خبرگزاری شبستان-اصفهان: من زنم، شگفت ترین اعجاز خلقت، اگر من نبودم کدامین آفتابگردان، نگاهش را به کشیدگی خط چشم آفتاب می دوخت؟! اگر من نبودم اشک مهتاب بر دامن کدام گلبرگ می نشست؟! رقص چشم هایم بی تاب می کند آفتابگردانها را و موی پریشانم، پریشان می کند دل آفتاب را.
من زنم، اگر من نبودم کجا دل اقیانوس در تلاطم جزر و مد می افتاد؟!
باران لطافت از چشمهای کدام گل سرازیر می شد؟! من طراوت زندگیم، من تمام مهربانی ام، تمام مهربانی که خدای مهربان می خواسته در من تجلی کند.
من زنم، زیباترین مخلوق خدا، زیبایی را دوست دارم اما دست هایم دلخوش به النگوهایی نیست که زرق و برقش، شخصیتم باشد و انحنای پیکرم، دلخوش به پیراهن چسبانی نیست که نمایانده شوم، سادگی، همه سهم من است از نهایت زیبایی، که دست نقاش بر خلقتم ترسیم کرد.
من زنم، گوهر وجودم را در بازار مکاره به حراج چشمهای هرزه نمی گذارم، شکوفه های حیا را به دست دیو نمی دهم تا پرپرش کند، من آیین دوست داشتن را با هزار تسبیح گل سرخ، تنها به کسی ارزانی می کنم که ارزش وجودی ام را بشناسد.
من زنم و می دانم که می شود در هیاهوی این دنیای پر زرق و برق، دلم قرص شود به نگاه مهربان خدا، می شود از خلوت و سکوت لذت ببرم آن جا که خدا با من است.
آری، آن جا که خدا با من است، همه دنیا با من است و انتظار نابجایی نیست اگر هزار و یک بار دیگر از خدا بخواهم که مرا یک «زن» خلق کند.
من زنم، تمام بزرگیم را از بانویی به یادگار دارم که مادر همه ی خوبیهاست، بانویی که عشق را به جغرافیای دلم دعوت کرد.
و به زن بودنم معنا بخشید، بانویی که شکوفه عصمت را از زلال کوثر سیراب کرد و لاله های سرخ را به طواف کعبه عفاف نشانید.
سلام به کشتی پهلو گرفته در ساحل آرامش، سلام به بانوی آب و آیینه و آفتاب، سلام به او که حجم کوهها به قدر عقده های کبود اوست و وسعت دریاها چکیده اشک های غریبانه اش اما تمام وجودش مهربانی ست، سلام بر مادر خوبیها ، سلام بر فاطمه.
یادداشت از هاجر حسینی، استاد حوزه و دانشگاه
نظر شما