خبرگزاری شبستان- رشت، تصویر بافته شده تندیس بزرگ دکتر محمد معین را در پیج اینستاگرام «محمد شجاعی» معروف به بهروز سبدباف، دیده بودم. ولی فکر نمیکردم لابه لای ترکههای بهم بافته شده تندیس، حکایتهای تلخ بافندهاش، هم بجا مانده باشد.
این تندیس 2متر و نیمی حکایتها دارد از وعدههایی برای خرید و حمایت از هنرمند مروار باف، حمایتهایی که بعد از هفت سال هنوز درحد سخن باقی مانده است.
کسانیکه این تندیس را دیدهاند در حیرتاند چگونه قامت خالق «لغتنامه معین» با ترکههای بید اینگونه بخوبی بافته شده است؛ از دوستان همدورهای دکتر معین که برای دیدن این تندیس مرواربافی از خارج از کشور به لیالستان رفتند تا «یانگ»، مربی چینی سبدبافی.
اگرچه مرواربافی هنری برآمده از شهرستان آستانه اشرفیه است، ولی برای دیدن تندیس بزرگ شادوران دکتر محمد معین- که سال 1390 از ترکههای درخت بید بافته شده- باید به روستای لیالستان بروید. هرچند استاد «محمد شجاعی»، هنرمند مروار باف در آستانه اشرفیه سکنا دارد، ولی به دلیل برخی بی مهریها، اکنون در کارگاه صنایع دستی روستای لیالستان به علاقمندان این رشته هنری آموزش میدهد.
تندیس 2متر و نیمی دکتر محمد معین در گوشه کارگاه لیالستان خاک میخورد. دیدن چنین تندیس بزرگی که تمام جزییات صورت و لباس در آن رعایت شده، حیرتآور است. بافت یکدست و ردیف شاخههای نازک درخت بید حتی چینهای کت بلند معین را هم به نمایش درآورده است. کمربند کت از پشت تندیس پیداست و بند کفش هایش که روی یک پایه چوبی تندیس را محکم بسته، کراواتی که یقه لباس را صاف و خوش دست نگه داشته، دگمههای سرآستین، و برگ برگ ورقههای کتابی که در دست دارد. مژهها، چینهای صورت، برجستگیهای لاله گوش، موهای جوگندمی سر که در پشت گردن مرتب ریخته و حتی ناخنهای سرانگشتان و... مهارت این هنرمند گیلانی را نشان میدهد.
مروار بافی اگرچه هنری است که نسل در نسل در میان اهالی آستانه اشرفیه رواج داشته است، ولی استاد محمد شجاعی میگوید: شاید چهار یا پنج ساله بودم که سبد بافی را از روی دست همسایههایمان که اهل چهارده بودند در آستانه یاد گرفتم.
محمد شجاعی- که متولد 1347 است- میافزاید: پدربزرگم نجار بود و آن زمان دور شیشههای بزرگ نفت را با شاخههای نازک بید بهصورت سبد میبافت. 14ساله بودم که نزد پسرعمویم بدون راهنما و استاد یک سبد بافتم. خیلی خوب درآمد، کم کم بهعنوان شاگرد در این رشته هنری مشغول بکار شدم. کمتر از 2ماه خلاقیتهایی در این هنر بکار میبستم که اساتید این رشته بلد نبودند.
وی در مورد هنر مروار بافی توضیح میدهد: مروار بافی یا ترکه بافی، بافتهای هنری با استفاده از شاخههای نازک درخت بید است که قبل از بافت شاخههای بید را یک بار در دیگهای بزرگ میپزند. البته شاخههای خاصی است که در «کن» و «سولقون» تهران و یا روستای «سنگان» ملایر رشد میکند و با بیدهای گیلان فرق دارد. این شاخهها مثل شاخههای برنج تکی و صاف در زمین مساعد آن منطقه ها رشد میکند.
اگرچه بیشتر هنرمندان مروار بافی، بسته به نیاز بازار انواع سبد تولید میکنند، ولی ساخت تندیس از ترکههای بید کار بسیار مشکلی بوده و علاوه بر خلاقیت، دقت فراوانی میخواهد تا ظرافت های تندیس را ساخت بویژه آنکه دکتر محمد معین یک چهره شناخته شده جهانی است.
شجاعی درباره سختیهایی که موقع بافت تندیس معین متحمل شده، میگوید: 15ماه تمام طول کشید تا این تندیس را ببافم. بهمن ماه سال 1390شروع کردم و اردیبهشت سال 92 تمام شد. فقط سه بار سر آن را بافتم، خوب در نمیآمد. دوباره ترکههای بافته شده را میبریدم و از نو میبافتم. دلیلش این بود که من تصویر از نزدیک و در زوایای مختلف سر را نداشتم. من از روی مجسمه معین که در آستانه اشرفیه در بلوار معین نصب شده، یک عکس از روبرو داشتم و از روی عکس شروع کردم به بافت. یکبار سر را بافتم و گفتند شبیه نیست، دوباره از نو بافتم. سعی کردم ابعاد تندیس هم واقعی باشد. البته کمی از مجسمه معین در آستانه کوچکتر است.
وی درباره باقی اجزای تندیس اینگونه توضیح میدهد: ابتدای کار از کفشهای تندیس بود. و عملا این تندیس بزرگ یکپارچه بافته شده است. البته بجز سر، کتاب، یقه لباس و سرآستین، بقیه اجزا تمام یکپارچه بافته شده است.
شجاعی می گوید: «اول یک جفت کفش بافتم ولی از کار خودم راضی نبود، یک لنگه کفش را شبیه گلدان درست کردم و دوباره از نو کفشها را بافتم. برای بافت کت هم خیلی سختی کشیدم. شاید 30بار برایش پالتو بافتم. نمیتوانستم اندازهها و جزییات را خوب دربیاورم. اعصابم خرد شده بود. در مروار بافی هربار هم که کار خراب میشود، مجبوری ترکهها را قیچی زده دور بریزی و از نو ببافی. اما اعصابت وقتی بیشتر خرد میشود که حاصل رنج پانزده ماهه ات بعد از 6 سال میان وعدهها و مکاتبات اداری مسئولان برای خرید خاک بخورد.
شجاعی از بازدید اعضای شورای شهر آستانه اشرفیه در طی این سالها میگوید و وعدههای خرید از سوی شهرداری آستانه که تاکنون در حد حرف باقی مانده است. و درخواست مسولان میراث فرهنگی که از وی خواستهاند، بدون چشمداشتی این تندیس بزرگ را به موزه مشاهیر میراث روستایی گیلان اهدا کند و از مکاتبات اداری میراث با اداره فرهنگ و ارشاد تا این تندیس را بخرند!
این هنرمند مروار باف از بازدید استاد «یانگ» چینی میگوید که برای آموزش سبد بافی از طرف میراث فرهنگی به گیلان دعوت شده بود و از حیرت چنین تندیسی مرتب در ابعاد مختلف از آن عکس میگرفت.
شجاعی همچنین به یاد میآورد که دوستان دکتر محمد معین که اکنون در کهنسالی هستند، برای دیدن این تندیس به لیاستان آمده بودند و دختر دکتر معین که با دیدن تصویر تندیس از ارشاد شهرستان آستانه اشرفیه خواسته بود که با خرید تندیس از این هنرمند حمایت کنند.
اما این استاد مروار بافی میگوید: تنها چیزی که مسئولان به آن اهمیت نمیدهند، اثر هنری است. بقدری از این وعدهها دلسرد و خسته شدهام که ساخت تندیس شادروان سیروس قایقران، اسطوره فوتبال گیلان را نیمهکاره کنار گذاشتم.»
وی میافزاید: اعضای پنجمین دور شورای شهر آستانه دوباره وعده دادهاند که این تندیس را میخرند. اگر این بار هم وعده بیعمل باشد، تصمیم دارم تندیس را ببرم وسط خیابان آتش بزنم و فیلم آن را در فضای مجازی منتشر کنم. کسی هم جلوی مرا گرفت، می گویم هنر دست خودم هست خوشم نیامده دلم می خواهد آتش بزنم.
یادم آمد که بتازگی منزل دکتر معین در تهران تبدیل به موزه شده است، اما از منزل پدری معین در محله زرجوب رشت ویرانهای بیش نمانده است. یادم آمد که دانشگاه تهران یک سال پس از فوت دکتر معین، درجه ممتاز دکتری را به افتخار وی اعطا کرد. و یادم آمد که سالها بعد قرار بود قبر دکتر معین را هم در آستانه اشرفیه خراب کنند! کسی که برگردن زبان و ادبیات فارسی حق بزرگی دارد.
دکتر محمد معین 9اردیبهشت ماه 1297 در محله زرجوب رشت متولد شد. وی در 6سالگی والدینش را بر اثر بیماری حصبه از دست داد و نزد پدربزرگش «معین العما» رشد یافت. معین نخستین دانش آموخته دکترای زبان و ادب پارسی بود و پایان نامه خود را با عنوان «مزدیسنا و تاثیر آن بر ادب پارسی» به راهنمایی همشهری اش استاد ابراهیم پورداوود به سال 1321 دفاع کرد.
وی، به سفارش علامه قزوینی با دانشمند نامی علی اكبر دهخدا در لغتنامه آغاز به همكاری كرد و این همكاری تا سال 1334 به مدت ۱۰سال یعنی تا روز وفات دهخدا ادامه داشت. معین بعدها خود لغتنامه گرانسنگ معین را نگارش کرد.
دكتر معین در تأسیس قسمت ایرانشناسی دانشگاه استراسبورگ، سهم بزرگی داشت و در زمان نخست وزیری مصدق، عضویت شورای عالی فرهنگ را قبول كرد و سال ها عضو فرهنگستان بود.
وی در روز نهم آذرماه 1345 به دلیل فشار کار و بیخوابی های متوالی در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشكده ادبیات دانشگاه تهران بیهوش شد. وی را به بیمارستان آریا بردند. متأسفانه پس از تزریق آمپول، برای آنژیوگرافی، خون به قسمتی از سلول های مغزی ایشان نرسید و در اغمای سنگینی فرو رفت. و پس از پنج سال در 13تیرماه 1350 زندگی را بدرود گفت.
گفتگو از مهری شیرمحمدی
نظر شما