علوی این فکر در ذهن درخشید که درباره واقعه تاریخی غدیر خم و فرهنگ برخاسته از آن که رشته امامت و ولایت است، وارد شوم و این واقعیت اساسی و مظلوم را به گوش جهانیان برسانم.
در واقع میتوان گفت تالیف کتاب گرانقدر الغدیر الهامی از سوی صاحب ولایت و القایی از آن مرکز نور و معنویت بود و همان پشتوانه ای قوی برای علامه امینی شد که از هیچ تلاشی مضایقه نکند.
وی اولین عنایت علوی را اینگونه شرح دادند: جلد نخست الغدیر که چاپ شد طبق موازین دولت عراق باید هفت اداره نظر خود را درباره آن می دادند تا مجوز نشر صادر گردد کتاب که به آن ادارات داده شد مورد تصویب قرار نگرفت و طی نامهای که برای من ارسال شد با صراحت بیان کرده بودند که مجوز و حق نشر این کتاب را ندارید. این نامه روی میز نبود و من در فکر چاره بودم، بعد از مدتی مجدداً نامه را خواندم و متوجه شدم تغییری در متن نامه تایپ شده حاصل گشته، بدون آنکه کسی در آن دست برده باشد. آن هم دقیقا همان تغییر مهم و اساسی بود که نشر کتاب را ممنوع کرده بود. بعد از دقت زیاد متوجه شدم گویا حشره ای روی آن حرف، نقطه ای ایجاد کرده بود و عیناً مطابق حروف دیگر نامه است که درست معنا را ۱۸۰ درجه عوض کرده و مفهوم تغییر نامه، مجوز کتاب بود. ایشان فرمود من خوشحال شدم و دستور انتشار کتاب را دادم. بلافاصله پس از انتشار جلد اول الغدیر ادارات مربوطه به جنب و جوش افتاده و مرا احضار کردند، من هم نامه را بردم و ارائه کردم و گفتم خود شما این مجوز را داده اید آنها با کمال تعجب دیدند که نامه اصالت دارد و دستکاری نشده و سرانجام مجبور شدند، بپذیرند که خودشان مجوز نشر را صادر کردند.
نکته دیده دیگری که از آن دیدار در خاطرم است که ایشان می فرمود: احادیث و منابعی را که مورد استفاده قرار می دادیم از نظر تاریخی مربوط به سال ها پس از پیامبر اکرم (ص) بود و این فاصله زمانی بود که میتوانست مورد اشکال قرار گیرد مثلا ما احادیث و تواریخ را از کتاب موطأ مالک نقل میکردیم و ایشان تا پیامبر (ص) صد سال فاصله بود و در واقع واسطهها حذف شده بود. بنابراین لازم بود در این باره تحقیق و بررسی دقیق انجام شود ما در این زمینه شروع به کار کرده و به کتابخانههای ایران، عراق، مصر و سوریه و برخی کشورهای دیگر مراجعه و کتابهای آنها را تفحص کرد ولی هیچ اثری از مدارک مورد نظر نیافتیم. یک بار که به سوریه رفته بودیم پس از جستجوی بسیار، کتابخانهای را پیدا کردم که متعلق به نواصب بود و کتاب دارش پیرمردی ناصبی خشن و بد اخلاق بود، که روزها به کتابخانه آمده و در را باز میکرد و پس از یک ساعت در کتابخانه را میبست و میرفت. هنگامی که وارد این کتابخانه شدم و کتابها را بررسی کردم متوجه شدم که همه منابع مربوط به تحقیق ما برای جبران آن خلا مذکور در اینجا جمع است گویا دستی ۷۰۰ ،۸۰۰ سال پیش برای اینکه شیعه را در ضیق خناق قرار دهد آن منابع را اینجا حبس کرده و طوری برنامه ریزی کرده بود که از دسترس خارج شود.
در هر صورت موقعی که مشغول مطالعه بودم پیرمرد کتابدار گفت میخواهم در را ببندم من که تازه به این همه مدارک ارزشمند و حیاتی دست پیدا کرده بودم نمیتوانستم آنها را رها کرده و کتابخانه را به این زودی ترک کنم، اصرار کردم موافقت نکرد و در نهایت گفت تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه شما بمانید و من در را قفل کنم و بروم، شما تا فردا که من مجدد می آیم در این جا بمانید و مطالعه کنید، من هم پذیرفتم و روزها و شبهایی را اینچنین در آن کتابخانه گذراندم تا از همه موانع منابع یکصدهزار فیش و یادداشت برداشتم.
مطلب آخر اینکه ایشان در طی تحقیقات خود به نام کتابی می رسد که یکی از منابع الغدیر محسوب می شد و می بایست نسخه آن را یافته و از آن بهره ببرد ولی مراجعه مکرر به کتابخانههای عمومی و خصوصی نواحی مختلف گره ای باز نمیکند و ایشان از پیدا کردن آن کتاب ناامید میشود. ایشان میگوید یک بار در تشرف به حرم علوی از حضرت(ع) استمداد کرده و یاری طلبیدم، هنگامی که از صحن مطهر بیرون می آمدم دیدم دستفروشی در کنار خیابان اجناسی را در معرض فروش قرار داده است از جمله کتابی هم در آن بساط بود. آن را برداشتم و نگاه کردم دیدم همان گمشده من است.
نظر شما