خبرگزاری شبستان- سرویس فرهنگی- علی یزدان دوست: «بنفشه آفریقایی» فیلمی انسانی و بیادعاست. وقتِ تماشایش خبری از شلوغکاری نیست. نه در آن اتفاق عجیبی میافتد و نه قرار است که بستر اتفاقی شگفتانگیز باشد. یک موقعیتِ به نسبت جذاب را روایت میکند و از انسان در مواجه با عشق، انسان در مواجه با دوست داشتن و از انسان در مواجه با خودش حرف میزند.
زنی میانسال، همسرِ سابقاش را که سالخورده و رنجور شده و پسرشان او را به سرای سالمندی سپرده، به خانهی همسر فعلیاش میآورد تا هم از او مراقبت کند و هم زمینهای برای حمایت از خانوادهاش فراهم کند. حمایت از خانوادهای که پانزده سال پیش از این، فروپاشیده.
مواجه زندیحقیقی با داستان فیلم تازهاش، روراستترین مواجهی یک کارگردان با فیلمنامه است. شیوهای برای روایت انتخاب شده که داستان آن را طلب میکند. فیلم از همان سکانس ابتدایی آغاز میشود و بیحاشیه به روایت روابط میان کاراکترها میپردازد. فیلم یک خرده روایت در حاشیهی داستان اصلی دارد که چندان بدهم از کار درنیامده.
ریتمِ فیلم پیروی داستان، نه شتابی دارد و نه هیجانی ایجاد میکند. در چنین فیلمی آنچه میتواند یاریگر کارگردان برای نگهداشتن مخاطب در سالن و تشویق او به دنبالکردن فیلم باشد، بازی بازیگران است. بازیگرانی که انتخاب هوشمندانه و مناسبی داشتهاند و با ارائهی بازیهایی به اندازه و درست، به فیلم کمک کنند.
رضا بابک که نقش دوم مرد در فیلم است، بازی درخشانی ارائه میکند. یک بازگشت باشکوه برای بازیگری بیادعا و دوست داشتنی که از پیآمد سالها تجربهی تئاتریاش سود جسته و نقشیکه برجستگی چندانی نداشته را با ظرافت به نقطهای قابل اعتنا رسانده. فاطمه معتمد آریا و سعید آقاخانیهم در ارائهی کاراکترهایشان موفق بودهاند و مثلثِ درخشانی در کنار بابکِ باتجربه ارائه دادهاند.
تصویری که زندی حقیقی از عشق ارائه میکند، تصویری یگانه و گرامی است. عشقی که شعلهاش را زمانه به یغما برده اما زیرِ خاکسترش آتش میسوزد. انسان در فیلمِ بنفشه آفریقایی، نه اسطورهی پاکی و پاکیزگی است و نه یکسره خطاکار و به زشتی تنسپرده. انسانی که زندیحقیقی به تصویر میکشد، بیاغراق انسان است و میخواهد انسان بماند.
روابط میان کاراکترها از همین نگاه انسانی برگرفته شده و برای همین باورپذیرند. شاید اگر فیلمنامه، کشش بیشتری در میانه ایجاد میکرد و جانِ تواناتری برای تعلیقِ میانهی فیلم داشت، میتوانست مخاطب را راضیتر از سالن بیرون بفرستد. با این همه، فیلم نشان میدهد که «عصرِ جمعه» یک اتفاق در کارنامهی کارگردانش نیست و سیزدهسالی که میان این دو فیلم فاصله افتاده، حیف شدهاند.
نظر شما