به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان، بیست و یکم آبان ماه سال 1396 بود که بخشی از غرب کشور لرزید. زمین لرزید و سقف خانه ها آوارشد. صد ها نفر جان خود را از دست دادند و هزاران نفر مصدوم شدند. سیل حمایت ها از روزهای ابتدایی از سراسر ایران روانه کرمانشاه شد و مردم با حمایت ها مختلف همدردی خود را نشان دادند.
تقریبا یک سال و نیم است از آن حادثه تلخ می گذرد و با گذشت زمان حمایت ها کمرنگ تر شده است. هنوز خانواده هایی هستند که در کانکس و چادر اسکان دارند. خانواده هایی که تورم بالا کمتر از زلزله در زندگی شان نقش نداشته است. آوارگی آن ها از زلزله آغاز شد و با تورم ادامه دارد.
کمتر کسی است پس از زلزله کرمانشاه سرپل ذهاب را نشناسد. شهری که با وجود زلزله و آمار بالای تخریب زندگی در آن ادامه دارد و شهر جان دارد. آپارتمان و خانه های ویلایی به چشم می خورد که در زلزله آسیب زیادی ندیده اند چون از استحکام کافی برخوردار بودند. برخی از خانه ها هم وجود دارد که کامل تخریب شده اند و گویا صاحب آن تمایلی به ساخت دوباره ندارد. خانه های زیاد هم دیده می شود که در حال بازسایی و ساخت هستند. اما شهر جان دارد. امید در مردم موج می زند.
چادر ها و کانکس هایی هم در پارک ها و خیابان های سر پل ذهاب به چشم می خورد که دیگر زندگی کردن در بخشی از خیابان عادی به نظر می رسد. با گذشت یک سال و نیم باز هم می توان روایت هایی از درد مردم گفت.
روایت اول
فاطمه با یک نوازد در بغل بر روی یک جدول نشسته است به نقطه ای دور می نگرد، مشخص است در یکی از چادرهایی که در بخشی از خیابان درست شده است، اسکان دارد. به سراغش می روم احوال پرسی می کنم و او با گشاده رویی پاسخ می دهد از زندگی قبل و بعد زلزله می پرسم و او می گوید: زندگی قبل از رخ دادن زلزله خوب بود روال عادی داشت اما پس از زلزله همه چی نابود شد. زلزله اول که آمد خانمان ترک برداشت اما تخریب نشد. وای از زلزله دوم، بد تر از زلزله اول بود خانمان کامل تخریب شد.
فاطمه گریه می کند و دیگر نمی تواند ادامه بدهد و سرش را تکان می دهد و به گریه اش ادامه می دهد و دیگر تمایلی ندارد درباره زلزله بگوید، یعنی اشک دیگر اجازه نمی دهد، سخن بگوید.
او تنها 25 سال دارد و ماه هاست که با همسر و دو فرزندش در چادر زندگی می کند تا پولی بدست آورند و خانه اشان را بسازند. خانه را به صورت شریکی دارند و شریک آن ها حاضر نیست در ساخت کمک کند. پدر و مادرش در تهران هستند اما او ترجیح می دهد در کنار همسرش که کارش در سرپل ذهاب است بماند.
چند کانکس به عنوان دستشویی نیز در نزدیکی چادرها وجود دارد. بهداشت تعریفی ندارد. گاهی از سرویس بهداشتی به عنوان حمام نیز استفاده می شود.
روایت دوم
میانسال است. از روز زلزله می گوید. او هم بغض دارد و از لفظ «قیامت» استفاده می کند و می گوید: با فرزندانم در خانه بودم، همسرم بیرون از خانه. زلزله آمد، سقف خانه آوار شد. با فرزندانم بیرون آمدم و همسرم را دیدم، دیگر می ترسیدیم نزدیک خانه شویم. با تمام ترسی که داشتم دوباره به خانه رفتم و شناسنامه ها را برداشتم.
او ادامه می دهد: ما مستاجر بودیم، صاحب خانه پولی ندارد که خانه را دوباره بسازد و به روستا رفت تا آنجا زندگی کند. 10 میلیون برای رهن داده بودیم و 300 تومان اجاره می دادیم اما تورم شد و 40 میلیون رهن و اجاره هم باید بدهیم اما پولی نداریم که خانه رهن کنیم پس در کانس می مانیم تا وقتی که خانه ای مناسب پیدا کنیم.
روایت سوم
کانکس را دو میلیون تومان خریده اند، آن ها هم مستاجر بودند و اکنون خانه ای مناسب با پول آن ها وجود ندارد. زن با غصه از مصیبت های زلزله تعریف می کند و از شبی می گوید که پس از زلزله باران آمده بود و آب به داخل چادر آن ها آمده بود. او اینگونه روایت می کند« یکی از مردان بومی منطقه از این صحنه تصویر بر می دارد و به صورت مستقیم و تصویری با خانم دکتری از تهران ارتباط می گیرد و وضعیت را نشان می دهد، آن خانم دکتر هم قول خرید کانکس می دهد اما از کانکس خبری نمی شود. بعدها متوجه می شویم که آن مرد کانکس های زیادی را از خیرین گرفته است اما به مردم نیازمند نداده است و در میدان شهر فروخته است». زن در انتظار است تا با آن مرد رو به رو شود که چگونه توانست در آن شرایط این کار را انجام دهد.
روایت چهارم
اهل مشهد و خادم امام رضا است. 20 میلیون از خادمین جمع آوری می کند و به مناطق زلزله زده می آورد. به سراغ امام جمعه شهر می رود تا بتواند نیازمندان را شناسایی کند وبه صورت مستقیم کمک کند. امام جمعه سرپل ذهاب هم کمیته امداد را معرفی می کند، مسئول کمیته امداد با او همراه می شود و آنقدر نیازمند می بیند که از 20 میلیون کمک ها از سوی خادمین به 110 میلیون می رسد و بغض می کند و می گوید پیش از آمدنم از امام رضا (ع) خواسته بودم تا راهی را مشخص کندتا بتوانیم کمک ها را به نیازمندان واقعی برسانیم و او این مسیر را در پیش رویم گذاشت.
روایت پنجم
روستاهای مناطق زلزله زده، وضعیت بهتری از شهر دارند. خانه ها ساخته شده است. خانه های نقلی و مقاوم. خانه هایی که با حمایت بنیاد مسکن و کمیته امداد ساخته شده است.
بنیاد مسکن و کمیته امداد وعده های خود را با ساخت خانه محقق کرده اند. اهالی روستای «کوئیک»، «بی نهر سفلی» و «اسلام آباد» از ساخت خانه های مقاوم ابراز خرسندی دارند. برخی از افرادی هم که به هیچ نهادی وابسته نیستند خانه هایشان هنوز نیمه تکمیل است.
محمد 32 سال دارد. اهل روستای کوئیک است. کارگر است. زلزله که آمد خانه اش تخریب شد. وام از بنیاد مسکن برای بازسازی خانه گرفته است و به پیمان کار داده است. پیمانکار هم پس از دریافت وام خانه را نیمه تکمیل رها کرده است. او هم کارگر است و نمی تواند خود به تنهایی خانه را تکمیل کند. درد او تنها آمدن زلزله نیست، نبود شغل اصلی ترین مشکل او و هم ولایتی هایش است که به محرومیت اهالی روستا افزوده است.
در همه این روایت ها هزاران درد و مشکل نهان شده است. مشکلاتی که تنها به زلزله ربط ندارد، شرایط اقتصادی موجود مشکلات را دو چندان کرده است که نیاز به تدابیر و حمایت های بیشتری دارد.
نظر شما