خبرگزاری شبستان- گیلان: اینجا خانه معلم است، خانه یک زوج معلم گیلانی. زوجی که 30 سال از بهترین روزهای زندگیشان را در مدرسه، زیر غبار گچ و در هیاهوی کلاس گذراندند. اینجا خانهای است که در و دیوارش بوی کتاب میدهد و روزهای دور از مدرسه با کتابها و دفترهای خاطراتی پر میشود که سطر سطرش یادآور روزهای خوب تعلیم و تربیت است.
پدر خانواده که اکنون چند سالی از بازنشستگیاش میگذرد و سابقه تدریس در مقاطع مختلف از مدرسه تا دانشگاه را در کارنامه معلمی خود دارد از خاطرات خوش دوران تدریس میگوید: اوایل سالهای تدریسم در یکی از روستاهای شهر سنگر بودم. در آن زمان مدارس امکانات حال را نداشتند. در حیاط مدرسه چاه آبی برای مصارف بهداشتی دانشآموزان بود که روی آن چاه را با یک سینی بزرگ از جنس روی که در گویش محلی به آن سینی روحی میگفتند، پوشانده بودند. یک روز هنگام زنگ تفریح من به همراه سایر معلمان در دفتر نشسته بودیم که ناگهان چند تن از دانشآموزان وارد دفتر شده و با نگرانی گفتند: «آقا روحی افتاد تو چاه!» ما هم دیدم بچهها خیلی نگران و ناراحت هستند گفتیم: چرا ناراحتید؟ یک سینی دیگر میخریم. ولی بچهها با فریاد میگفتند: «آن روحی نه! علی روحی افتاد تو چاه» ما فهمیدیم دانشآموزی که نام خانوادگیاش روحی است در چاه افتاده است با اضطراب به سمت حیاط دویدیم و او را نجات دادیم. حادثه خیلی هولناکی بود. بعدها هر وقت این دانشآموز را میدیدیم یاد سینی روی چاه میافتادیم و از این تشابه میخندیدیم.
کاظم درویشی که از 18 سالگی به تحصیل و تدریس معلمی پرداخته میگوید: از دوران تدریس نمیتوان خاطره تلخی داشت بهجز اتفاقات ناگواری که برای برخی دانش آموزان میافتاد، ولی تلخی همه معلمان این است که با توجه به زحماتی که میکشند وضعیت رفاهی مناسبی ندارند.
وی با مقایسه وضعیت آموزش امروز و گذشته میافزاید: در مدارس هنوز روشهای سنتی دیده میشود و کشور ما از آموزش و پرورش دنیا عقب مانده است و یکی از علائم این اتفاق این است که خروجیهای مراکز علمی کشور پس از آموزش آماده به کار نیستند و مهارتآموزی در مدارس ما بسیار ناچیز بوده و نادیده گرفته میشود.
او از سختیهای بازنشستگان فرهنگی چنین میگوید: نیاز است به وضعیت رفاهی فرهنگیان بازنشسته رسیدگی شود و منظور از این رسیدگی فقط حقوق نیست بلکه باید به فکر امکاناتی بود که بقیه عمرشان را در رفاه و آرامش بگذرانند. اگر معلمان باسواد و تحصیل کردهای داشته باشیم که نیاز به شغل دوم نداشته باشند صددر صد مشکلات کمتری در جامعه خواهیم داشت این وظیفه دولت است که به این مهم رسیدگی کند.
همانطور که به صحبتهای این معلم خوشسخن گوش میدادم محیط گرم خانه را نیز زیر نظر داشتم به مادر خانواده نگاه کردم چقدر شبیه به معلمان مهربان و دلسوز بود و عینکی که در صورت داشت خبر از مطالعات زیادی میداد که در راه تعلیم و تربیت انجام گرفته بود. به سراغ طاهره نژادی مادر خانواده رفتم. او که بیشتر سابقه معاونت داشت و فقط چند سالی به کار تدریس مشغول بود میگوید: تدریس به فرزندان کشورم از شیرینترین کارهاست مخصوصا بچههای کلاس اول. چون با چشمان خودم میدیدم که چگونه شکوفا میشوند و با نوشتن اولین کلماتشان جان تازهای میگرفتم.
او از سرکشی مدیران و معاونان در حین تدریس بسیار دلگیر بود و میگفت در سالهایی که تدریس کردم قانونی آمده بود که مدیران باید در زمان تدریس به کلاس سرکشی میکردند و به تدریس معلمان نمره میدادند این کار بسیار تحقیر آمیز است چون یک معلم در حین تدریس ممکن است با بچهها بازی کند یا حتی شکلک در بیاورد و این جلو همکاران میسر نیست.
او در حین صحبت کردن نگاهی به دخترش که در گوشهای از خانه نشسته بود انداخت و گفت: بهترین روزهای زندگیم را که میتوانستم صرف تعلیم و تربیت و رسیدگی به فرزندانم کنم از آنها دور بودم و در کنار فرزندان سایر افراد روزگار گذراندم که ساعاتی شیرین بود اما سختیهایی نیز برای فرزندانم بههمراه داشت.
من نیز نگاهی به ریحانه، دختر خانواده انداختم که با افتخار و علاقه به والدین خود نگاه میکرد، او که در حال گذراندن مرحله دفاع از پایاننامه ارشد خود در رشته شیمی دانشگاه گیلان است از دورانی سخن گفت که آرزو داشت وقتی از خواب بیدار میشود مادرش در خانه باشد یا زمانی که از مدرسه به خانه بر میگشت در آغوش مادر خستگی در کند و غذای گرمی از دستان مادرش میل کند.
او از سختیهای فرزند زوج فرهنگی بودن چنین میگوید: آن زمان من شیفت صبح به مدرسه میرفتم و مادرم بعد ازظهر این یعنی از 7 صبح تا 5 بعد از ظهر مادرم را نمیدیدم و این وموضوع برای من بسیار سخت بود.از همان دوران کودکی آشپزی یاد گرفته و بسیار مستقل بودم. البته مادربزرگ عزیزی هم داشتم که به من رسیدگی میکرد ولی نبود مادر آزاردهنده بود. پدرم هم چون همیشه در جمعهای تحصیلی بود همیشه برای درس خواندن به من فشار میآورد که از این بابت از او بسیار ممنونم.
دختر خانواده که هم اکنون عروس یک خانواده فرهنگی دیگر شده میگوید: پدر شوهرم احمد زواری هم که اخیرا بازنشسته شده در مورد دوران اشتغال خود و سختیهای آن دوران بسیار با من صحبت میکند. او همیشه در یادآوری خاطراتش میگوید: در این 30 سال سابقه تدریس خود اولین سالهایی که وارد این شغل شدم بسیار شیرین و دلپذیر بود آن زمان به معلمین ارزش بسیار زیادی داده میشد در آن زمان یگانگی، دلسوزی و همدلی بین معلمان، مدیر و اولیا بسیار زیاد بود و دلپذیر، ولی در اواخر دوران تدریس متاسفانه دانشآموزانی بیبضاعت، کم بضاعت، یتیم و فرزندان طلاق داشتیم که از طریق مدرسه به آنها کمک میکردیم و این از تلخی های دوران تدریسم بود.
او با ناراحتی از یک خاطره تلخ میگوید: یکی از همکاران معلم که وضعیت مالی خوبی نداشت صبحها به تدریس و غروبها در رستورانی مشغول به کار بود و بارها برایش پیش آمده بود که میز غذاخوری دانشآموزان کلاس خود را که مشتری رستوران بودند، پاک کرده و برایشان غذا سرو کرده بود، این اتفاقات بسیار زیاد است معلمان باید فقط بر تدریس متمرکز باشند تا دانشآموزان خوبی تحویل جامعه دهند.
او از خواستههای خود چنین میگوید: وضعیت معلمان بازنشسته بسیار ناراحت کننده است چون فرزندانشان بزرگ شدهاند و نیازهایی دارند و حقوق بازنشستگی کفاف این خواستهها را نمیدهد، از دولت انتظار داریم که نظام رتبهبندی را برای فرهنگیان بازنشسته در نظر بگیرد تا فرهنگیان شرمنده فرزندانشان نشوند.
نظر شما