به گزارش خبرگزاری شبستان، پس از مرگ معمر قذافی، دیکتاتور لیبی، واشنگتن با وجد و سرور فراوان این حادثه را به خود تبریک گفت و رسانههای آمریکایی بدون توجه به اینکه مداخله آمریکا در لیبی چه مشکلاتی را برای مردم آن کشور ایجاد کرد مرگ قذافی را نتیجه تلاشها و طرحهای آمریکایی در لیبی دانستند.
تبلیغات و بزرگنماییهای معمول در مورد نقش اساسی و حیاتی آمریکا در پایان دادن به دیکتاتوری در جهان و گسترش آزادی و دموکراسی پس از مرگ قذافی بار دیگر نمود پیدا کرد.
اولین واکنش از سوی باراک اوباما، رییسجمهوری آمریکا بود که ضمن ابراز خوشحالی نسبت به مرگ قذافی این واقعه را هشداری برای رهبران دیکتاتور در سراسر خاورمیانه دانست.
پس از آن نوبت رسانهها بود که با پررنگ کردن نقش آمریکا در از میان برداشتن یک دیکتاتور بار دیگر ادعای دروغین خود برای گسترش دموکراسی را به رخ جهانیان بکشانند.
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشهای خود چنین وانمود کرد که آمریکا و متحدانش در پایان دادن به ظلمهای قذافی نقش عمدهای را ایفا کردهاند و به خاطر نقش حمایتی که در پایان دادن به ترس و وحشت مردم لیبی داشته اند احساس رضایت و خرسندی میکنند و اکنون نوبت آن است تا به مردم لیبی برای برقراری یک دموکراسی صلحآمیز و باثبات کمک کنند!
روزنامه واشنگتن پست نیز تلاش اوباما برای از بین بردن ذخایر تسلیحاتی لیبی پس از سقوط رژیم قذافی را مورد تحسین قرار داد تا به این ترتیب به اینطور القا کند که تنها دغدغه واشنگتن ایجاد ثبات در لیبی است.
واشنگتن پست اوباما را تشویق کرده است تا اقدامات بیشتری در این زمینه انجام دهد زیرا به ادعای آنها ثبات لیبی تحت یک دولت دموکراتیک نیازمند کمکهای گستردهتری از سوی کشورهایی است که خواستار برقراری دموکراسی واقعی در خاورمیانه هستند!
و در نهایت لسآنجلس تایمز به دولت اوباما یادآور شده است که باید نقش سازندهای را در لیبی پس از قذافی ایفا کندو یک جامعه دموکراتیک و کثرتگرا را در این کشور به وجود آورد.
رییسجمهوری آمریکا در سخنان خود اظهار داشت لیبی راهی طولانی و بسیار سخت را برای رسیدن به دموکراسی پیش روی دارد و آمریکا و متحدانش میتوانند با استفاده از تخصص و تجربههای خود این راه را کوتاه کنند.
اما هدف رسانههای آمریکا از این همه بزرگنمایی در مورد مرگ قذافی و نقش امریکا در سرنگون کردن او چیست؟ با مرگ قذافی آمریکا در واقع یک قدم به هدف خود که همان کنترل یکی دیگر از کشورهای نفتخیز آفریقا بود نزدیک شد زیرا ادعای سرنگون کردن رژیم قذافی میتواند بهانه بسیار خوبی برای آمریکا باشد تا دخالت خود را در امور لیبی دوچندان کند و با شعار برقراری دموکراسی این کشور را نیز مانند عراق و افغانستان تحت تصرف خود درآورد.
وقتی سیاستمداران خودکامه آمریکایی نوعدوستی و ایثار خود را در مورد مردم لیبی جشن میگیرند این سؤال مطرح میشود که چرا در میان همه کشورهایی که در این روزها دچار تنش هستند آمریکا لیبی را مناسبتر از همه برای دخالت نظامی دید؟
رویکرد منافقانه آمریکا که از یک سو با ادعای دموکراسی خواهی در امور لیبی دخالت میکند و از سوی دیگر از دیکتاتورهای ستمگر در سایر کشورهای عربی دفاع میکند در فرهنگ سیاسی آمریکا به مسئلهای رایج و متداول تبدیل شده است.
عربستان سعودی یکی از کشورهایی است که بر اساس گزارش دیدهبان حقوق بشر در سال 2011 میلادی نقضکننده آشکار حقوق بشر است اما از حمایت کامل ایالات متحده آمریکا برخوردار می باشد.
دیدهبان حقوق بشر در این گزارش عربستان را به خاطر انجام اصلاحات سمبلیک شامل قایل شدن برخی حقوق برای زنان که تنها برای فریب مردم انجام شده مورد انتقاد قرار داده است.
مقامات سعودی در حالی سخن از آزادی بیان میگویند که دستگیری شهروندان معترض در این کشور و شکنجه آنها به امری بدیهی تبدیل شده است.
اما نفاق و دورویی در سیاست آمریکا در گزارشهایی که لحظه به لحظه از سوی رسانههای این کشور منتشر میشود نمایان است، به عنوان مثال والاستریت ژورنال در مارس سال 2011 میلادی گزارش داد که آمریکا خواستار برقراری صلح و آرامش در همه کشورهایی است که متحدان دیکتاتور خود بر آن حکومت دارند و این در حالی بود که از همان زمان طرحهای خود را برای تغییر کامل رژیم در لیبی و مرگ قذافی را برای رسیدن به اهداف خودکامانه خود آغاز کرده بود.
والاستریت ژورنال در یکی از گزارشهای خود آورده بود : آمریکا از تظاهرکنندگان از بحرین تا مراکش میخواهد که با حاکمان کنونی همکاری کنند تا اصلاحات لازم در این کشورها انجام بگیرد.
در حقیقت اصطلاحات تبلیغاتی مانند « ثبات » در هر جا که دوستان دیکتاتور واشنگتن در معرض تهدید قرار می گیرندبه طور مکرر در رسانههای گروهی آمریکا به کار گرفته میشود اما در آنجا که دشمنان آمریکا تحت هجمههای مختلف قرار می گیرندکلمات « دموکراسی » و « آزادی » بلافاصله جایگزین کلمه « ثبات » میشوند.
مثال بحرین نمونه بسیار خوبی از استفاده فریبکارانه آمریکا از کلمه ثبات است، مقامات آمریکایی با ادعای اینکه میخواهند ثبات را بر این کشور حاکم کنند در تبانی با عربستان سعودی معترضان شیعه بحرینی را مورد حمله قرار دادند زیرا بحرین دارای اهمیت استراتژیک برای آمریکا میباشد.
آمریکا میداند که اگر این کشور تحت کنترل شیعیان قرار گیرد و استقلال پیدا کند به طوری که دیگر هیچگونه وابستگی به آمریکا نداشته باشد خطر بزرگی که همان برداشته شدن تسلط آمریکا بر منابع نفتی منطقه است این کشور را تهدید خواهد کرد.
همچنین در کشور عربستان یک دولت مستقل شیعه میتواند روابط خوبی با کشورهای دیگری مانند ایران و عراق که اکثریت جمعیت آنها را شیعیان تشکیل میدهند، برقرار کند و این کابوسی برای آمریکا است که به هر طریق ممکن مایل به جلوگیری از وقوع چنین رویدادی است.
آنچه رسانههای آمریکایی به آن بیتوجهی میکنند تاریخ طولانی آمریکا در اجرای سیاستهای نواستعماری است. به طور قطع این رسانهها از اهداف استعماری و امپریالیستی آمریکا در لیبی آگاهی داشته و دارند اما از آغاز جریان مردمی در این کشور تا حالا که مرگ قذافی سرنوشت این کشور را به گونهای دیگر رقم خواهد زد مسئله را طور دیگری جلوه دادهاند.
جورج دبیلو بوش، رییسجمهوری سابق آمریکا با دغدغههای همیشگی واشنگتن برای دستیابی به ثروت نفت، سیاست خارجی آمریکا نسبت به خاورمیانه را پایهگذاری کرد و به طور واضح و شفاف تصریح کرد که دستیابی به نفت خلیج فارس و امنیت کشورهای دوست در خاورمیانه برای امنیت ملی آمریکا لازم و ضروری است.
آمریکا هنوز هم به منافع اساسی خود در منطقه وفادار مانده و برای رسیدن به این منافع هر جا لازم باشد از گزینه نظامی علیه هر کشوری که بخواهد استفاده میکند.
دولت کارتر که ایدهآلگراترین دولت آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود بر لزوم تضمین دستیابی آمریکا به نفت خاورمیانه تأکید داشت.
دولت کارتر در آن زمان اعلام کرد که هر تلاش از سوی هر نیروی خارجی برای کنترل منطقه خلیج فارس تهدیدی برای منافع اصلی آمریکا تلقی میشود و باید با آن برخورد شود. این سیاست یعنی هدف قرار دادن دولتهای غیر دوست در همه دولتهای آمریکایی یکی پس از دیگری تقویت شد.
دولت ریگان پا را فراتر گذاشت و بر لزوم دستیابی آمریکا به انرژی و منابع معدنی کشورهای خاورمیانه تأکید کرد و آن را یکی از اولویتهای اصلی امنیت ملی برای آمریکا دانست.
ریگان تصریح کرد مناطقی که در حاشیه منطقه خاورمیانه قرار دارند مانند کشورهای شمال آفریقا به علت موقعیت استراتژیک خود نسبت به خلیج فارس از اهمیت خاصی برای آمریکا برخوردار هستند.
به این ترتیب لیبی به عنوان یکی از کشورهای شمال آفریقا که دارای منابع غنی نفتی است از همان آغاز مرکز توجه دولتهای آمریکایی قرار گرفت و آنها به نام تأمین امنیت ملی آمریکا برنامه درازمدتی را برای چپاول نفت لیبی طراحی کردند.
دولت ریگان در اینباره اعلام کرد از هیچ تلاشی برای مقابله با دشمنان ناکارآمد و یا آنهایی که تفوق کاپیتالیستی و یا نظامی آمریکا را در منطقه به چالش میکشند مضایقه نخواهد کرد و لیبی از همان زمان برای آمریکا یکی از این دشمنان ناکارآمد بود.
البته شرایط سیاسی اخیر لیبی که بیثباتی را در این کشور به وجود آورد بهانه و توجیه بسیار خوبی برای مداخله آمریکا شد و این کشور را یک گام به هدفش نزدیکتر کرد.
ریگان در دوران ریاستجمهوری خود تأکید کرده بود که دولتهای بیثبات و نهادهای سیاسی ضعیف در مناطق جغرافیایی که دارای اهمیت استراتژیک برای آمریکا هستند باز هم تهدیدی برای این کشور تلقی میشوند.
بیثباتی لیبی به طور مستقیم یا غیرمستقیم تهدیدی برای تسلط منطقهای آمریکا محسوب میشد، همانطور که قبلا اشاره شد لیبی یکی از کشورهایی است که بخش عظیمی از منابع نفتی جهان را در خود جای داده است و اگرچه تولیدات نفتی لیبی تنها دو درصد از نیاز نفت جهانی را تأمین میکند و مقدار بسیار کمی از این نفت به آمریکا صادر می شود اما کیفیت بالای این نفت اهمیت آن را در بازارهای جهانی دوچندان میکند.
علاوه بر این وابستگی بازار نفت اروپایی به نفت لیبی که از آن جمله میتوان به وابستگی شدید ایتالیا و اسپانیا به نفت این کشور اشاره کرد دلایل خوب دیگری برای این شد تا آمریکا از منافع اروپایی و ناتو برای مداخله نظامی در این کشور بهره برده و از آنها برای حمله نظامی به لیبی کمک بگیرد.
اما هیچیک از این موضوعات هرگز در رسانههای آمریکایی و در حلقههای سیاسی این کشور مورد بحث قرار گرفته است . حقیقت این است که وقتی پای منافع آمریکا به میان میآید نابودی هر کشوری مانند لیبی جزو اولویتهای سیاسی واشنگتن قرار میگیرد اما آنچه در اینجا لازم و ضروری به نظر میرسد این است که هوشیاری مردم اجازه ندهد تا پیروزی های بزرگی مانند پیروزی مردم لیبی برای سرنگونی دیکتاتور این کشور از سوی امپراطوری آمریکا مصادره شود.
پایان پیام/
نظر شما